(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : سلام خدا جونم...قبل ترها...
نمایش موضوع اصلی :

یسنا سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۲۳ بعد از ظهر

سلام خدا جون
قبل ترها بیشتر مزاحمت میشدم نه اینکه دست خالی تر بودم شاید برا این بود که خیلی بیشتر دلم براتون تنگ میشد ولی الان شدم یه بنده مفت خور که حتی تشکر هم درست و حسابی بلد نیست.
چند وقت بود احساس پوچی خیلی شدیدی داشتم با هیچ موضوعی شاد نمیشدم و از هیچی خیلی ناراحت نه خدا خوشحال نمیشدم ولی همش ناراحت بودم از اینکه به دیگران بیشتر از من میدادی خیلی حسودی میکردم مثل بچه هایی که باباشون بینشون فرق میذاره و اونا حتی شکایتشون رو نمیدونن به کی ببرن.
حس خوبی نبود بخصوص که همه اینا باعث میشد تو انجام فرایض ام سهل انگار بشم, نمازها میموند برا آخر وقت خودش هم خیلی سریع و بی کیفیت.
خیلی راحت سر موضوع های پیش پا افتاده با خانوادام درگیر میشدم نه اینکه کار به دعوا و کتک برسه ولی در جواب دادن کم نمی آوردم. (راستش ته دلم یه لذتی هم از جواب دادن میبردم)
دوست نداشتم توی هیچ مراسم و مجلسی شرکت کنم و کسی رو ببینم.
بیچاره همسرام که بشتر از همه اذیت میشد هر چند کار چندانی هم برای بهبود من انجام نداد.
خودم از دست خودم حسابی عصبانی میشدم حتی یکبار نشستم و کلی هم گریه کردم.
خیلی سعی کردم با یه مشاور ای روانشناسی چیزی مشورت کنم ولی چی میگفتم.

یکبار نشستم و تمام اتفاقها رو برای خودم مرور کردم من قبلا خدا جون رو داشتم و خدا جبران تمام نداشته هام بود ولی حالا من شما بزرگ خودم خدام رو گم کرده بودم
خدایی که به خاطرش میشد هیچ اشتباهی نکرد.
من به خاطر خدا جونم نماز میخوندم وقتی خدایی وجود نداشته باشه نماز معنی نداره.
من به خاطر شما احترام میزاشتم بدون اینکه توقع احترام داشته باشم.
صله رحم حتی با اونهایی که در حقت خوبی نکردن به خاطر خداست.
و...
ممنون خدا که پیدا شدی و من رو خوب کردی

Powered by FAchat