(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : آخرين نمازجماعت اولين اسلام اورنده!
نمایش موضوع اصلی :

فاطمه 1 دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴ ۰۴:۵۷ قبل از ظهر

اي کاش بگيرند از امروز سحر را
اي اهل ِ حرم سير ببينيد پدر را
شمشير پُر از زهر گرفته ز طبيبان
بر نسخه ي تو فرصت اما و اگر را
جز تو چه کسي عفو کند قاتل خود را
آن قاتل ِ خوابيده ي عمري دم ِ در را
حتي خودِ قاتل پس از آن ضربه به خود گفت
اي کاش که برداري از اين سجده کمر را
باور نکند کوفه که تو اهل ِ نمازي
وامانده دهانش که شنيده ست خبر را
سخت است ولي باز براي دلِ زينب
يک روز به تأخير بينداز سفر را‎


نخل‏ها با تو به راه افتاده‏اند و تاريخ، پشت سرت گام بر مي‏دارد. ابرها حرکتشان را با قدم‏هاي مقتدرت تنظيم مي‏کنند و کعبه از همان فاصله دور، انگار مي‏خواهد دوباره تو را چون زمان کودکي‏ات در آغوش بکشد.
از قبله مي‏آيي و به سوي قبله مي‏روي.
نوشته‏اي که براي تو نقش مي‏بندد، بايد از سه نقطه شروع شود و به سه نقطه پايان بپذيرد.
اي مرد هفتاد زخم، اي مرد اُحُد و بدر و خندق!
«کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست ***که تر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند.»
از مکه بنويسيم که پيشاني‏ات در خط مقدم دفاع از رسالت، آماج سنگ‏هاي تراشيده و نتراشيده‏اش بود؟ يا از بدر که هنوز زخم شمشير تو را بر پيکر دارد؟
از قلعه‏هاي مستحکم خيبر که در مقابل تو زانو زدند، يا از اُحُد که فقط خدا مي‏داند که در آن، چگونه ستون محکم بر جاي ماندن آسمان رسالت شدي؟
تو از بستر محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏آيي و تنت بوي بال‏هاي جبرئيل مي‏دهد.
انگار کفش‏هاي زخمي‏ات را به اندازه تمام تاريخ راه برده‏اي تا به سرانجامي به نام رستگاري برساني!
اذان بگو و اين بار، شهادتين را آرام آرام جاري کن! بگذار براي آخرين بار، مسجد کوفه از جام لب‏هاي آتشينت سيراب شود! زمين، بوي غروب مي‏گيرد و تا سر به سجده ببري، کوفه يخبندان‏تر خواهد شد. 

فزت و رب الکعبه
امشب، زمينيان در ماتمند و آسمانيان چشم انتظار، غم و اندوه سراسر کوفه را در بر گرفته، گريه بر چشم ها سنگيني مي کند و هُرم سينه، لب ها را مي سوزاند. بغض در پشت در و در فرصت گريستن صف کشيده است، ديگر دل به دنبال واژه ها نمي گردد. اشک، بي بهانه سرازير مي شود. آه اي خدا امشب، شب ناله در فراق پدري مهربان است، که جز چاه و نخل و ماه، کسي گريه اش را نديده بود. پدري دل سوز که با آه يتيمان کوفه، شريک بود و غصه هاي همه را بر جان خود هموار مي کرد. يتيمان گرد خانه اش جمع مي گردند و بر يتيميِ خويش مي گريند که: اي پدر خوبي ها! چگونه ما را در اين دنياي ظلماني رها کردي؟ بعد از تو، بر در کدامين خانه بکوبيم و ياري طلبيم.
نوزدهم رمضان، سالروز ضربت خوردن بزرگ مردى است که پيشينيان به حقيقت او نرسيده اند و آيندگان نيز مانند او را نخواهند ديد. آري! علي، مفهوم بي انتهايي است که در محدوده واژه و قلم نمي گنجد. علي، اوج قدرت خداوندي است که فروغ جاودانگي اش دنيا را در برگرفته است.
در قرآن آياتي در شأن آن امام همام و شيعيان او نازل شده است. از آن جمله: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «اي علي، آيا اين سخن پروردگار را شنيده اي: کساني که ايمان آورده اند و کار شايسته کرده اند، آن ها بهترين مردمان اند. مقصود از اين آيه، تو و شيعيان توست و وعده گاه من با شما، حوض کوثر است. آن گاه که امت ها براي حسابرسي آورده شوند، شما در حالي فراخوانده مي شويد که پيشاني سپيدانِ حجله نشين هستيد.
صداي عدالت در مسجد کوفه طنين انداز ميشود و خون عدل بر محراب مسجد ميپاشد.

