(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : دلنوشته ارتش تک نفره(شعر)
نمایش موضوع اصلی :

ارتش تک نفره پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۳ بعد از ظهر

بسم رب النور

از بعد تو جانا، به سرم شور و نوا نیست
در مردم چشمم به جز اشکم، به خدا، نیست

بس که من چشم به راه تو نشستم، بِشِکستم
آن عهد که در آن اثر از مهر و وفا نیست

نفسم چون که رسد بر درِ تو می گیرد
بر سر بام تو گویا اثر از بُعد هوا نیست

هر دو چشمی کاو شود در بند چشم مست تو
بعد از آن کار دل و دینش دگر دور از بلا نیست

بیش از این دوری نکن چون لحظه ای یا یک دمی
نام تو از دو لبم، از حنجرم یارا جدا نیست

دیگر این صحبت مکن،از من مَجو که دل کنم
بال من بستی به سنگی،مرغ دل دیگر رها نیست

این طبیبان جمله گویند نبض من ساکن شده
قلب من در محضرش شد بی تپش،اهل ریا نیست

چون که میبینم رُخش از وعده ها گیرم سراغ
گوید هردم«غلطی خواجه،در این عهد وفا نیست»


ارتش تک نفره

Powered by FAchat