(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : آيت الله مرعشي و خدمت به اسلام
نمایش موضوع اصلی :

قمرخانم سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۱۴ قبل از ظهر

آيت الله مرعشي و خدمت به اسلام
به نام خدا
آيت الله مرعشي نجفي در خاطره اي مي فرمايد: يک روز از مدرسه، به قصد بازار که جنب صحن علوي بود ـ حرکت کردم. در ابتداي بازار ناگهان چشمم به زني تخم مرغ فروش افتاد که در کنار ديوار نشسته بود و از زير چادر وي گوشه کتاب پيدا بود.
حسّ کنجکاوي من تحريک شد، به طوري که مدتي خيره به کتاب نگاه کردم طاقت نياوردم. پرسيدم اين چيست؟ گفت: کتاب، و فروشي است.
کتاب را گرفتم و با حيرت متوجه شدم که نسخه اي ناياب از کتاب «رياض العلماء» علاّمه عبدالله افندي است که احدي آن را در اختيار ندارد. مثل يعقوبي که يوسف خود را پيدا کرده باشد، با شور و شعفي وصف ناشدني به زن گفتم: اين را چند مي فروشي؟ گفت: پنج روپيه. من که از شوق سر از پا نمي شناختم، گفتم: دارائي من صد روپيه است و حاضرم همه آن را بدهم و کتاب را از شما بگيرم. آن زن با خوشحالي پذيرفت.

در اين هنگام سر کله کاظم دجيلي، که دلال خريد کتاب براي انگليسي ها بود، پيدا شد. او نسخه هاي کمياب، نادر و کتاب هاي قديمي را به هر طريقي به چنگ مي آورد و توسط حاکم انگليسي نجف اشرف که گويا اسمش و يا عنوانش «ميجر» (سرگرد) بود، به کتابخانه لندن مي فرستاد.
کاظم دلاّل کتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت: من آن را بيشتر مي خرم و مبلغي بالاتر از آن چه من به آن زن گفته بودم، پيشنهاد کرد.
در آن هنگام من اندوهگين رو به سمت حرم شريف امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ کردم و آهسته گفتم: آقا جان من مي خواهم با خريد اين کتاب به شما خدمت کنم پس راضي نباشيد اين کتاب از دست من خارج شود.
هنوز کلامم تمام نشده بود که زن تخم مرغ فروش رو کرد به دلال و گفت: اين کتاب را به ايشان فروخته ام و به شما نمي فروشم. کاظم دجيلي شکست خورده و عصباني از آن جا دور شد....
بيشتر از بيست روپيه نداشتم از اين رو تمام لباس هاي کهنه و قديمي را با ساعتي که داشتم به فروش رساندم تا پول کتاب را فراهم شد....

طولي نکشيد که کاظم دلال همراه چند شرطه (پليس)به مدرسه حمله کردند و مرا دستگير نموده و پيش حاکم انگليسي (ميجر) بردند او نخست مرا به سرقت کتاب متهم کرد و بسيار عربده کشيد .... دستور داد مرا زنداني کردند.
آن شب در زندان مدام با خدا راز و نياز مي کردم که کتاب در مخفيگاهش محفوظ بماند.
روز بعد مرجع بزرگ آن وقت، آيت الله ميرزا فتح الله نمازي اصفهاني معروف به شيخ الشريعه، فرزند مرحوم آخوند خراساني را به نام ميرزا مهدي، با جماعتي براي آزادي من به نزد حاکم شهر فرستاد بالاخره نتيجه اين شد که من از زندان آزاد شوم به اين شرط که مدت يک ماه کتاب را به حاکم انگليسي تسليم کنم.

پس از آزادي به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبه ام را جمع کردم و گفتم: بايد کار مهمي انجام بدهيم که خدمت به اسلام و شريعت است! طلاب گفتند: چه کاري؟ و من گفتم: نسخه برداري و استنساخ از روي اين کتاب و فوراً دست به کار شديم و قبل از مهلت مقرر چند نسخه از روي آن استنساخ گرديد.....»
آيت الله مرعشي نجفي پس از مهاجرت به قم، کتب خطي را همراه خود به ايران آورد. در قم نيز به خريد نسخ خطي و کتب ارزنده اقدام کرد پس از مدتي به دليل کمبود جا، کتاب ها را از منزل به کتابخانه مدرسه مرعشيه انتقال داد. پس از چندي طبقه سوم اين مدرسه به عنوان کتابخانه ساخته شد که در نيمه شعبان 1386 ق/ 28/8/1345، با بيش از ده هزار جلد کتاب چاپي و دو هزار جلد کتاب خطي افتتاح شد.
استقبال روز افزون طلاب و علما براي مطالعه، کمبود فضاي مناسب براي کتابخانه و خريد کتاب هاي جديد موجب شد تا ايشان کتاب خانه بسيار بزرگي (کتاب خانه فعلي) را تأسيس نمايد که در نيمه شعبان 1394 ق. 12/6/1353 با حدود شانزده هزار جلد کتاب چاپي و خطي افتتاح گرديد.
کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي اکنون با دارا بودن بيش از 250000 جلد کتاب چاپي و 25000جلد کتاب خطي[1] به مسئوليت حجت الاسلام دکتر سيد محمود مرعشي نجفي ـ فرزند ايشان ـ در خدمت طلاب، فضلا، دانشجويان، دانش آموزان، محققان و نويسندگان مي باشد.
کتابخانه مزبور به خاطر نسخه هاي خطي نفيس و ارزشمند و گاه منحصر به فرد و کتب قديمي مهم و کمياب مورد توجه وافر نويسندگان، دانشمندان، مراکز علمي و تحقيقاتي سراسر جهان است. اکنون اين کتابخانه شهرت جهاني دارد و با چهارصد موسسه، مرکز علمي و کتابخانه در سراسر جهان ارتباط دارد.

[1] . ارقام مربوط به سال 1372 ش است.
محمد راجي قمي - آخرين گفتارها، ج 6، ص 459


Powered by FAchat