(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : خروج سید خراسانی
نمایش موضوع اصلی :

محمدELE پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۵۱ بعد از ظهر

آن روز صالح و سپاهیانش پیروزمندانه وارد کوفه می شوند و سپاه سفیانی را از پای در می آورند:

1633)
فوالدی فلق الحبه وبرا النسمه لیکونن ذلک. و کانی اسمع صهیل خیلهم و طمطه رجالهم!. و اثم الله لیدوبن ما فی ایدیهم بعد العلق و التمکن فی البلاد کما تدوب الآله علی النار.

« سوگند به خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، بی گمان این حوادث روی خواهد داد، گوئی من با گوش خود بانگ رجز خوانی سپاهیان و شیهه اسبانشان را می شنوم. به خدا سوگند، آنگاه که دو سپاه درآویزند و شهرها تسخیر شود، آنچه در دست سفیانیها باشد ذوب می شود، آنچنانکه فلزات در آتش ذوب می شود.» [45]

مولای مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران آنچنان به گفتار خود مطمئن است که برای هر فراز آن سوگند یاد میکند و آنچنان سخن می گوید که گوئی فاصله زمانی برداشته شده، با دیدگان خود صف آرائی دو سپاه را می بیند و رجزهای آنها و شیهه اسبانشان را می شنود.آری از ابوتراب (ع) جز این انتظار نمی رود.

مردی گندمگون، چهار شانه و کوسه به نام شعیب بن صالح با چهار هزار نفری از ری خروج می کند که درپیشقدم ظهور حضرت مهدی است، کسی در برابرش ایستادگی نمی کند جز اینکه کشته می شود.


1634)
اذا خرجت خیل السفیانی الی الکوفه، بعث فی طلب اهل خراسان و یخرج اهل خراسان فی طلب المهدی. فیلتقی هو و الها شمی برایات سود، علی مقدمته شعیب بن صالح، فیلتقی هو و السفیانی بباب اصطخر، فیکون بینهم ملحمه عظیمه، فتظهر الرایات السود و تهرب خیل السفیانی. فعند ذلک یتمنی الناس المهدی و یطلبونه، فیخرج من مکه و معه رایه رسول الله بعد ان ییاس الناس من خروجه لما طال علیهم من البلاء. و یقول بعد ان یصلی رکعتین و یظهر للناس: ایها الناس: الح البلاء بامه محمد (ص) و باهل بیته خاصه، و قد قهرنا و بغی علینا .


«
هنگام که سپاه سفیانی به سوی کوفه عزیمت می کند، سفیانی گروهی را به جستجوی اهل خراسان میفرستد که برای یاری حضرت مهدی (ع) خروج کرده اند. سپاه سفیانی با سپاه سید هاشمی (سید خراسانی) در دوازده اصطخر [ 46 ] روبرو می شود که مردی به نام شعیب بن صالح پرچمدار خراسانی هاست و پرچمهای سیاهی در دست دارند. نبرد سختی در میانشان پدید می آید که سرانجام صاحبان پرچم های سیاه پیروز می شوند و سپاه سفیانی پا به فرار می گذارند. در آن هنگام مردم به دیدار حضرت مهدی (ع) مشتاقتر می شوند و به جستجوی او می پردازند. حضرت مهدی در آن هنگام در مکه ظهور می کند و پرچم رسول اکرم (ص) را در دست می گیرد. و آن هنگامی است که مردم به کلی از ظهور او نومید شده اند و حوادث فراوانی بر آنها رخ نموده است. چون حضرت بقیه الله (عج) ظهور کند دو رکعت نماز می گزارد و میفرماید:
هان ای مردم ! بلاها بر امت محمد (ص) فرود آمد و به اهلبیت ما به خصوص، بلاهای فراوان نازل شد. ما مظلوم شدیم، به ما ستم فراوان رفت ... تا پایان خطبه معروفش
. [ 47]

به طوریکه از احادیث بخش دوازدهم کتاب نیز استفاده می شود، سپاه سید خراسانی پس از
پشت سر گذاشتن نبردی سخت در منطقه اصطخر در نزدیکی شیراز و پایتخت دولت ساسانی و شهر مقدس ایشان، به سوی عراق حرکت می کند و پیروزمندانه وارد کوفه می شوند.

سپس مولای متقیان (ع) از روزگار سخت سفیانیها در برابر سپاه خراسانی سخن می گوید:

1635) ...
فاذا کثروا فتنافسوا فقتلوا قتیلهم، بعث الله علیهم اقواماً من المشرق، فقتلهم بدداً واحصاهم عدداً

« چون تعداد سپاهیان افزون شود، و انسان های بسیاری را طعمه شمشیر سازند، خداوند سپاهی را از طرف مشرق بر می انگیزد که بر آنها بتازند و دمار از روزگارشان در آورند و یک نفر هم از آنها زنده نگذارند.» [48]

و این درگیری بعد از کشت و کشتار سفیانی ها در بغداد و کوفه و کشتن سیدی جلیل القدر از تبار امام حسن مجتبی (ع) در خانقین است.

