(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : در فراق کربلا
نمایش موضوع اصلی :

حریم قدس یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۰۸ قبل از ظهر

خیری از عمر ندیدم ،شد جوانی ام فنا
 
مرگ بر این زندگی و مرگ بر این لحظه ها
 
عاقبت در حسرت یک آرزو دق میکنم
 
زیارت حسین پای پیاده از نجف تا کربلا
باز هم دلتنگی دارد خفه ام می کند
نیاز به هوای تازه ی کربلا دارم


 فراق کربلا...
خیلی دلم تنگه واسه کربلا...واسه غروب کربلا دلم تنگه...
آخه تا حالا نرفتم...
البته نرفتن یه درده و رفتن صد تا درد-اینو من نمیگما اونا که رفتن میگن...
امروز رفتم دیدن کربلاییا خون شده دلم 
میگم کاش نمی رفتم 
(اینارو آروم بخونید و با چشم دل)
میگه اونجا که میری حاجت ها رو یادت میره و میشی تشنه معرفت...
از دنیا جدا میشی-امامت رو حس میکنی...
اونجا دیگه روضه نیاز نیست-بی اختیار گریه میکنی..

ولی چه کنم که بار گناهان اجازه رفتن به منه رو سیاه نمیده...

فقط باید از بقیه بشنوم و بسوزم...



چند   سالی    در    فراق  کربلایت   مانده ام
در   فراق گنبد و  صحن  و  سرایت   مانده ام
بار   سنگین    گناهانم     بُوَد    بر    شانه ام
لطف تو بوده که در حال  و   هوایت  مانده ام
این همه پیمان شکستنهای من  را   دیده ای
من فقط در حسرت لطف و سخایت مانده ام
این همه   نا  مهربانی ها  تو از من   دیده ای
در   تعجب   ز آن  همه مهر و وفایت مانده ام
جان  زهرا گوشه چشمی   بر  دل   زارم   نما
هر چه  هم بد باشم  اما   در عزایت مانده ام
یا حسین ارباب ، من را هم   دگر   راهی   نما
من   به   عشق  مرقد  و  پایین پایت مانده ام
 
حسین جان دارم می سوزم 
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
 
.ارباب خوبم دلتنگم .

 

Powered by FAchat