انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » امام هشتم: حضرت امام رضا علیه السلام » بخش ولادت » امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم



امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم

سلام دوستان بزگوار من یه دفعه یه فکری به ذهنم رسید که اینجا هم میشه  اگه نیتمون خالص باشه امام رضا علیه السلام رو به جمع یاران منتظر در انجمن هم دعوت کرد ... به این منظور هر کدام از دوستان عزیز مایل بودن تا روز ولادت امام رضا علیه السلام که روز یکشنبه 16 شهریور ماه می باشد. هر چیزی که میخوان در قالب عکس، دلنوشته، کرامات، خاطرات واقعی خودتون و یا دیگران ،حدیث ،درد دل ،شعر، اهنگ ،فیلم ،نقاشی ،خطاطی، مناظره امام رضا و ... و هر مطلب
hlhl vqh ugdi hgsghl vh jh v,c ,ghnj fh hk,hu lxhgf fi hk[lk dhvhk lkjzv nu,j ;kdl


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 2 از 13 < 1 2 3 4 13 > آخرین »


اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۵:۳۷ بعد از ظهر نمایش پست [13]
بانو
rating
شماره عضویت : 499
حالت :
ارسال ها : 4733
محل سکونت : : حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1101
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 74582
پسند ها : 4202
حالت من :  Sepasgozaram.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (8).jpg
تشکر شده : 5426



سلام ای آقای غریب غریب نواز /
ای امام مهربانی ای شفیع ما در روز قیامت آستان مقدست در طول قرن ها همیشه مامن دل های تاریک وحزن آلود بوده ،دل هایی که درد داشته اند وبغض پنهان 
ای امامی که تمام ثانیه هایم ارزانی یک نگاه تست آقا جان تمام دارو ندارهای هیچم ارزانی یک کرشمه ی مهربانی تو 
چه می شود مرا هم بپذیری ای دل بی مرز 
ای جاری همیشه حاضر
دستهای مرا بگیر ووصله های قلبم را بچین /بدان گرچه نارفیق بد عهدم اما هنوز وهمیشه تا ابد چون کبوتری بردر ایوان لطفت نشسته ام .با اشک به بارگاهت پل می زنم تا شاید نگاهم کنی.تا شاید مونس وانیس حرمت شوم وبسوزم در لهیب اشتیاقت اقا جان 
ایا می شود ضامن دل بی اهوی من باشی من خالی ام تهی تهی تهی 





  می پسندم 4     0  4 
 
 
تعداد پسند های ( 4 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : حریم قدس



 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۲۹ بعد از ظهر نمایش پست [14]
بانو
rating
شماره عضویت : 338
حالت :
ارسال ها : 1296
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 599
اعتبار کاربر : 18023
پسند ها : 1309
تصویر مورد علاقه من : images/mms/g01.jpg
تشکر شده : 2426



 
دوست دارم صدات کنم، تو هم منو نگاه کنی 
من تورونگات کنم، تو هم منو صدا کنی 

قربون صفات برم، از راه دوری اومدم 
جای دوری نمیره، اگه منو نگاه کنی 

دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی 
این قفس رو وا کنی، پرنده رو رها کنی 

میشه کنج حرمت، گوشه قلب من باشه 
میشه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی 

تو غریبی ومنم غریبم 
اما چی میشه دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی 

دوست دارم تو ایوون آیینت از صبح تا غروب 
من باهات صفا کنم، تو هم منو دوا کنی 

دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم 
دوست دارم تا برمی گردم گره ها رو وا کنی 

دوست دارم از حالا تا صبح محشر 
همه شب من رضا رضا بگم، تو هم منو رضا کنی




  می پسندم        0 
















امضای کاربر : sadaf






گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۳۰ بعد از ظهر نمایش پست [15]
بانو
rating
شماره عضویت : 338
حالت :
ارسال ها : 1296
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 599
اعتبار کاربر : 18023
پسند ها : 1309
تصویر مورد علاقه من : images/mms/g01.jpg
تشکر شده : 2426



 
دوست دارم صدات کنم، تو هم منو نگاه کنی 
من تورونگات کنم، تو هم منو صدا کنی 

قربون صفات برم، از راه دوری اومدم 
جای دوری نمیره، اگه منو نگاه کنی 

دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی 
این قفس رو وا کنی، پرنده رو رها کنی 

میشه کنج حرمت، گوشه قلب من باشه 
میشه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی 

تو غریبی ومنم غریبم 
اما چی میشه دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی 

