(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : فرمانده لشکر
نمایش موضوع اصلی :

صبا چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳ ۰۴:۱۹ بعد از ظهر





 



وقتی رسیدم دستشویی ، دیدم آفتابه ها



خالی اند.



برای آب کردنشون باید تا هور می رفتم.



خیلی راهش طولانی بود



و زورم آمد تا آنجا بروم. یک بسیجی آن



اطراف بود. بهش گفتم :



«دستت درد نکنه ،این آفتابه روآب می کنی؟»



بی چون و چرا قبول کرد. رفت و آب آورد.



دیدم آب آفتابه کثیفه.



گفتم : «برادر جان! اگه صد متر بالاتر آب



بر می داشتی ، تمیزتر بود»



دوباره آفتابه رابرداشت ورفت وآب تمیز آورد.



بعدها این بسیجی مخلص رو شناختم.



مهدی زین الدین بود. فرمانده لشکر...



Powered by FAchat