(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : جاده عشق(سرو)
نمایش موضوع اصلی :

کاربر حذف شده 2750 پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۲۱ قبل از ظهر

درخت رو به روی خانه٬ با برگ های زردش٬ خبر از آمدن پاییز می داد٬ فصلی که هنوز چشم باز نکرده بود و دنیای ما را سردی نبخشیده.
زیبایی درخت به سرسبزی آن نیست٬ اما قطعا طراوت و شادابی آن به رنگ سبز نمایش داده می شود.
درخت رو به رو٬ زیبا است اما طراوتش را از دست داده است و دچار مرگ که نه٬ خوابی موقت شده است٬ خوابی که کابوسش زردی و خشکی برگ هایش و تکیده شدن شاخه ها است.
کابوسی که با صدای خش خش برگ هایی که زیر پا پودر می شوند ادامه دار است و بیداری درخت را به دنبال ندارد.
گاه گاهی٬ رهگذری زیر سایه ی درخت می ایستاد و از گرما به سایه ی آن پناه می برد و به این بهانه حداقل٬ درخت مورد توجه قرار گرفته بود٬ اما حالا که درخت بی برگ می لرزد و سرما به کمک آفتاب آمده است تا نور خود را به زمین برساند٬ هیچ چشمی سمت درخت بر نمی گردد و به آن توجهی نمی کند و فقط گوش ها از صدای پودر شدن برگ ها لذت می برند.
روزی درختی سبز سراپا ایستاده و دیگر روز همان درخت٬ کمر خم کرده است و شاید به امید توجه دیگران٬ تعظیم شان نموده.
قلب درخت به سردی پاییز٬ سردش شده است و نقش این نقاش را پذیرفته٬ همان گونه که به سوز زمستان می سوزد و رنگ تیره ی سوختگی به خود می گیرد.
درخت رو به رو٬ در هر فصلی٬ قلبش از فصل تاثیر می پذیرد و به رنگ همان فصل در می آید!!!
کاش درخت رو به رویمان سرو بود...
سروی که دل به هیچ فصلی جز تابستان نمی بندد و گرمای عشق آن را در دل نگاه می دارد و سبزی خود را نه با زردی پاییز عوض می کند و نه با تیرگی زمستان.
سبزی سرو به آرامش دل او است٬ به گرمای جای مانده از تکیه گاهی که اگر نبود٬ یادش هست٬ و نبودنش دوام ندارد و روزی بر می گردد که ؛ جاده ی عشق دو طرفه است.


Powered by FAchat