(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : برداشت آزاد...
نمایش موضوع اصلی :

حضور 313 سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶ ۰۴:۴۴ بعد از ظهر

پلان اول:

مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زیبریان خود بر عهده بگیرم. 
کیان: این کار را نکنید امیر،
مختار: برای چه؟
کیان: چون وقتی شما وارد عرصه‌ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه  آنها را بالا میبرد (و ضعف ما را نشا ن میدهد)


پلان دو:

عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میرسد.
علی (ع) تنها شده،
در میان لشکریان قدم میزند،
اشک میریزد و ندا میدهد:
«این عمار؟.......این عمار؟»
عمار کجاست؟
عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد.
تا وقتی عمار بود، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست.
اما حالا...


پلان سه:

چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند؛
 
-حمله فرهنگی
-ناتو فرهنگی
-شبیخون فرهنگی

همه را میگوید اما ما فقط نگاه میکنیم.

این کار به جایی میرسد که ندای «این عمار» شان به آسمان میرود، اما باز هم فقط نگاه میکنیم.

حالا خودش یک تنه به میدان می آید،
حرفهای اشتباه همه را بیان می کند و پاسخ میدهد،

برجام دو و سه و چهار، دنیای گفتمان،
همه را رد میکند. 
اما...
حواسمان نیست ، که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده،
تنها شده،
خودش یک تنه به جنگ میرود.
خودش میگوید من سالهاست دارم شمشیر میکشم 
میدانی وقتی فرمانده، «ولی»، خودش به میدان می آید یعنی چه؟
یعنی حال و اوضاع لشکر خراب است.

کاش به جای خوشحالی از حرفهای این چند مدت حضرت آقا،
کمی گریه میکردیم که بخاطر بی حالی و بی عرضگی ما و تنها شدن رهبر،دیگر خودش مجبور است جواب اراجیف نااهلان را بدهد...

این عمار؟


 

Powered by FAchat