(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : خدایا واقعا سهم من از زندگی اینه...غم؟؟؟؟؟؟؟
نمایش موضوع اصلی :

یسنا پنجشنبه ۲۴ امرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۴۱ بعد از ظهر


خدایا دلم خیلی گرفته... خدایا واقعا سهم من از زندگی اینه...غم؟؟؟؟؟؟؟



خنده هایم را باور نکن



دیگر نایی برای گریستن از گذشته و خندیدن به آینده ندارم



.



.



.



سه نقطه سه نقطه سه نقطه



                           که وادارم  میکند تا در سکوت خویش غرق شوم



 





 



 



روزی که می رفتی پرستوها غمگین بودند. سر شاخه های بید مجنون از دست باد گیسو پریشان می کرد و نوای نی چوپان آوای غم آلودی را در فضای دشت می گسترانید.



روزی که می رفتی اشک من چه غریبانه از گونه هایم جاری بود و کلام خداحافظ فقط نوید فاصله های دور را می داد.



روزی که می رفتی آتش کوه نگاهم فریاد می زد : ای آخرین بهار کی بر می گردی؟ کی؟



و آنگاه خداحافظ لبانم به خاموشی گرایید.



روزی که می رفتی همه شاهد بودند و غروب آفتاب آخرین طرح را در برگ سبز خاطره هایت به جا گذاشت.



اکنون روز ها و هفته ها و ماهها و سالها گذشته و من یاد تو را در کوچه های باریک رود خانه می جویم و غروب را به یاد تو به آبها می نگرم چون به صداقت آب ایمان دارم...



برگرد که چشمانم منتظر توست...


Powered by FAchat