(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : گل نرگس نمایش موضوع اصلی : |
یه آقای خیلی معروف مداح تعریف می کرد : یه شب که داشتم با عجله از یه مجلس برمیگشتم یه پسر جوون تند خودشو رسوند بهم از پشت سر صدام کرد با اینکه خیلی عجله داشتم واستادم گفتم: چی کار داری جوون ؟ گفت : حاجی مریضم ! دکترا جوابم کردن ... چون خیلی عجله داشتم گفتم: باشه می گم برات دعا کنن! ان شاالله شفا میگیری ! گفت : نه ! اینو نمیخاستم بگم ! گفتم : پس چی میخواستی بگی ؟ گفت : حاجی به مردم بگین: یه جوون عاشق داره میمیره ، اما هنوز آقاشو ندیده ....
دلــ .نوشتــ: آرے !
مــــ ـــטּ بــــه اندآزهــــ ے یکـــ نفر
مآنع ظهــــورَمـــــ . . . آمدن او و نیامدن ما و خشم خدا گفت نیایم بهتر است.... آری او طاقت عذاب ما را نداشت
ای کاش
وقتی خدا در صحرای محشر بگوید چه کردی ؟
یوسف زهرا بگوید منتظر من بود ...
منبع:به سوی آسمان
|
Powered by FAchat