اين صدا صداي مردي است که نه عادل بلکه خود عدل بود و ميخواست به جهانيان بگويد که تا ظهور منجي آخر الزمان عدل شهيد شد و عدالت به خاطره ها سپرده شد.
صدا صداي هيهات بود از دنيا و دني هاي روزگار، صداي رهايي بود از شر مردم دغل و هزار رنگ کوفه، مردمي که هنوز هم هستند، نه در کوفه در جايجاي اين زمين پهناور.
و در ليله القدر مولود کعبه و قرآن ناطق ضربت از پست ترين مردمان عالم خورد. مردماني که در اوج ضلالت و پستي خود را بهترين مسلمانها ميدانستند و پيشانيهاشان از پيشاني ساييدن بر زمين براي خدايي که نه خداي محمد بلکه خداي ذهن ناپاکشان بود پينه بسته بود. کوراني که از اسلام آنچه را که خود ميخواستند ميپذيرفتند و از اتقوا الله فقط ذکر و سجده اش را ميدانستند.

و ما اميد واريم و از خدا ميخواهيم که ظهور عدل را دوباره ببينيم و سرهاي خوارج را بر سر دار ها (خوارجي که در پشت نام مسلماني جنايت ميکنند و انسانهاي بي گناه را براي عقايد احمقانه خود با بمب و ترور ميکشند و خوارجي که اسلام را ملعبه دستان خويش ساخته اند تا به نوايي و ثروتي برسند) مشاهده کنيم.
پس در ليله القدر دستها را به آسمان ميبريم و از او ميخواهيم: اللهم عجل لوليک الفرج و از خداوند ظهور منجي اش را خواستاريم.

19 رمضان: ضربت خوردن حضرت علي(ع) در مسجد کوفه
خورشيد فروزان حيات امام علي عليه السلام ، در افق روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجري در آسمان شهر کوفه به خون نشست و شمشير مسموم نفاق و کين، فرق انسان عدالت گستري را شکافت که برترين خلق پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله بود. آنان که مي خواستند نور خدا را خاموش کنند، نمي دانستند که اراده الهي، بر مانايي علي عليه السلام استوار است و مي بينيم که همچنان، کردار و گفتار امام مؤمنان، چراغ راه مردان خدا و حق جويان و يکتاپرستان جهان است.

امام علي عليه السلام ؛ تجسم عدالت
بررسي نهج البلاغه نشان مي دهد که از ديدگاه امام علي عليه السلام ، عدالت در رأس ارزش هاي اسلامي قرار دارد و تمامي ارزش ها به عدالت بازمي گردد. در ارزيابي، مديريت و قضاوت، عدالت، شرط اصلي است. با اين حال، تجسّم عدالت، وجود مبارک خود امام علي عليه السلام بود. اين معنا در سخن معروف توماس کارلايل، فيلسوف انگليسي آمده است که گفت: «امام علي؛ ما را جز اين نرسد که او را دوست بداريم و به او عشق ورزيم. در کوفه ناگهان به حيله کشته شد و شدت عدالتش موجب اين جنايت گشت.» به سخن کارلايل مي توان اين جمله را افزود که در واقع، پافشاري امام علي عليه السلام بر اجراي احکام و پيروي از سيره پيامبر اسلام و پرهيز از انحراف در اداره حکومت، زمينه ساز توطئه بر ضد آن حضرت شد.

چشم انتظار ديدار پروردگار
در نامه 62 نهج البلاغه از زبان امام علي عليه السلام آمده است که من مشتاق ملاقات پروردگارم. آن حضرت، بهترين مرگ ها را کشته شدن در راه خدا مي دانست و سوگند ياد کرده بود که هزار ضربه شمشير بر من، آسان تر از مرگ در بستر در غير بندگي خداست.
نوزده رمضان، سکوي پرواز ظاهري امام علي عليه السلام تا بي کران ها، زمان جدايي از خلق و رسيدن به محبوب واقعي بود.


از خلافت تا شهادت
حضرت علي عليه السلام بر آن بود تا آنجا که مي شود، در پاسداري از اسلام و ارزش هاي آن تلاش کند و در اين راه، افزون بر آيات قرآن، سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله نيز به عنوان الگوي عملي مورد توجه آن حضرت قرار داشت. بنابراين، در مسئله خلافت نيز همين معنا مورد توجه قرار گرفت و دوران کوتاه رهبري سياسي جامعه اسلامي، نماد برجسته اي شد از شيوه حکومت علوي. مدت اين خلافت و پايان آن را خوارزمي، از نويسندگان اهل سنت، در کتاب مناقب خود چنين آورده است:«مدت خلافت علي عليه السلام چهار سال و ده ماه بود که به دست ابن ملجم مرادي به شمشير مضروب شد و اين حادثه شوم، قبل از ورود به دهه سوم ماه رمضان روي داد.»

