(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : طنز....
نمایش موضوع اصلی :

غروب کربلا 313 دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۳ ۰۱:۳۴ بعد از ظهر




آقو ما پارسال شب یلدا دعوت بودیم خونه “فامیل دور”…

به ما گفتن داری میای یه هندونه بگیر…

آقو مام یه هندونه ای گرفتیم رفتیم تا رسیدیم اینا هندونه رو شیکستن 

رنگش عین گچ سفید بود!

ینی ای 89 تا مهمون ریختن سرمون مارو به حد مرگ زدن!

ها ها ها…داغونم کردن…

آقو آخر شب شد گفتن بیاین یه فال حافظ هم بگیریم نوبت ما شد،

نیت کردیم، کتابو وا کردیم دیدیم نوشته “خوشگلا باید برقصن…
خوشگلا باید برقصن!”…

آقو از اوجایی که تقدیرمون این بود 4ساعت و نیم رقصیدیم 

مهره 12 و 13 کمرمون جا به جا شد.

کبدمون از این جا به جایی غافلگیر شد همکاریشو با سایر اعضا قطع کرد.

هپاتیتW گرفتیم مُردیم!

ها ها ها…

رفتیم اون دنیا ای “حافظ” ما رو تو برزخ گیر آورد انقد ما رو زد انقد ما رو زد که 

یه بار دیگه هم مُردیم!…

آقو دوباره که برگشتیم دیدیم میگن سوالای شب اول قبر لو رفته

از اوجایی هم که ما تنها کسی بودیم که 2 بار مُرده شدیم 

تنها مظنون ماجرا اینم به پروندمون اضافه شد.

نامه اعمالمونو دادن دیدیم از 20 شدیم 0.25…

آقو روح پدر خدابیامرزمون اومد ای کارنامه رو دست ما دید

با کمربند افتاد به جونمون!

ها ها ها…

ینی چنان شخصیتی از ما خورد شد جلو سایر ارواح که نگو!




Powered by FAchat