1636) یربط اصحاب الرایات السود خیلهم بزیتون الشام .
«
سپاهیان خراسانی که با پرچم های سیاه می آیند، اسبهای خود را به زیتون های شام می بندند » [49]

سپاهیان خراسانی وارد شام می شوند و وسائط نقلیه خود را در زیر درخت های زیتون نگه می دارند تا نفسی تازه کنند و برای درگیری های تازه انرژی کسب کنند و خود را برای نبرد نهائی با منکران حق آماده نمایند.

1637)
ثم یخرج الفتی الصبیح من نحو الدیلم و قزوین، ینادی بنصره آل محمد، و یصیح بصوت فصیح: یا آل محمد اجیبوا الملهوف!. فتجیبه کنوز الطالقان، کنوز ای کنوز!. لیست من فضه ولا ذهب، بل هی رجال کزیر الحدید .


«
سپس جوانی خوش اندام از حوالی قزوین و دیلم برای نصرت آل محمد (ص) خروج می کند و یا بانگی رسا و بیانی شیوا پیروان آل محمد (ص) را ندا می کند، که ای آل محمد ! بانگ ستمدیده غمین را لبیک گویئد.گنجینه های طالقان به او پاسخ مثبت می دهند. چه گنجها و گنیجنه هائی؟! که از طلا و نقره نیستند، بلکه مردانی فولادین هستند که بر یابوهای ابلق سوارند و سلاح های کوتاهی در دست دارند. از شوق و علاقه ایکه به جهاد دارند جست و خیز می زنند و خود را به سپاه دشمن می زنند، می جنگند و پیروز می شوند. فرمانده آنها مردی از تمیم به نام « شعیب بن صالح » است. بزرگ و کوچک شمشیر به دست گرفته وارد کارزار می شوند. سید حسنی که صورتش چون ماه تابانست، در این نبرد شمشیر می زند و با ستمگران نبرد می کند تا وارد کوفه شود و کوفه را ستاد فرماندهی خود قرار دهد. آنگاه به او خبر می رسد که حضرت مهدی (عج) ظهور فرموده است. سپاهیانش از او می پرسند: این شخصیت بزرگواری که وارد صحنه می شود چه کسی است؟
جناب سید حسنی که خود می داند که او حضرت بقیه الله است می گوید: ما را به نزد او ببرید ببینیم که او کیست؟ و چه می خواهد؟!.
با چهار هزار سپاهی که قرآن به گردن آویخته، جامه های موئین به تن کرده و شمشیرهای خود را حمایل کرده اند، حرکت می کند و در نزدیکی سپاهیان حضرت بقیه الله (عج) فرود می آید و می گوید:
از اینها بپرسید که رهبرشان کیست و چه می خواهد؟
برخی ازسپاهیان با سپاه حضرت ولی عصر (عج) تماس می گیرند و می پرسند: خداوند شما را زنده بدارد، شما کیستید و چه می خواهید؟
آنها می گویند: او مهدی (عج) است و ما یاران مهدی هستیم .
سید حسنی می فرماید: مرا به خدمت آن حضرت ببرید.
در میان دو سپاه سید حسنی به پیشگاه حضرت بقیه الله روحی فداه شرفیاب می شود و عرض می کند:
اگر شما حضرت مهدی هستید عصای رسول اکرم (ص)، انگشتر آنحضرت، برده، زره فاضل و عمامه سحاب آنحضرت کجاست؟
همه آنها را حضرت بقیه الله (ع) به او ارائه می دهد.
سید حسنی عرض می کند: از شما می خواهم که عصای رسول الله را روی این سنگ بکارید و از خدا بخواهید که سبز شود!،
آنگاه حضرت بقیه الله آن عصا را روی آن سنگ می کارد و سبز می شود و برگ در می آورد.
سید حسنی صدایش به تکبیر بلند می شود و می گوید:
ای فرزند پیامبر! دستت را بده تا بیعت کنم. پس با همه سپاهیانش با آن حضرت بیعت می کند
.» [50]

(عبارت مؤلف در این حدیث مضطرب است، گاهی سید حسنی و گاهی سید حسینی تعبیر می کند، ولی ما به پیروی از علامه مجلسی همه اش را سید حسنی ترجمه کردیم.)

»»»



Powered by FAchat