اوج جنايت بشري
حادثه اي که به شهادت امام علي عليه السلام انجاميد، يکي از بزرگ ترين جنايت هاي بشري است؛ زيرا ابن ملجم مرادي، هيچ آزاري از امام نديده بود. اميرمؤمنان علي عليه السلام براي او سرا پا مهر و محبت و خير و برکت بود، چنان که براي ديگران.
اين فاجعه، به بدنامي برنامه ريزان و عامل آن انجاميد و براي امام علي عليه السلام ، حياتي بود بالاتر از حيات دنيوي. حادثه مسجد کوفه و واکنش امام، نمايشگر اوج انسانيت و جلوه اي از نمايش عدل علوي در تاريخ بشري است. نوزدهم رمضان سال چهلم هجري، شاهد مظلوميت علي عليه السلام و اوج بندگي برترين انسان عصر پس از پيامبر بود.


مدعيان حق و حق کشي
مسجد کوفه در نوزدهم ماه رمضان سال چهلم، محلي بود که پرده از چهره مسلمان نمايان برداشته شد. خوارج باقي مانده از جنگ نهروان، نورانيت خورشيد را نمي ديدند و حق و باطل را به گونه اي يکسان در تاريکي مي پنداشتند و تنها خود را مسلمان مي دانستند. به تعبير امام خميني رحمه الله، آنهايي که حضرت اميرمؤمنان علي عليه السلام را در محراب عبادت کشتند، مدعي اسلام بودند و با اسم اسلام، با اسلام جنگيدند. ايشان در جاي ديگر، از عده اي ياد مي کند که پيشاني شان از شدت طول سجده پينه بسته بود، ولي حق را کشتند. اين مسئله و شهادت امام علي عليه السلام، گواه مظلوميت و غربت آن امام همام است

مدارا با اسير
بي ترديد، فتوت و مردانگي، از ويژگي هاي اخلاقي است که بسيار مورد توجه و تأکيد قرآن و آموزه هاي تربيتي پيشوايان معصوم عليهم السلام قرار گرفته است. دامنه اين مردانگي در مورد آن بزرگواران چنان گسترده است که حتي گاه بر سر دشمنان دين نيز سايه افکنده است. يکي از جلوه هاي تاريخي و ماندگار اخلاق اسلامي، مسئله برخورد اميرمؤمنان علي عليه السلام با ابن ملجم مرادي است. در تاريخ آمده است که امام علي عليه السلام فرمود: «او اسير شماست، به او نيکي کنيد. محلي را که در آن زنداني است، وسيع قرار دهيد. اگر من زنده ماندم، او را خواهم کشت يا اگر مايل بودم، خواهمش بخشيد. اگر مُردم، او را يک ضربت بزنيد، همان گونه که بر من ضربت زده است.» اين وصيت را شهريار شعر ايران زمين، اين گونه به نظم آورده است:
به جز از علي عليه السلام که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير توست اکنون، به اسير کن مدارا


