(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : اولین آیات قرآن لجم رو در آورد نمایش موضوع اصلی : |
در اینجا داستان یک جوان استرالیایی که با قرآن هدایت شده است، را به صورت خلاصه عرض میکنم. آنطوری که همحجرهای این جوان استرالیایی(در حوزۀ علمیۀ قم) تعریف کرده است، این جوان پس از پایان دوران دبیرستان، به دنبال کشف حقیقت، آواره افکار گوناگون میشود. او احساس میکند مسیحیت به دلیل تعارضهای زیادی که دارد نمیتواند راه درست رسیدن به حقیقت باشد. به همین دلیل از مسیحیت روی گردان میشود و به عرفانهای سرخپوستی روی میآورد. پس از مدتی آن را هم رها میکند و لائیک میشود. پس از یک زندگی مفصل به سبک لائیک، به سراغ هندوئیزم میرود و... سرانجام، کارش به آلمان و صحبت با یکی از فیلسوفان آن دیار کشیده میشود؛ اما فلسفه آلمانی هم او را راضی نمیکند. دست آخر نرسیدن به حقیقت راهی جز خودکشی در رودخانه راین برای او باقی نمیگذارد. او میگوید: همان روزی که میخواستم بروم و خودکشی کنم، وقتی میخواستم از اتاقم خارج شوم و کلید را از روی میز بردارم؛ چشمم به کتابی افتاد که چند روز پیش خریده بودم و آن «ترجمه انگلیسی قرآن» بود. میخواستم بیتفاوت از کنارش رد شوم چون گمان نمیکردم اسلام تروریستی، حرفی از سعادت داشته باشد! اما دو دل شدم که از قرآن تروریستها بگذرم یا نه؟ دست آخر تصمیم گرفتم قرآن را به همراه خودم ببرم و در مترو نگاهی به آن بیاندازم و پس از آن به داخل رودخانه پرتابش کنم و خودم را هم بکُشم و خلاص شوم. در حالی که داشتم برای خودکشی میرفتم، در مترو قرآن را از جیبم بیرون کشیدم و باز کردم. در همان ابتدای قرآن دیدم نوشته است: «این کتابی است که هیچ شکّ و تردیدی در آن راه ندارد»(ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ؛ بقره/2) خیلی لجم درآمد. چون هیچ نویسندهای هرچقدر هم «از خود متشکر» باشد، نمیتواند اینقدر مطمئن از خودش سخن بگوید و چنین ادعای بزرگی کند. ادامه دادم تا تردیدی در همان صفحه اول پیدا کنم؛ تا روی نویسنده را کم کنم؛ اما تردید پیدا نشد. به صفحه دوم رفتم تا تردید را بیابم؛ اما پیدا نشد. به صفحه سوم و چهارم و بیست و چندم رفتم؛ اما تردید پیدا نشد. مترو مدتها بود که از ایستگاه راین(محل پیشبینی شده برای خودکشی) عبور کرده بود و به آخر خط رسیده بود. روی من کم شده بود و دلم روشن شده بود. این جوان استرالیایی وقتی دربارۀ اولین لحظات مواجهاش با قرآن توضیح میداد، اشک میریخت. میدانید چرا؟ چون آیات قرآن، اول آدم را میزند و وقتی او متنبّه شد و بیدار شد، او را در آغوش میگیرد و دلش را نرم میکند. یعنی بعد از یک موعظه و تنبیه، قلب تو را شفا میدهد و هدایت میکند.(مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً؛ یونس/57 |
Powered by FAchat