سوال : آیا خواستگاری دختر از پسر ،شیوه نادرستی برای ازدواج است؟ جواب : زن اهل ناز است و مرد اهل نیاز.زن مظهر حیا و پذیرای عشق و مرد جلوه تمنا وطلب و اعلام عشق است.آفرینش ، زن را گل و مرد را بلبل ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است.ویلیام جیمز فیسوف آمریکایی میگوید : حیای زن برایش عزت است تا در پی مرد نرود و خود را مبتذل نکند. گرایش مرد به زن کاملا طبیعی است و این راحتی در دنیای حیوانات و گیاهان به صورت گرایش سلول نر به ماده را میتوان مشاهده کرد.وقتی خداوند آدم وحوا را آفرید،حوا به سوی آدم گرایش یافت.اما جبرییل فرود آمد و گفت اگر خواهان او هستی تو به سمت حوا برو.در صورتی که دختر به خواستگاری پسر برود ممکن است پیامدهایی منفی داشته باشد : 1-اگر پاسخ پسر منفی باشد دختر احساس شکست و سرخوردگی میکند؛در حالی که جواب منفی برای پسر قابل تحمل است و در صورت پاسخ منفی دختر به خواستگاریشخص دیگری میرود. 2-در صورت پاسخ منفی پسر،احتمال تمسخر وآزارهای بعدی و آبروریزی به وسیله او وجود دارد. 3-ممکن است پسر با شنیدن چنین تقاضایی با پاسخ مثبت ظاهری به فکر سوءاستفاده از دختر باشد. 4-احتمال دارد در زندگی مشترک آینده در تنش ها واختلافات به ختر سرکوفت بزند که تو به خواستگاری من آمدی و این برخورد برای دختر بسیار رنج آور است.در حالی که اگر زن همین جمله را بگوید مرد رنجور نخواهد شد. جایگاه دختر آنقدر والاست که پسندیده نیست حتی پدر یا مادر یا برادر و خواهر او از پسر خواستگاری کنند.افزون بر این که این رفتار خلاف شان دختر و خانواده او است،باعث میشود که مجبور شوند در شرایط منطقی خود کوتاه بیایند ونیز احتمال دارد این گونه برداشت شود که دختر مشکل یا عیبی دارد که او را به پسر عرضه میکنند و مقام و منزلت او پایین خواهد آمد. گلبرک زندگی/حجت الاسلام دهنوی حالا نظر شما چیه؟آره یا نه؟ البته یه مورد برای خودم پیش اومد  چون بچه های خوبی هستین براتون تریف میکنم تو دانشگاه نمایشگاه کتاب داشتیم من مسئول فروش کتاب ها بودم..یه چنروزی بودش که متوجه حضور یه دختر خانومی شدم.نمیگم افتضاح بود ولی خب با روحیات من سازگاری نداشت.از اونایی بود که همکلاسیای پسرشو به اسم کوچیک صدا میزد و اینا دیه  بعد اومد پیش من گفت آقای فلانی،فلان کتاب و دارین..من یه دید تو کتابا گفتم که داریم بله..نقشش نقش برآب شد...آخه فک میکرد نداشته باشیم تا سر حرف و باز کنه و ازم شماره بگیره  بعد کتاب و دید گفت نه اینو نمیخام..نویسندش یکی دیگه هست...گفتم میرم میبینم اگه بودش چشم. بعد الکی گوشی رو برداشت درآورد یه تماسی که نمیدونم الکی بود یا راستکی گرفت و با دوستش حرف زد و گفت این کتاب و ندارن.بعد گفت کی میتونین بهم خبر بدین که این کتاب و دارن یا نه...بعد به دوستش گفت گوشی دستت باشه...گفت بگین دیگه..گفتم شنبه خبر میدم...بعد خدافظی کرد با دوستش.گفت من میتونم شمارتونو داشته باشم؟؟؟گفتم برا چی؟؟؟گفت خب بهم خبر بدین که کتاب و گرفتین یا نه.آخه من شنبه دانشگاه ندارم.راهمم دوره.اگه کتاب و تهیه کردین من بیام.یه چن لحظه فک کردم.گفتم اگه بهش بدم شماره رو ممکنه برام دردسر بشه.اگر ندم پیش خودش فک میکنه ایشششششششش چقدر خودخواهه.فک میکنه کیه...خلاصه آقو ما شمارهه رو بهش دادیم خدافظی کرد و رفت.غروبش دیدم بهم اس داد گفت سلام.کتاب و تهیه کردین؟گفتم نه هنوز.نداشتن. گفت باشه اشکال نداره.بعد پرسید ناراحت شدین شمارتونو گرفتم؟گفتم نه براچی؟  شما یه کتاب میخاستین باید بهتون خبر میدادم.شب شدش باز دوباره اس داد گفت من میخاستم یه چیزی بهتون بگم؟گفتم بفرمایید در خدمتم.گفت الان نمیشه فردا بهتون میگم.گفتم باشه هرجور راحتین..آقو یهو دیدیم وسط نماز جمعه بین دوتا نماز اس داد.خخخخخخ گفتم میتونم حرفمو بگم...گفتم بفرمایین در خدمتم...گفتش که میشه بیشتر باهم آشنا بشیم؟ گفتم به چه منظور؟گفت برا ازدواج...  گفتم اول اینکه ممنون که حس پاکتونو صادقانه بهم گفتین...ولی من الان قصد ازدواج ندارم.باید درسامو بخونمبعدشم من و شما فک میکنم به درد هم نخوریم..گفتش برا حجابم میگین؟؟؟گفتم حالا غیر از حجاب چیزای دیگه هم هستش که فک میکنممناسب هم نباشیم.گفت باشه ممنون..ببخشید مزاحم شدم...گفتم خواهش میکنم براتون آرزوی خوشبختی میکنم اونم گفت منم همچنین...هیچی بعد یه مدت دوباره یه اس عاشخونه و دلتنگی فرستاد منم ج ندادم...بعد یه ماه دیدم با شوعرش اومده دانشگاه...اولش نشناختم...بعد دیدم که بعله خودشه...نامرد چقد تغییر کرده بود این شد که الان هر دختری میخاد ازدواج کنه میاد پیش من...اول من بهش جواب نه میدم بعد بختش باز میشه و ازدواج میکنه... دو مورد تا حالا اینجوری پیش اومد برام...خخخخخخخخخخخجالب بید نه؟  |