(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : از خدا خجالت نمی‌کشی
نمایش موضوع اصلی :

قمرخانم شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ ۰۸:۳۰ بعد از ظهر

از خدا خجالت نمی‌کشی

بنام خدا
همراه با سید مجتبی و برادر ایشان به زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) رفتیم.
پس از زیارت، در صحن نشسته بودیم که صدای گریه سوزناک زنی توجه ما را به خود جلب کرد.
نواب به برادرش گفت: «هادی برو ببین این زن چرا این قدر گریه می‌کند.»
هادی با خجالت رفت و از او علت گریه‌اش را پرسید.
زن گفت: «شوهر من قرضی داشت و نتوانسته این قرضش را بدهد، حالا او را به زندان انداخته‌اند.»
نواب آدرس طلبکار را گرفت و بلافاصله هادی را به دنبال او فرستاد.
او یکی از تجار بود. پس از آمدن تاجر، نواب با لحنی تند به او گفت:
«از خدا خجالت نمی‌کشی که یک برادر مسلمانت را که استطاعت مالی نداشته، گرفتار کردی و او را به زندان انداختی؟»
تاجر گفت: «چشم آقا، رضایت می‌دهم.» فردای آن روز، زندانی بدهکار از زندان آزاد شد.

صوت ها

1 . از خدا خجالت نمی‌کشی | دریافت فایل

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
روح مطهرش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
الهی بحق عمه ی سادات «عجل لولیک الفرج»
 

التماس دعای فرج
 

Powered by FAchat