چگونگي ضربت خورن فاتح خيبر در محراب مسجد
عبدالرحمن بن ملجم مرادي، از گروه خوارج و از آن سه نفري بود که در مکه معظمه با هم پيمان بسته و هم سوگند شدند، که سه شخصيت مؤثر در جامعه اسلامي، يعني امام علي بن ابي طالب(ع)، معاويه بن ابي سفيان و عمرو بن عاص را در يک شب واحد ترور کرده و آن ها را به قتل رسانند.
هر کدام به سوي شهرهاي محل مأموريت خويش رهسپار شدند و عبدالرحمن بن ملجم مرادي به سوي کوفه رفت و در بيستم شعبان سال 40 قمري وارد اين شهر بزرگ شد. (نگاه کنيد: بيستم شعبان سال 40 هجري قمري)
وي به همراهي شبيب بن بجره اشجعي، که از همفکران وي بود و هر دوي آن ها از سوي "قطام بنت علقمه" تحريک و تحريث شده بودند، در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 قمري در مسجد اعظم کوفه کمين کرده و منتظر ورود اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) شدند.(1) هم چنين قطام، شخصي به نام "وردان بن مجالد" را که از افراد طايفه اش بود، به ياري آن دو نفر فرستاد. (2)
روايت شده، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علي(ع)، زمين به لرزه در آمد و درياها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهاي مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سياهي وزيد، به طوري که جهان را تيره و تاريک ساخت.
أشعث بن قيس کندي که از ناراضيان سپاه امام علي(ع) و از دو چهرگان و منافقان واقعي آن دوران بود، آنان را راهنمايي، پشتيباني و تقويت روحي مي نمود.(3)
حضرت علي(ع) در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، مهمان دخترش ام کلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجيبي داشت و دخترش را به شگفتي درآورد.
روايت شده که آن حضرت در آن شب بيدار بود و بسيار از اتاق بيرون مي رفت و به آسمان نظر مي کرد و مي فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمي گويم و به من دروغ گفته نشده است. اين است آن شبي که به من وعده شهادت دادند. (4)
به هر روي، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسحد اعظم کوفه شد و خفته گان را براي اداي نماز بيدار کرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادي را که به رو خوابيده بود، بيدار و خواندن نماز را به وي گوش زد کرد.
هنگامي که آن حضرت وارد محراب مسجد شد و مشغول خواندن نماز گرديد و سر از سجده اول برداشت، نخست شبيث بن بجره با شمشير برّان بر وي هجوم آورد، وليکن شمشيرش به طاق محراب اصابت کرد و پس از او، عبدالرحمن بن ملجم مرادي فريادي برداشت: "لله الحکم يا علي، لا لک و لا لأصحابک"! و شمشير خويش را بر فرق نازنين حضرت علي(ع) فرود آورد و سر مبارکش را تا به محل سجده گاهش شکافت. (5)
حضرت علي(ع) در محراب مسجد، افتاد و در همان هنگام فرمود: بسم الله و بالله و علي ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛ سوگند به خداي کعبه، رستگار شدم. (6)
نمازگزاران مسجد کوفه، برخي در پي شبيب و ابن ملجم رفته تا آن ها را بيابند و برخي در اطراف حضرت علي(ع) گرد آمده وبه سر و صورت خود مي زدند و براي آن حضرت گريه مي نمودند.
حضرت علي(ع)، در حالي که خون از سر و صورت شريفش جاري بود، فرمود: هذا ما وعدنا الله و رسوله؛(7) اين همان وعده اي است که خداوند متعال و رسول گرامي اشت به من داده اند.
حضرت علي(ع) که توان ادامه نماز جماعت را نداشت، به فرزندش امام حسن مجتبي(ع) فرمود که نماز جماعت را ادامه دهد و خود آن حضرت، نمازش را نشسته تمام کرد.
روايت شده که آن حضرت در آن شب بيدار بود و بسيار از اتاق بيرون مي رفت و به آسمان نظر مي کرد و مي فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمي گويم و به من دروغ گفته نشده است. اين است آن شبي که به من وعده شهادت دادند.
روايت شد، که در هنگام ضربت زدن عبدالرحمن بن ملجم بر سر مطهر حضرت علي(ع)، زمين به لرزه در آمد و درياها مواج و آسمان ها متزلزل شدند و درهاي مسجد به هم خوردند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند شد و باد سياهي وزيد، به طوري که جهان را تيره و تاريک ساخت و جبرئيل امين در ميان آسمان و زمين ندا داد و همگان ندايش را شنيدند. وي مي گفت: تهدمت و الله ارکان الهدي، و انطمست أعلام التّقي، و انفصمت العروه الوثقي، قُتل ابن عمّ المصطفي، قُتل الوصيّ المجتبي، قُتل عليّ المرتضي، قَتَله أشقي الْأشقياء؛(8) سوگند به خدا که ارکان هدايت درهم شکست و ستاره هاي دانش نبوت تاريک و نشانه هاي پرهيزکاري بر طرف گرديد و عروه الوثقي الهي گسيخته شد. زيرا پسر عموي رسول خدا(ص) شهيد شد، سيد الاوصيا و علي مرتضي به شهادت رسيد. وي را سياه بخت ترين اشقياء، يعني ابن ملجم مرادي به شهادت رسانيد.
بدين گونه پيشوايي شايسته، امامي عادل، خليفه اي حق جو، حاکمي دلسوز و يتيم نواز، کامل ترين انسان برگزيده خدا و جانشين بر حق محمد مصطفي(ص)، به دست شقي ترين و تيره بخت ترين انسان روي زمين، يعني ابن ملجم مرادي ملعون، از پاي درآمد و به سوي ابديت و لقاء الله و هم نشيني با پيامبران الهي و رسول خدا(ص) رهسپار گرديد و امت را از وجود شريف خويش محروم نمود.


 
 

Powered by FAchat