(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : نمیدانم چرا رفتی ... نمایش موضوع اصلی : |
نمیدانم چرا رفتی ... نمیدانم چرا !!! شاید خطا کردم و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟! ولی رفتی ... و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ، تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران شد و بعد از رفتن تو تمام هستی ام زین رو به آنرو شد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد وفهمیدم تو نامم را از یاد خواهی برد و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت: تو هم در پاسخ این بی وفاییها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم... و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر نمیدانم چرا !!! شاید به رسم عادت" پروانگی مان " برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم |
Powered by FAchat