(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : شهر من
نمایش موضوع اصلی :

سید چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۳ ۱۰:۰۲ بعد از ظهر

بسم الله الرحمن الرحیم

شهر من چهارراههای بزرگ دارد و آدمهای کوچک. آدمهایش آرزوهای بزرگ دارند و دردهای کوچک .

دردهایشان یا به خاطر اسکناسهای بزرگ است یا سکه های کوچک! با سکه ها و اسکناسهایشان نمی شود سهم بزرگی از خوشی خرید٬ چراکه هر چه قابل خریدن است٬ دیر یا زود خراب می شود و از بین می رود...

شهر من شهر وسوسه های بزرگ است در سینه های کوچک! وسوسه «من شدن»! از دیگران جدا شدن ٬ وقتی که نردبان خودخواهی تو را از دیگران بالاتر می برد ...!

شهر من شهر اندیشه های جورواجور است و بعضی وقتها ناجور ...! شهر درختان کوچک در مقابل ساختمانهای بزرگ ...! بعضی وقتها فکر می کنم شاید روزی برسد که بتوانند سایه درختان را هم به قیمت خوبی بفروشند ! آنقدر که بتوان با پولش بقیه درختها را هم انداخت و روی باغچه ها را آسفالت کرد...

شهر من  شهر جیبهای بزرگ است و سهم های کوچک ...!! و من به دستان تو که برای فروختن چند بسته از هر چیزی بسوی دیگران دراز می شود٬ فکر می کنم و درد سکه ها و اسکناسهای کوچک را که روی هم تلنبار می شوند٬ در نگاهت احساس میکنم ...می خواهم بدانم چرا بین دستان تو و دست کسانی که شیشه ضخیم ماشینشان تو را از آنها جدا میکند٬ این همه فاصله است....

میخواهم بدانم چرا میان این همه بزرگی و کوچکی٬ برای تو " سکه ها " بزرگ شده اند و برای من "اسکناسها " ؟ برای من " تنوع در داشتن " زیباست و برای تو فقط " داشتن "؟ برای من "با لذت سیر شدن" شیرین است و برای تو فقط و فقط  " سیر شدن " ؟

راستی ! سهم تو از این همه بزرگی و کوچکی که در شهر من است...چقدر است؟؟؟  

Powered by FAchat