(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : معشوقم مرا چه رنگی دوست دارد ؟
نمایش موضوع اصلی :

ندای فطرت شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۳ بعد از ظهر

معشوقم مرا چه رنگی دوست دارد ؟

شب گذشته مهمون داشتیم و پس از صرف شام و صحبت های کارشناسانه ی بعضیا نسبت به مسائل سیاسی و اقتصاد کشور و تورم و ارز … همین طور که فرشاد داشت سوالات کنجکاوانه ی خودشو ازم می پرسید و منم تا حد امکان

              جوابایی بلوغی براش می دادم ،

            تلویزیون هم  روشن بود و شبکه چهار داشت مستندی از آهنگرها رو نشون می داد که داشتن توی کارگاه هاشون با فلزات گداخته ور می رفتند و “به دستآهن تفته کردن خمیر ” رو تو ذهنا تداعی می کرد .

با دیدن تصاویر آهن های گداخته و داغ شده ، صحبت های من و فرشاد هم داغ تر شد و ازم سوال کرد :

آقا احسان چرا آهن وقتی داغ میشه رنگش رفته رفته سرخ تر میشه تا جایی که سفید میشه و اصلا از خودش نور میده ؟
منم که به سوالای علمی فرشاد عادت کرده بودم شروع کردم به صورت علمی بحث کوانتوم و الکترونهای برانگیخته رو براش توضیح دادم و رسیده بودم به طیف های نور مرئی که یهو سینا کوچولو داداش سمج و یه کمی ! شلوغ فرشاد از راه رسید و گیر داد که چی دارید میگید باید به منم بگید و از این حرفا که…..

قربون دستش برم فرشاد یه پس گردنی مشدی بهش زد که برو بازیتو بکن بچه ! تورو چه به این کارا !
ولی انگار این پس گردنی سینای شش ساله رو سمج تر کرد و دادو هوار به راه انداخت که باید بگید .

منم دستشو گرفتم گفتم باشه فقط سروصدا نکن بشین تا برای تو هم بگیم . تصویرآهن های سرخ و سفید شده رو بهش نشون دادم گفتم داداشت پرسید چرا اونآهنای سیاه رنگ بعد اینکه با آتیش گرم میشن رنگشون سفید میشه ؟

سیناچند لحظه متفکرانه به تلویزیون نگاه کرد و  برگشت گفت : خوب اینکه معلومه !! چون آهنا رو می ذارن کنار آتیش اونا هم

رنگ آتیش به خودشون میگیرند دیگه !!!

با گفتن این جمله فرشاد و بقیه خندیدن و منم جرقه ای زد تو مخم که ای بابا !! ببین این پسر کوچولو چطور داره بلوغی فکر می کنه .

این بچه با اینکه شیمی نخونده و هیچی از فیزیک کوانتوم و الکترون و … نمی دونه ببین چطور فطرت پاکش داره حقیقت نابی رو برامون یادآوری می کنه؟

تو این افکار بودم و داشتم این شعرو زمزمه میکردم

هرکه او همرنگ یار خویش نیست / عشق او جز رنگ و بویی بیش نیست

که فرشاد گفت احسان چی شد نمیخوای ادامه بدی ؟

گفتم در خانه اگر کس است یک حرف بس است مطلب همون بود که سینا گفت . فرشاد گفت چی چی؟؟ منم ادامه دادم هیچ چی دیگه وقتی آهنی یه ساعت کنار آتش میمونه کم کم رنگش به رنگ آتش در میاد

تا جایی که اصلا فرقی بین اون و آتش باقی نمیمونه و گاهی وقتا بهش آتش هم گفته میشه

حرارت آتش است که ذرات آهن رو تحت تاثیر خودش قرار میده و تا جایی که کل وجود آهنی که سرد و خاموش و کدر بود رفته رفته از درون خود برانگیخته شده و در آن لحظه آتش در آهن جلوه گری می کند و آن را همرنگ خود می کند .

حال من چطور باید برانگیخته شوم ؟ آیا میتوانم خود را در میدان محبت معشوقمقرار دهم ؟ چطور ؟

آیا آن لحظه ای خواهد شد که معشوقم بخواهد در وجود سرد و خاموش من جلوه گری کند ؟

مطمئنم و در انتظار آن لحظه خواهم ماند ولی

                                                            ! نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال

 http://blugh.ir/?p=457


Powered by FAchat