(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : مرغ و خروسی که به خیر و خوشی عقد نموده زن و شوهر شده نمایش موضوع اصلی : |
مرغ و خروسی که به خیر و خوشی
عقد نموده زن و شوهر شده اول ماه عسل خویشتن روی نمودند به اطراف ده کارگزاری ز ادارات شهر از بدی حادثه آن جا گذشت همچو که افتاد نگاهش به مرغ چشم وی از دیدن او خیره گشت گفت که : ای مرغ تپل ، خوشگلم کشته مرا هیکل رعنای تو جمله کوپن های من کارمند باد فدای قد و بالای تو گر برسد بر بدنت دست من جان کنم ای مرغ به قربان تو گاه خورم سینه ی چاق تو را گاه به دندان بکشم ران تو چون که شنید این متلک ها از او زد به سر شوهر خود ، نو عروس گفت : چرا بی رگ و بی غیرتی خاک دو عالم به سرت ای خروس از چه به آن راه زنی خویش را کاش که می مردم از این ماجرا تو مثلا مرد منی ؟ بی وجود او بخورد سینه و ران مرا؟ گفت خروس ای زن زیبای من زین سخن او راه کجا می برد؟ چون که ننه مرده بود کارمند تخم تو را هم نتواند خورد |
Powered by FAchat