(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : پشت پنجره فولاد
نمایش موضوع اصلی :

کاربر حذف شده 2750 جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۱۱ بعد از ظهر

«پشت پنجره فولاد» که رفته باشی٬ طنین دعا و درخواست به گوش و حالت تضرع و تمنا به چشم و عطر نیاز به مشامت آشناست.

همه در این درگاه مقرب اند٬ چرا که صاحب بارگاه کریم و بنده نواز است همچون خالقش که به او اذن داده.

همه از او خواسته ای دارند٬ خواهشی و تمنایی.

داستان آدم های نشسته پشت این پنجره پر است از غصه و درد و البته آتش امیدی که خاموش ناشدنی است و به تصویر کشیدن این قصه ها و غصه ها و امیدواری ها وظیفه ی هنر و هنرمند است که هنر هدفی دارد و هنرمند مقصودی.

کتاب «پشت پنجره فولاد» در بردارنده ی دو داستان متفاوت با یک وجه اشتراک است؛ داستان اول غم و غصه نازایی و بچه نداشتن زوجی را به تصویر می کشد که  یأس  در و دیوار دل و خانه شان را خراب نکرده و باد نا امیدی باعث خاموشی چراغ امیدشان نشده است.

زوجی که از طبیعت اطراف خود درس می گیرند و آن را به تصویر می کشند و بوم زندگی خود را به این نقش و نگار آراسته می کنند.

داستان دوم اما بیم و امید دختری را در برابر دیدگان قرار می دهد که سایه ی جدایی پدر و مادر از کودکی بر زندگی او سنگینی می کند و جنگ تحمیلی فشار و سختی این زندگی را دو چندان.

ترس و دلهره نسبت به دانشگاه و ازدواج و آینده ی که گذشته اش باعث ابهام و خوفناکی آن شده است.

وجه اشتراک این دو داستان٬ برادر و خواهری هستند آشنا و شناخته شده به جود و کرم و بخشش.

برادری که نور ساطع از پنجره فولادش امید زوج داستان اول را پر فروغ می کند و خواهری که به ترس و بیم و دلهره دختر جوان دستور می دهد که «قم=رخت بربند».





Powered by FAchat