(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : آیا سوگ می تواند دستاورد مثبتی داشته باشد؟
نمایش موضوع اصلی :

حریم قدس سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۵۲ قبل از ظهر

آیا سوگ می تواند دستاورد مثبتی داشته باشد؟
 
گرچه غریب به نظر می رسد، اما واقعیت این است که به قول سوگیال: «می توان حتی به نحوی اسرارآمیز برای رنج سپاس گزار بود. برای فرصتی که در بستر آن، تلاش و تغییر ممکن می شود. بدون تحمل رنج، انسان هرگز نمی تواند دریابد که در ژرفای رنج، گنجینه ای از شادی هست. زمانی که رنج می بریم، بیش از همیشه دریچه ی قلب مان را می گشاییم و در هنگام آسیب پذیری است که بزرگ ترین توانایی های ما آشکار می شود.»
 
یکی از ارمغان های سوگ، وقتی به دست می آید که فرد ترس از مرگ را از دست می دهد و پس از آن زندگی را بسیار متفاوت حس می کند. از آن جا که دیگر نیازی به انکار مرگ نیست و او می تواند بدون اضطراب و با آرامش از آن چه حتمی و غیرقابل اجتناب است، یعنی مرگ، سخن بگوید، احساس آزادی و رهایی او را در برمی گیرد. وقتی فرد دیگری از خانواده از این مرز گذشته و ما در هنگام مرگ او را ملاقات خواهیم کرد، چرا مرگ نباید آرامش بخش باشد؟
 
ارمغان دیگر سوگ توانایی تمرکز بر آن چیزی است که مهم و اساسی تلقی می شود و رهاکردن همه ی چیزهای بی اهمیت. جزئیاتی که پیش از این با اهمیت تلقی می شد، رنگ می بازد و فرد می تواند بر ارزش های واقعی و اهداف والای خود تمرکز کند، چون در برابر مرگ، چیزهای کوچک و پیش پا افتاده، دیگر آن قدر بزرگ به نظر نمی رسند.
 
ممکن است ما بیش از پیش به نیازهای عاطفی و جسمی خود آگاه شویم و به موازات این آگاهی و تلاش برای پرورش و رسیدگی به خود، نیازهای دیگران را نیز بهتر درک کنیم. ما دیگر نمی خواهیم وقت باقیمانده را برای چیزهای فرعی و جزئی هدر دهیم، چون زندگی ارزش تازه ای یافته است. این اعتقاد که ما نه تنها برای خودمان زندگی می کنیم بلکه، باید برای عزیز درگذشته ی خود نیز زندگی کنیم و بنابر این باید رسالتی را که برعهده ی ماست بجا آوریم، سبب می شود زندگی، عمق و غنای بیش تری پیدا کند. باید هر لحظه ی زندگی را ارزشمند بشمریم و وقت باقیمانده را به چیزهایی اختصاص دهیم که ارزش صرف وقت و انرژی را داشته باشند. چون فرصت کوتاه است و بازگشت ناپذیر.
 
و یا به رغم اختلاف نظر با دیگران، به دیدگاه ها و انتخاب های آن ها بیش تر احترام می گذاریم و کم تر درمورد دیگران به قضاوت می نشینیم. ما که هستیم که بگوییم دیگران چگونه باید زندگی کنند، از آن رو که آموخته ایم هیچ تضمینی وجود ندارد و برای برخی از بزرگ ترین پرسش های زندگی هیچ پاسخ قطعی و استواری در دست نیست.
 
ما ناملایمات جزئی زندگی را راحت تر می پذیریم. شکی نیست که اوضاع همیشه آن گونه که دوست داریم پیش نمی رود. ممکن است در ترافیک معطل شویم و یا سر یک قرار دیر برسیم، کلیدهای مان را گم کنیم و یا کسی ظرفی قیمتی را بشکند. در واقع چه طور می توانیم به خودمان اجازه دهیم حوادثی چنین کوچک ما را زیر و زبر کند، وقتی که ناملایمات بسیار بزرگ تری را تجربه کرده ایم.
 

به دنبال پذیرش، هم دردی نیز خواهد آمد. وقتی که اندوهی چنین سنگین را تجربه کرده ایم، درد و رنج دیگران را عمیق تر حس می کنیم و مشتاقیم به افرادی که نیاز به کمک ما دارند، یاری دهیم. همراهی و هم دلی با افراد داغ دیده برای ما آسان تر می شود. در واقع ما بهتر از دیگران می دانیم که چه چیزهایی می تواند به آن ها کمک کند و چه چیزهایی نمی تواند. در نهایت، سخت ترین و دردناک ترین چالش هایی که ما در جاده ی اندوه از سرگذرانده ایم، سبب می شود برخی از زواید و گوشه های بی حاصل وجودمان نرم تر و لطیف تر شود.
 
اما مهم ترین و بزرگ ترین ارمغان وقتی به دست می آید که دوباره شادمانی را بازمی یابیم. زیرا گر چه شگفت آور است، اما توان تجربه ی شادمانی، و بازگشت دوباره به زندگی و زیستن هر چه پر بارتر به میزان اندوهی که از سر گذرانده ایم بستگی دارد. به همین دلیل نیز تصاویر و نواهای جهان جلوه ی دیگری می یابد. موسیقی معنادارتر می شود و زیبایی اش عمیق ترین لایه های وجودمان را به ارتعاش درمی آورد.
 
واقعیتی که پیش از آن سیاه و سفید دیده می شد با رنگ های درخشان پیش چشمان ما جلوه گر می شود، با آگاهی و حساسیت بیش تری به لحظه های کوچک شادمانی نگاه می کنیم، کلمات مهرآمیز، فشردن صمیمانه ی یک دست و یا یک روز زیبای آفتابی ما را به وجد می آورد. ما از این تجربه یاد می گیریم که زندگی می تواند بسیار دردناک باشد و حوادث مصیبت بار برای ما و دیگران رخ می دهد. اما ما می دانیم که زنده مانده ایم و دوام آورده ایم. ما در حضور سوگ زندگی می کنیم و در عین حال می توانیم حداقل برای کسری از زمان شاد باشیم و به همین دلیل نه تنها لذت های ساده و کوچک زندگی را بیش تر ارج می نهیم، بلکه وقتی چیزی را به دست می آوریم، از آن بیش تر لذت می بریم و رضایت و خشنودی ما افزون تر می شود.
زنی از آن میان گفت:
 
پیامبر، با ما از شادی و اندوه گو و او پاسخ داد:
 
شادی شما، اندوه بی نقاب شماست و همان چاهی که از آن خنده های شما برمی خیزد اغلب با اشک های شما پر می شود و چه چیز دیگری می تواند باشد؟
 
اندوه هر چه عمیق تر بر وجود شما اثر بگذارد،
شادی بیش تری را در بر می گیرید.
«پیامبر»
جبران خلیل جبران
 

Powered by FAchat