(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : بر دامن مادر شهیدان صلوات
نمایش موضوع اصلی :

حریم قدس چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴ ۰۶:۵۱ بعد از ظهر


به یاد مادر شهید مفقودالاثر مجید امیدی که هر وقت بارون میومد می رفت زیر بارون می ایستاد و چشمای ابریش بارونی می شد...
وقتی ازش می پرسیدن آخه مادر من چرا وایسادی زیر بارون؟...آروم زیر لب زمزمه می کرد گلی گم کرده ام می بویم اورا...آخه الان بدن مجید من زیر بارونه...

بدن مجید من معلوم نیست کجاست...می خوام بگم مادرم..عزیزم من به یادتم...
منتظرت می مونم تا برگردی عزیز مادر...قربون بدنت بشم که مثل سیدالشهدا هیچ سرپناهی نداره...
او مادر است و مادری می کند...سهمش از داشتن فرزند انتظار است و انتظار...
سال تحویل می شود می گوید پسرم عیدت مبارک.. کجایی مادر...داماد می بیند
می گوید اگر پسرم بود الان دیگر برای خود مردی شده بود...در می زنند می گوید شاید نشانی... پلاکی... شهید گمنام که می آورند قاب عکس را دست می گیرد و راهی می شود با خود می گوید شاید...
و باران که می بارد به یاد تمام نیامدن ها می بارد...اشک نام دیگر فرزند اوست...



منبع: http://www.rah-yafte.blogsky.com



ای دوست به حنجر شهیدان صلوات
بر قامت بی سر شهیدان صلوات

از دامن زن مرد به معراج رود
بر دامن مادر شهیدان صلوات





Powered by FAchat