(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : خاطره حسینی شدن 2===>حسین
نمایش موضوع اصلی :

ایلیا110 چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ ۰۸:۳۸ بعد از ظهر

✳️خاطره حسینی شدن یکی از اعضای کانال، بنام👇👇

🌺حسین🌺

من تو یه خانواده تقریباً غیر مذهبی بزرگ شدم😉

از بچگی پیش خانواده پدریم بودیم
تو خانواده ما به جز مادرم کسی نماز نمیخوند و مذهبی نبود و مسخره میکردن😔

اسم من حسین هست و متولد اول محرم هستم😇
تا قبل از اتفاقی که برام افتاد نماز نمیخوندم🤐
ولی عاشق محرم و آقام امام حسین علیه السلام بودم❣️❣️❣️

تو محرم همیشه احساس میکردم من اون حسین قبل نیستم😞
دوست داشتم نماز بخونم ولی نمیخوندم چون جو خانواده پدریم خوب نبود منو از نماز دور میکرد☹️

حدود چهار سال پیش دو سه ماه قبل از محرم سال 91

تنها تو خونه بودم که یهو احساس سنگینی کردم چشمام بسته شد،
وقتی باز کردم دیدم تو یه جای بزرگ و تاریکم و تو صف وایستادم
صف طولانی و مدام به پشت سرم آدم اضافه میشد😓

ابتدای صف رو نگاه کردم دیدم یه میز هست که یه نفر پشتش نشسته و دو نفر پشت اون مرد سر پا هستن

متوجه شدم دارن کارنامه ها رو میدن دست صاحبشون و تکلیف شون مشخص میشه

چون آدم عجولی بودم از صف جدا شدم😕

از میز رد شدم و رفتم دیدم یه دوراهی هست🙁

سمت چپ بهشت🌸
سمت راست جهنم🔥

رفتم سمت راست چند قدم رفتم و رسیدم حدود هشت قدمی دری که گرمایی زیادی داشت😣

احساس کردم میسوزم
یهو یه نفر دست گذشت رو شونه ام و گفت کجا
گفتم جایی که باید برم و مستحقش هستم

گفت یعنی کجا؟ گفتم جهنم
گفت بهت فرصت داده شد ازش استفاده کن✋️

برگشتم ولی توجه به خواب نکردم🤐
حدود دو هفته به محرم مونده بود

دوباره همون اتفاق ولی این بار نزدیک تر
چهار قدمی در و همون صحبت ولی گفت این دفعه آخر هست برگردی دیگه میری داخل😣

وقتی بیدار شدم خیلی بهش فکر کردم

از یکم محرم شروع کردم به تغییر
خوشبختانه خیلی به خدا نزدیک شدم❣️

این نزدیک شدنمو مدیون آقا امام حسین علیه السلام و آقا امام زمان ( عج ) هستم💚💚💚

🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵🔹🔵

#خاطره_حسینی_شدن_آقا_حسین
#چیشد_حسینی_شدم2


Powered by FAchat