(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : نسيبه
نمایش موضوع اصلی :

قمرخانم دوشنبه ۱۲ امرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۱۱ قبل از ظهر

نسيبه
به نام خدا
اثري كه روي شانه نسيبه دختر كعب (كه به نام پسرش عماره ، ام عماره خوانده مي شد) باقي مانده بود، از يك جراحت بزرگي درگذشته حكايت مي كرد.
زنان و به خصوص دختران و زنان جواني كه عصر رسول خدا را درك نكرده بودند، يا در آن وقت كوچك بودند، وقتي كه متوجه گودي سر شانه نسيبه مي شدند، با كنجكاوي زيادي از او ماجراي هولناكي را كه منجر به زخم شانه اش شده بود مي پرسيدند.
همه ميل داشتند داستان حيرت انگيز نسيبه را در صحنه احد از زبان خودش بشنوند.
نسيبه هيچ فكر نمي كرد كه در صحنه احد با شوهر و دو فرزندش دوش به دوش يكديگر بجنگد و از رسول خدا دفاع كنند.
او فقط مشك آبي را به دوش ‍ كشيده بود، براي آنكه در ميدان جنگ به مجروحين آب برساند و نيز مقداري نوار از پارچه تهيه كرده و همراه آورده بود تا زخم هاي مجروحين را ببندد.
او بيش از اين دو كار، در آن روز براي خود پيش بيني نمي كرد. مسلمانان در آغاز مبارزه با آنكه از لحاظ عدد زياد نبودند و تجهيزات كافي هم نداشتند، شكست عظيمي به دشمن دادند. دشمن پا به فرار گذاشت و جا خالي كرد، ولي طولي نكشيد در اثر غفلتي كه يك عده از نگهبانان تل عينين در انجام وظيفه خويش كردند، دشمن از پشت سر شبيخون زد، وضع عوض شد و عده زيادي از مسلمانان از دور رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم پراكنده شدند.
نسيبه همين كه وضع را به اين نحو ديد، مشك آب را به زمين گذاشت و شمشير به دست گرفت ، گاهي از شمشير استفاده مي كرد و گاهي از تير و كمان . سپر مردي را كه فرار مي كرد نيز برداشت و مورد استفاده قرار داد. يك وقت متوجه شد كه يكي از سپاهيان دشمن فرياد مي كشد:خود محمد كجاست ؟ خود محمد كجاست ؟ نسيبه فورا خود را به او رساند و چندين ضربت بر او وارد كرد. و چون آن مرد دو زره روي هم پوشيده بود، ضربات نسيبه چندان در او تاثير نكرد، ولي او ضربت محكمي روي شانه بي دفاع نسيبه زد كه تا يك سال مداوا مي كرد.
رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم همينكه متوجه شد خون از شانه نسيبه فوران مي كند، يكي از پسران نسيبه را صدا زد و فرمود:زود زخم مادرت را ببند وي زخم مادر را بست و باز هم نسيبه مشغول كارزار شد. در اين بين ، نسيبه متوجه شد يكي از پسرانش زخم برداشته ، فورا پارچه هايي كه به شكل نوار براي زخم بندي مجروحين با خود آورده بود، درآورد و زخم پسرش را بست .
رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم تماشا مي كرد و از مشاهده شهامت اين زن لبخندي در چهره داشت . همينكه نسيبه زخم فرزند را بست به او گفت :فرزندم زود حركت كن و مهياي جنگيدن باش هنوز اين سخن به دهان نسيبه بود كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم، شخصي را به نسيبه نشان داد و فرمود:ضارب پسرت همين بود. نسيبه مثل شير نر به آن مرد حمله برد و شمشيري به ساق پاي او نواخت كه به روي زمين افتاد. رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم فرمود:خوب انتقام خويش را گرفتي ، خدا را شكر كه به تو ظفر بخشيد و چشم تو را روشن ساخت . عده اي از مسلمانان شهيد شدند و عده اي مجروح ، نسيبه جراحات بسياري برداشته بود كه اميد زيادي به زنده ماندنش نمي رفت . بعد از واقعه احد، رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم براي اطمينان از وضع دشمن ، بلافاصله دستور داد به طرف حمراءالاسد حركت كنند. ستون لشكر حركت كرد. نسيبه نيز خواست به همان حال حركت كند، ولي زخم هاي سنگين اجازه حركت به او نداد. همينكه رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم از حمراءالاسد برگشت ، هنوز داخل خانه خود نشده بود كه شخصي را براي احوالپرسي نسيبه فرستاد. خبر سلامتي او را دادند. رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم از اين خبر خوشحال و مسرور شد.
داستان راستان/شهيد مطهري
http://www.andisheqom.com 
 
 

Powered by FAchat