(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : الفضیلة تنتصر(فضیلت پیروز است)
نمایش موضوع اصلی :

کاربر حذف شده 2750 پنجشنبه ۷ امرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۳۳ قبل از ظهر

نویسنده ابتدا و در مقدمه می گوید:«هذه - عزیزی القارئ - لیست قصة٬ فلست قصاصة و لا کاتبة للقصة...بل انی لم احاول قبل الآن ان اکتب قصة. إلا إن هذا الذی اقدمه الیوم الیک ... لا یعدوا ان یکون صورة من صور المجتمع الذی نعیشه و انموذجا من واقع الحیاة التی نحیاها»
آن چه برای تو خواننده ی عزیز می نویسم قصه نیست چرا که من نه قصه گو هستم و نه قصه نویس٬ بلکه حتی تا قبل از این تلاشی برای نوشته قصه نکردم. آنچه که امروز تقدیم تو می شود چه بسا چهره ای است از زندگی اجتماعی ما و نمونه ای است از حیات ما که آن را می گذرانیم.
کتاب «الفضیلة تنتصر»(که در سال ۱۴۰۰ هجری قمری یعنی ۳۷ سال پیش چاپ ششم آن منتشر شد) [فضیلت پیروز است] داستانی است بر محور مقایسه و بررسی زن از دو دیدگاه غربی و اسلامی است؛ دیدگاهی که اعتقاد دارد زن و مرد در همه چیز باهم مساوی هستند و فرقی بین این دو وجود ندارد و هر دو آزاد آزاد(البته به معنی ولنگاری) هستند و دیدگاهی که معتقد است که هر چند دو جنس در انسانیت با هم برابر و مشترک اند و از این حیث تفاوتی بین این دو وجود ندارد٬ ولی با توجه به جنس خلقت هر کدام وظایف و مسئولیت هایی بر عهده دارند.
نا گفته نماند که در کتاب مبارزه ی دیگر باورهای غربی و اسلامی به تصویر کشیده می شود٬ ولی محور اصلی داستان بر موضوع زن و حقوق او است.
نماینده ی دیدگاه غربی «سعاد» زنی اروپا رفته که شوهرش ذلیل شده ی زیبایی و لذت و شهوت است و تنها به این دلیل همسرش را دوست دارد-البته می پندارد که دوست دارد- که زیباست و همسرش نیز به این دلیل او را تحمل می کند که ثروتمند است و او-خانم- بنده ی مال.
«سعاد» اعتقاد دارد که مرد و زن تماما مساوی هستند و هر دو آزادی کامل دارند٬ به همین دلیل ابایی از بودن با مردهای مختلف و خیانت ندارد٬ همچنان که شوهرش روابط خارج از عرف و شرع با زنان زیادی دارد از جمله با خادم خانه که «سنیه» نام دارد.
نماینده ی دیدگاه اسلامی دخترخاله ی «سعاد» یعنی «نقاء» و همسرش «ابراهیم» است -که البته در طول داستان این دو در عقد هم دیگه هستند -
ماجرا از آن جا شروع می شود که «سعاد» بعد از بازگشت از اروپا متوجه می شود دخترخاله اش با کسی عقد کرده است که روزی خواست او را بفریبد ولی آن مرد-ابراهیم- به دلیل باورهای دینی و اعتقاداتش فریب «سعاد» را نمی خورد٬ و به همین دلیل کینه ی «ابراهیم» و اعتقادات و باورهایش در دل «سعاد» نهادینه می شود و تصمیم می گیر انتقام بگیرد.
برای انتقام راه های متفاوتی را می رود که آخرین آن ها این است شوهر خود «محمود» را که مردی عاشق زنان زیبا بود -ونقاء هم دختری زیبا است- بر سر راه «نقاء» بگذارد و «نقاء» را دختری هرزه به شوهرش معرفی کند که عاشق پول است.
«محمود» به سراغ «نقاء» می رود اما با حادثه ای که اتفاق می افتد متوجه می شود «نقاء» نه فقط چنین ادمی نیست بلکه روح طاهر و بزرگی دارد٬ و ان اتفاق نقطه ی عطفی می شود در زندگی «محمود» که باعث می شود تغییر رویه بدهد و به این باور برسد که «خیر» وجود دارد و امری موهوم نیست.
نکته ای که در این کتاب به راحتی مشاهده می شود٬ آن است که نویسنده پیام های خود را به صراحت در بعضی پاراگراف ها بیان می کند که از ان جمله پیام و جمله ی زیبای ذیل است:
«فالسعادة التی یکون قوامها مادة ارضیة مثل المال او الجاه او الجمال لیست سعادة و لا حتی شبه سعادة٬ و إنما هی شبه سکرة قصیرة علی احلام الغنی و الجمال ٬ و السکرة لا تدوم طویلا٬ و الغفوة یصحبها صحو طویل
٬ تلک هی السعادة التی یخشی من زوالها٬ و تلک هی السعادة التی تضل من یجری وارءها٬ و تخدع من یرکن الیها فی الحیاة»
خوشبختی که اساس آن مادی و زمینی باشد مانند ثروت و مقام و زیبایی٬ سعادت نیست٬ وحتی شبه خوشبختی نیست٬ بلکه مستی کوتاه مدتی است بر رویای بی نیازی و زیبایی٬ و مستی دوام زیادی ندارد٬ خواب سبک را بیداری طولانی به دنبال دارد٬ چنین خوشبختی همان است که ترس از نابودی و زوالش می رود٬ و هر آن کس که در پی اش باشد را به گمراهی می کشاند٬ هر آن کس که به آن اعتماد کند فریب می دهد.
صفحه ۶۳

Powered by FAchat