(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : می خواستم بگم
نمایش موضوع اصلی :

یاران مهدی سه شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴ ۰۹:۳۳ بعد از ظهر

می خواستم بگم داریم میریم مشهد پابوس آقا امام رضا از همه عزیزان چت حلالیت می طلبیم

وقت وداع اينجا ضريحت را هميشه
شش گوشه ميبينم دو چشمم تر كه باشد…
حرم لبریز زائرها
مسافرها
مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها
و حالا هرکدام آرام
زبان واکرده در این ازدحام، آرام:
ببین این دست پینه بسته را آقا
ببین این شانه های خسته را آقا
به بیخوابی دوچشم خویش را مجبور کردم من
به زحمت پول مشهد آمدن را جوور کردم من
نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
یکی بالای گلدسته اذان میگفت
صدا پیچید در صحن و حرم گویا در و دیوار با انصاریان میگفت:
“اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی…”
یکی بغض میان آه را میگفت
یکی هم خستگی راه را میگفت
جوان زائری در گریه هایش “آمدم ای شاااه” را میگفت
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور
دلگیر حرم هستند
همانهایی که جا ماندند و حالا پای تصویر حرم هستند…


 

Powered by FAchat