بلاغ مبین دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳ ۱۱:۱۳ بعد از ظهر بی تو به سامان نرسم ، ای سروسامان همه تو ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو هرکه وهرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو من که به دریاش زدم تا چه کنی با دلِ من تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم ، رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه تو شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی ، جاذبه ی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو همّتی ای دوست که این دانه ز خود سر بكشد ای همه خورشید تو و خاک و باران همه تو شاعر: حسین منزوی

Powered by FAchat