(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : مرغ و خروسی که به خیر و خوشی عقد نموده زن و شوهر شده
نمایش موضوع اصلی :

فاطمه 1 چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۵ قبل از ظهر

مرغ و خروسی که به خیر و خوشی

عقد نموده زن و شوهر شده

اول ماه عسل خویشتن

روی نمودند به اطراف ده

کارگزاری ز ادارات شهر

 از بدی حادثه آن جا گذشت

همچو که افتاد نگاهش به مرغ

 چشم وی از دیدن او خیره گشت

گفت که : ای مرغ تپل ، خوشگلم

 کشته مرا هیکل رعنای تو

جمله کوپن های من کارمند

 باد فدای قد و بالای تو

گر برسد بر بدنت دست من

 جان کنم ای مرغ به قربان تو 

گاه خورم سینه ی چاق تو را

 گاه به دندان بکشم ران تو

چون که شنید این متلک ها از او

 زد به سر شوهر خود ، نو عروس

گفت : چرا بی رگ و بی غیرتی

خاک دو عالم به سرت ای خروس

از چه به آن راه زنی خویش را

 کاش که می مردم از این ماجرا

تو مثلا مرد منی  ؟ بی وجود

 او بخورد سینه و ران مرا؟

گفت خروس ای زن زیبای من

زین سخن او راه کجا می برد؟

چون که ننه مرده بود کارمند

تخم تو را هم نتواند خورد


Powered by FAchat