(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : فقط يه خدا برام مونده ! يه خدا و ديگه هيچ .....
نمایش موضوع اصلی :

یسنا دوشنبه ۲۱ امرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۰۸ بعد از ظهر


فقط يه خدا برام مونده ! يه خدا و ديگه هيچ .....
 

 

 

سلام

 

اين روزا خيلي دلم گرفته ! از زمين و زمون گله دارم ! به همه گير مي دم ! بيچاره .....

 

اين روزا آسمون دلم ابريه ! طوفاني طوفاني ! تو دلم يه آشوبي شده كه نگو ....

 

نمي دونم چم شده ؟ نمي دونم ..... هيچي نمي دونم .....

 

ديگه از زندگي خسته شدم ! دلم مي خواد پر بكشم و برم از اين دنيا !

 

شايد پرواز حالم رو بهتر كنه ! خدا رو چه ديدي .....

 

اين روزا اون قدر دلم پره كه ..... اگه گريه رو نداشتم به خدا تا حالا دق كرده بودم ! تا حالا ..... نمي دونم چرا اين جوري شدم ؟ تا حالا اين حس رو تجربه نكردم .....

 

شايد يه امتحان باشه ! چقدر اين روزا سخته ! امتحان در امتحان !

 

حالا امتحان هاي درسي كه الكين ! اين امتحان الهي داره كمرم رو مي شكنه .....

 

خدايا ، من ديگه تحملش رو ندارم ..... دارم دق مي كنم ..... چرا اين قدر سخته امتحانات تو ؟

 

ديشب باز دلم پر بود ! يادبابا ومامان افتادم !

 

 چرا من رو تنها گذاشتيد ؟ اين روزا دارم جاي خالي تونو رو بيشتر از هر روزي حس مي كنم !

 

 

 

دوستتون داشتم ..... چقدر دير فهميدم كه چقدر دوستون دارم ......

 

ديشب با هم خيلي صحبت كرديم ...... من از دلتنگي هام گفتم و شماها باسکوتتون جواب همه ي حرفام رو دادید ....

 

چرا ازتون يه نشوني هم ندارم ؟ يه نشوني كه حداقل هفته اي يه بار بيام و ببينمتون ! شماها گمشده های مني ....

 

بیا ودستمو بگیرین ومنو با خودتون ببرین

 

كجاش مهم نيست ! شايد جهنم هم از اين جا برام بهتر باشه ......

 

ديگه خسته شدم مامان ! از اين دنيا ! از آدماي اين دنيا ! از اين همه نيرنگ و دورويي ! از اين همه فاصله .....

 

هيچ كي ديگه نيست كه كمكم كنه !

 

شدم تنها توي اين دنياي هزاررنگ ! كاش مي شد سفيد شم ! كاش يه رنگ شم ! كاش .....

 

بابا ، من كه روم سياهه ، تو كه فرشته ي خدايي ، دست ما رو هم بگير .....

 

شايد تو به فاتحه اي كه من برات مي خونم نياز نداشته باشي چون تو معصومي ، ولي من به دعات خيلي نياز دارم ....

 

ديگه تحمل زندگي برام سخت شده .... به جون تو تنهايي خيلي سخته !‌

 

شايد اگه امسال رو هم تحمل كنم ، دانشگاه حالم رو بهتر كنه !‌ شايد ....

 

چرا بين دوستام جز يكي دو تاشون بقيه هيچكي من رو دوست نداره ؟ چرا ؟ من همشون رو دوست دارم ! !‌ اما نه ! هيچ كدومشون نمي تونن من رو بفهمن ! .....

 
 

فقط يه خدا برام مونده ! يه خدا و ديگه هيچ .....

 

مي دونم كه خدا بسه برام ولي من تنهايي نمي تونم به خدا برسم ....

 

اين اولين بارنیست که دارم به خاطر تنهايي گريه مي كنم !‌

 

اشكام رو پاك مي كنم ..... ياد اون روزايي مي افتم كه با شماها خوش بودم ..... ولي نمي دونم چرا ؟ چرا الآن ديگه  خوش نيستم .....

 

ديگه فقط يه خنده ي مصنوعي رو لبامه ...... اونم به خاطر اطرافيانمه ....

 

به خاطرابجی وداداشم ..... مي ترسم كه نتونم اون خواهری باشم كه دوست دارند.... بي چاره ها دوست دارند من بشم بهترين خواهر دنيا....

 

 

 

 

حرف زياده و دل من هم پره ! بايد بشينم و مشكلاتم رو با خودم حل كنم ..... چه مشكلاتي هم دارم ..... يكي از يكي بدتر!

 

اين روزا ، روزاي امتحانه ! كاش كه سربلند شم و مردود نشم پیش خدا !

 

ممنونم از اين همه لطف دوستان ! اگه شما رو ، مهربوني هاتون رو ، اين انجمن رو ، و خيلي چيزاي ديگه رو نداشتم كه تا حالا ...

 

قطعا ما همه از خداييم و به سوي او باز مي گرديم ..... ولي كي ؟ چه جوري ؟ ..... نمي دونم ! اما كاش .....


Powered by FAchat