(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : نامه شصت و چهارم نهج البلاغه
نمایش موضوع اصلی :

sadaf جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۵ بعد از ظهر




نامه شصت و چهارم نهج البلاغه


نامه‏ اى از آن حضرت ( ع ) در پاسخ به معاويه


اما بعد . چنانكه گفتى ما و شما ، پيش از اسلام دوست بوديم و با هم بوديم و ديروز [ اسلام ] ميان ما و شما جدايى افكند ، كه ما ايمان آورديم و شما كافر مانديد .

امروز هم ما استوار ايستاده ‏ايم و شما به فتنه گراييده ‏ايد و اسير هوا شده ‏ايد . هيچيك از مسلمانان قوم شما ، جز به اكراه ، اسلام نياوردند ، آن هم پس از آنكه سران عرب به رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) گرويده بودند . گفتى كه طلحه و زبير را من كشته ‏ام و عايشه را آواره و رسوا ساخته ‏ام و ميان بصره و كوفه فرود آمده ‏ام ، اين كارى است كه تو از آن بركنار بودى . پس تو را چه زيان رسيد كه بايد از تو پوزش خواست .

گفتى كه با مهاجران و انصار به ديدار من خواهى آمد ، و حال آنكه ، آن روز كه برادرت اسير گرديد [ يعنى در فتح مكه ] هجرت پايان گرفت. اگر شتاب دارى ، قدرى بيارام . سزاوار آن است كه من به سوى تو در حركت آيم كه خدا مرا برانگيخته است كه تو را كيفر دهم . و اگر تو به سوى من در حركت آيى ، چنان است كه شاعر بنى اسد گويد :

مستقبلين رياح الصيف تضربهم بحاصب بين اغوار و جلمود « روبروى بادهاى تابستان ايستاده ‏اند باد بر آنها ريگ مى ‏افشاند و آنها ميان زمينهاى پست و صخره‏ها گرفتار آمده ‏اند . » هنوز آن شمشير كه با آن جد مادرى تو را و دايى تو را و برادرت را كشتم با من است . به خدا سوگند ، تو چنانكه دريافتم دلى فرو بسته دارى و خردى اندك .

شايسته است درباره تو بگويند كه از نردبامى فرا رفته‏ اى و از آن فراز منظره‏اى ناخوشايند مى ‏بينى و هر چه بينى به زيان توست نه به سود تو . زيرا در طلب گمشده ‏اى هستى كه از آن تو نيست و ستورى را مى‏ چرانى كه از آن ديگرى است .

مقامى را مى ‏طلبى كه سزاوار آن نيستى و نه از معدن آن هستى . چه دور است گفتار تو از كردارت . چه همانندى با عموها و داييهايت ، كه آنها را شقاوتشان و آرزوهاى باطلشان واداشت كه رسالت محمد ( صلى الله عليه و آله ) را انكار كنند و چنانكه مى ‏دانى در ورطه هلاكت افتادند . نتوانستند هيچ حادثه عظيمى را دفع كنند يا از حريم خود دفاع نمايند ، زيرا در برابر ، مردان شمشير زنى بودند كه ميدان نبرد را پر كرده بودند و در رزم سستى نمى ‏نمودند .

درباره قاتلان عثمان فراوان سخن مى‏گويى . نخست بايد در بيعت با من همان كنى كه ديگر مردم كرده‏ اند . سپس ، با آنان پيش من به داورى نشينى تا تو را و ايشان را به هر چه كتاب خداى تعالى حكم كند ، ملزم سازم . اما آنچه اكنون مى ‏گويى و مى ‏خواهى ، فريفتن كودك است از شير در آغاز از شير باز گرفتنش . و سلام بر كسى كه شايسته آن باشد
 

Powered by FAchat