(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : حکایت نماز قضا
نمایش موضوع اصلی :

mosafer جمعه ۳۰ امرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۱۳ قبل از ظهر

حکایت نماز قضا
 

زاهدی مهمان پادشاه شد، چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحيت در حق او زيادت کنند.

 

چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت گفت : ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ايشان چيزی نخوردم که بکار آيد . گفت : نماز را هم قضا کن که چيزی نکردی که بکار آيد.


منبع:golestane-saadi.blogfa



Powered by FAchat