(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : ولادت باسعادت سرو باغ احمدي، آينه محمدی حضرت علي اکبر(ع)وروزجوان مبارک نمایش موضوع اصلی : |
اي از تبـار سـرخترين گلهاي محمـــدي! تقويمها در روز ميـلادت به تپـش درميآيـند درختها جوانـــه ميزنند و تصويــري از تو به وسـعت تاريخ در ذهن خامـوش زمين نقـش ميبندد. روزي که حريري از ابر دور تو پيچانـده بودند و فرشتهها بر گونه هاي نازکت بوسه مي نوشتند؛ دست به دست جاري شـدي تا به به آغوش پدر رسيـدي و او تو را «عـــلي اکــــبر» ناميد. از همان لحظه بود که عطر وجـودت را مـلائک به تبـرک بردند و از آن روز بود که شمشادها شاعر شدند و زيباتـرين کلمات را براي وصـف تو در کنار هم چيدند و تا هنوز همه گلها از ترنم نفسهاي تو شـکوفا ميشوند. همه روزهاي زنـدگيات ارديبهشتياند؛چرا که از نسل آقاي جوانان بهشت هستي وهم شبيهترين گل سرخ به بهاري،بهاري که خود ريشه در طراوت گــلهـاي محمــدي دارد. اي از تبار خورشيدهاي گل کرده بر نيزه! بگذار سـروها و نخلهاي خيابان «بنــي هـاشـــــم» تو را از خود بدانند و از شکوه قامت رشيـدت به خود ببالند. بگذار ماه از شانههاي تو به آسمان برود و آفتاب از پيشاني خجـسته تو سـربلند شـود. تو از خانواده گلهاي سـرخ هسـتي. از نسل پر طنين تـوفانهاي جوان،از قبيله سرفرازعشـق،از سلسله کـوههاي فتح نشده؛اما حالا وقت آن است تا نقاب از چهـره ماهت برداري تا همه اسطورههاي جهان به چشمهاي آسمانيات ايمان بياورند.تا نـگاه معصـوم تو در جان پرستـوهاي عاشق تکثير شود.تا رد نگاهـت به سرخـترين خاک جهان برسد.به کربــلاي زيبــاييهـا. ... و آن روز حماسه وقتي شانه به شانه پـدر قدم برمي داشتي؛ عطر پيغمبرانه ات در سلولهاي هواي داغ منتشر شد و شوري در جان ها پيچيد و همه به اشتباه افتادند و از خود پرسيدند: رسـول عشــق اينجا چه ميکند؟ حالا ولي در روز ميلاد شکوهمندت، شاعران ترانه حماسي مي خوانند و رودهاي زلال به رقـص آمدهاند. |
Powered by FAchat