(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : آن شب باران می بارید...
نمایش موضوع اصلی :

آنیل پنجشنبه ۲۹ امرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۰۳ قبل از ظهر

 به نام خدای بخشنده ومهربان




سرقبرنشسته بودم باران می آمد..روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن...

ازخواب پریدم. مصطفی ازمن خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.. بعد از ازدواج

خوابم را برایش تعریف کردم، زد به خنده و شوخی گفت: بادمجون بم آفت نداره.. ولی یه بار خیلی

جدی ازش پرسیدم کی شهید میشی مصطفی؟ مکث نکرد گفت: سی سالگی...

باران می بارید شبی که خاکش می کردیم...


شادی روح همه شهداصلوات...

Powered by FAchat