(نسخه قابل پرینت موضوع)
عنوان موضوع : دلتنگم آقا ؛ دلتنگ ديدنت ؛
نمایش موضوع اصلی :

بهار دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ ۰۱:۳۵ بعد از ظهر

  
دلتنگم آقا ؛ دلتنگ ديدنت ؛ دلتنگ شنيدن صداي انا المهدي ت ...
تا کجای عمر باید هر شب درانتظار تو ستاره بشماریم٬
تا کدام روز و ماه باید مسافر دنیای غفلتها باشیم ٬
یا
مولا !
 
بیا ٬ که سقف آسمان زندگیمان راابر جهل و فساد پوشاند !
بیا٬ که زمین تشنه باران است !
بیا ٬ که جگرهایمان را فراق
٬رتگ سرخش را باخته است ٬
بیا از درون سوخته ایم ٬
مولا بیا ای مرهم دلهای خسته !
 
نمی دانم قلم سنگی برای دوری توچه می نویسد ٬ ولی همین را می دانم که او نیز هجاهای نام تو را دوست دارد
و بی معطلی
می نگارد .
بیا ٬ که قلب شیشه ای انتظارمان در هر بار ترکی برمی دارد و صبرمان را
خزان به یغما می برد .
 
بلندای پرواز خورشید را که می بینم این سوال در ذهنم می روید ٬
که آشیانه خورشیدکجاست؟
 
کبوتران سپیدبال که نشانه ی آرامش آسمانند ٬ شبانگاهان در آغوش مهربان لانه ها ٬ اندام جان را در بستر آرامش مینهند٬ عقابها که سلاطین آسمانند در یورش تاریکیها دل به سکوت می سپارند و در دل کوهساران تمنای دستان پر محبت شب را دارند اما خورشید آشیانه اش کجاست؟
 
در کدامین بستر مهربانی ٬ دل پرخروشش به آرامش می نشیند؟
 
یک روز با خورشید همسفر شدم .
دانستم که غروبش افسانه ای بیش نیست و مغرب و مشرق ٬ جز خطوط خیالی نیستند .
 
خورشید هرگز غروب نمی کند ٬ خورشید معنای روشن طلوع است .
 
اما آشیانه خورشید رایافتم ٬
دل مردی چون مهدی (ع)!!!
این دل شماست ٬ که معبد خورشید است و این دل شماست که حلقه اتصال چشمه خورشید با نور پاکی و طراوت است .
 
اگر روزنه ای در دل توبگشایم ٬ خواهم دید که هزاران خورشید در آن سر به سجاده نورانیت گذارده اند و هرخورشید به گونه ای اشعه رحمت و برکت را به هر سو می پراکند.
 
آری ! می شناسمت ٬سالهاست که همتای تو را ندیده ام ٬ من موجودی هستم که از فرسنگها عقب تر آمده ام وچون به تو رسیده ام همراهت شده ام . پا به پای تو می آیم . تو را میشناسم


 
 
 

Powered by FAchat