(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : آرامش
نمایش موضوع اصلی :

ارتش تک نفره دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۰۸ بعد از ظهر

 هو الحق

قصدم این بود آرامش را پیدا کنم...
 نیاز مبرم این روز هایم را...
سکوت، تنهایی، خلوت، جایی بدون همهمه، بدون آدم ها، جایی که دلم آرام بگیرد...
اما نشد...یعنی هنوز زود است!

گشتم تا جایی پیدا کنم برای این حجم آرامش مورد نیازم...نبود جایی برای آرامش دل ها!
اینجا یا باید زنده بود، یا آرامش داشت!
نمی شود آرام باشی و هم زمان نفس بکشی...دلم جایی را می خواهد که حتی صدای نفس هایم آرامشم را به هم نزند...
من یک آدمم...جایی را نشانم دهید که یک آدم بتواند در سکوت مطلق بنشیند، با خودش خلوت کند طوری که خودش هم مزاحم خودش نشود!جایی به جز قبرستان را...
دنیای پر دغدغه ی این روزهایم، دنیای آشفته ی اطرافم به هیچ وجه آرامش را پذیرا نیست...
حتی اگر این آرامش را بیش از هرچیز نیاز داشته باشم، یک جمله در ذهنم پیچیده است که باعث میشود قید این نیاز را بزنم:
موجیم، که آسودگی ما، "عدم "ماست
وقت برای آرام گرفتن و داشتن دلی آرام زیاد است...
زود است صحبت از آرامشی محض و مطلق و ابدی...
من یک آدمم...سکوت می کنم ، شاید کمی دلم آرام شود...

ولی میدانم در اینصورت هم غرق جنبشم...و همیشه در اضطراب...در تکاپو...
همهمه ی رسیدن مرا تنها نخواهد گذاشت...زمزمه ای که هر لحظه میگوید از پا نایست و آرام نگیر...
جایی برای یافتن آرامش دلم را میخواهم. بیش از هروقت نیاز دارم این آرامش پاک و معصوم را...این از خود کنده شدن را!ولی حالا نه...نمیشود...به من نمی دهندش...
در مکانی کوچک، جایی که گذر زمان حس نشود، جایی که بتوانم به "هیچ" فکر کنم، جایی که...
 اما...

"عدم" ماست!




ارتش تک نفره

Powered by FAchat