(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : خاطره چادری شدن10 ==> مهدیه
نمایش موضوع اصلی :

زهرایی دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶ ۱۰:۴۰ قبل از ظهر

🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴
 
✳️خاطره چادری شدنِ یکی از اعضای کانال تلگرام 💚دخترانِ زهــــرایـــی، پسرانِ حـسینی💚، بنام👇👇
 
❤️مهدیه❤️
 
 
به نام تک نوازنده گیتار عشق!😊💜
...
چگونه چادری شدم؟🤔🙄
...
مهدیه هستم!🙈✌️
....
من در یک خانواده مذهبی بودم,ى خواهر دارم و ى داداش,ک ابجیم ى پنج سالم ازم بزرگتره!😸🙌
....
وقتی میرفتیم بیرون من همیشه اهل ست کردن بودم,روسریمو باز میزاشتم و موها فرق و
استین بالا و خلاصه کلن تیپ های دخترای امروزی رو داشتم!😿🍃
...
دوست داشتم چادری بشما,ولی خوب میترسیدم پسرا مسخرم کنن!😔واسه همین وقتی میرفتم خونه مادربزرگم چادر میزاشتم چون اون اهالی ما رو میشناختن خوب زشت بود دیه!😌😮
....
ولی موهام همیشه معلوووم بود!😒
...
رفتم خونه یکی از دایی هام ک ى دختر داره الان 26 سالشه و روانشناسی بالینی میخونه و فوق العاده مذهبی هست!💦💜
...
خیلی کتاب داشت ى عالمه,دیدم ى کتاب داره ک نوشته چگونه چادری شدم!👋💔
...
چشمم همش دنبال اون کتابه بود,واسه همین ازش اجازه گرفتم تا بخونم,شروع کردم ب خوندن !🙈💥💦
...
داستان های جالبی داشت,ولی میدونی تو دلم ب خدام گفتم ک خدا کاری کن یکی از این داستان ها روی من تاثیر بزاره!😿😿
...
چند داستان دیه خوندم ک یکیش نوشته بود...😩
من ومامان و بابام کر و لالیم,بابام,مامانمو طلاق داده!😰
بابام وقتی من هشت سالم بود مجبورم میکرد باهاش مهمونی های آنچنانی برم و لخت باشم ولی من چادرمو دوس داشتم,حتی شرابم هم ک تو مهمونی ها مجبورم میکرد بخورم لب نمیزنم,ى روز بم گف ک اگ چادر بپوشی میرم مامانتو میزنم,😠😠خیلی ناراحت شدم رفتم پیش مامانم تا ى کمی دلداریم بده,ولی وقتی ب مامانم گفتم اونم حرف بابامو تایید کرد!😪😪
دیگ من تنها شدم,ب زور فقط میذاشت ى روسری بپوشم!😞
تا الان ک هجده سالمه,بابام هنوز نمیزاره چادر بپوشم!وقتی میخوام برم مدرسه یا بیرون میرم,تو حیاط چادر میپوشم, دعا میکنم ک یه روزی بشه که خدا بابامو راضی کنه چادری بشم!😪😭
....
وقتی اینو خوندم دلم گرفت,😒💔
گفتم خدایا من ک سالمه سالم,چرا من مث اون نباشم؟؟هان؟😰😧
...
وقتی از خونه داییم اینا اومدم دیه اون روز ب بعد روسریم حجابی شد,ساق میزدم ولی هنوز چادر رو دوس نداشتم!😟😶
...
گذشت تا چادری شدم ولی باز موهام معلووم شد!😥ى روز بعد عید ساله 93 رفتیم شلمچه دقیقا یادمه کجای شلمچه بود ب دختر داییم گفتم ک من دوس دارم,چادری شماااا ولی میترسم مسخرم کنن,هستم چادریا ولی خب,موهام ک معلوومه!😿😿🙈🙈
...
گف مسخرگی این دنیا یا اون دنیا!؟؟😨😨😨
کلا تو فک رفتم, ى روسری بسیجی داشتم,اونو واسم لبنانی بست دیه از اون روز ب بعد من شدم ى مهدیه خانم چادری!💙💋
....
حالا وقتی ب گذشته برمیگردم,خیلی افسوس میخوورم!😞😔ولی میدونم ک خدا توبه کن ها رو دوس داره و میبخشه!😋😻
ولی همیشه هر وقت میرفتم مسجد یا جایی ک عزاداری باشه همیشه چادر میپوشیدم و میگفتم امام حسین و مسجد ى چیز دیگن!😊💚
الان حدودا سه ساله چادری کامل شدم شاید توی مدرسه مانتویی باشم یا بیرون ک با مدرسه میریم مانتو باشم, ولی مانتوم بلنده,😎❤️
....
من پانزده سالمه!😐
و ى دختر ب روزم عکسام سر جاشه,تفریحم سر جاشه پایه بودنم سر جاشه,کلا برنامه دارم!🐰🍃
....
امیدوارم شما هم ى فرشته چادری بشین..
دمتون گرم,یاعلی!💚😄
...
همیشه وقتی این خاطرات رو میخوندم میگفتم همش دروغه,😨😪
ولی حالا ک چادری شدم درک میکنم,💞💎 
یادم رفتا!😥
من هنوزم اهل ستم,همیشه روسریم با ساقم سته و کفشم با کیفم!😉
 
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴
 
#خاطره_چادری_شدن_مهدیه
#چیشد_که_چادری_شدم10 
 
dokhtaran_zahrai313@

Powered by FAchat