دوست دارم تو ایوون آیینت از صبح تا غروب 
من باهات صفا کنم، تو هم منو دوا کنی 

دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم 
دوست دارم تا برمی گردم گره ها رو وا کنی 

دوست دارم از حالا تا صبح محشر 
همه شب من رضا رضا بگم، تو هم منو رضا کنی




  می پسندم        0 
















امضای کاربر : sadaf






گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۱۱ بعد از ظهر نمایش پست [16]
بانو
rating
شماره عضویت : 1001
حالت :
ارسال ها : 4221
محل سکونت : : DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 273
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 69947
پسند ها : 5815
حالت من :  ShadOsarhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (4).jpg
تشکر شده : 6939
وبسایت من : وبسایت من



 
وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
وقتی تمام شب به در خانه کریم
در می زند گدا و دری وا نمی شود
وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
این قلب مرده است مداوا نمی شود
یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است
مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
********
از این همه انزوا مردد شده ام
دیوانه رنگ زرد گنبد شده ام
امروز دلم حال کبوتر دارد
انگار که بیقرار مشهد شده ام...
********
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی


تو کیستی شریک غم اهل عالمی

در خاک طوس کعبه اولاد آدمی

آن رازها که از همه پوشیده داشتم

تنها به تو گفتم...

تو محرمی...

 

 



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : صبا





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۱۹ بعد از ظهر نمایش پست [17]
بانو
rating
شماره عضویت : 1001
حالت :
ارسال ها : 4221
محل سکونت : : DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 273
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 69947
پسند ها : 5815
حالت من :  ShadOsarhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (4).jpg
تشکر شده : 6939
وبسایت من : وبسایت من







 


یا امام رضا(علیه السلام)


دوست دارم صدات کنم، تو هم منو نگاه کنی 


من تورونگات کنم، تو هم منو صدا کنی 


قربون صفات برم، از راه دوری اومدم 


جای دوری نمیره، اگه منو نگاه کنی 


دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی 


این قفس رو وا کنی، پرنده رو رها کنی 


میشه کنج حرمت، گوشه قلب من باشه 


میشه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی 


تو غریبی ومنم غریبم 


اما چی میشه دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی 


دوست دارم تو ایوون آیینت از صبح تا غروب 


من باهات صفا کنم، تو هم منو دوا کنی 


دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم 


دوست دارم تا برمی گردم گره ها رو وا کنی 


دوست دارم از حالا تا صبح محشر 


همه شب من رضا رضا بگم، تو هم منو رضا کنی




  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : صبا





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۴۸ بعد از ظهر نمایش پست [18]
بانو
rating
شماره عضویت : 338
حالت :
ارسال ها : 1296
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 599
اعتبار کاربر : 18023
پسند ها : 1309
تصویر مورد علاقه من : images/mms/g01.jpg
تشکر شده : 2426



 
نامه حضرت امام رضا (علیه السلام) به شیعیان
 
جناب شیخ مفید در کتاب خویش پیام جامع , آموزنده وجالبی را از هشتمین امام معصوم حضرت رضا (علیه السلام) آورده است که آن بزرگوار آن پیام را به وسیله حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) به شیعیان ودوستداران اهل بیت (علیهم السلام) فرستاده اند.
متن پیام آن بزرگوار این است :
 
ای عبدالعظیم ! سلام گرم مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دلهای خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پر معنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فرا خوان و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن , چرا که این کار باعث تقرب به خداوند و من و دیگر اولیاء اوست . دوستان ما نباید فرصتهای گرانبهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند و من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خداوند بخواهم که او را به سخت ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود. به دوستان ما توجه ده که خداوند نیکو کاران آنان را مورد بخشاش خویش قرار داده و بد کاران آنان را جز آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستداران ما را برنجاند و یا در دل نسبت به انان کینه بپرورند , همه را مورد عفو قرار خواهد داد , اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار  نخواهد داد جز اینکه از نیت خود باز گردند و اگر همچنان باقی باشند خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت نیز بی بهره خواهند بود و من از این لغزشها به خداوند پناه میبرم.


ویرایش ارسال توسط : sadaf
در تاریخ : سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۵۳ بعد از ظهر



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : sadaf






گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۴۴ قبل از ظهر نمایش پست [19]
عضو
rating
شماره عضویت : 68
حالت :
ارسال ها : 878
محل سکونت : : زمین خاک
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 573
دعوت شدگان : 5
اعتبار کاربر : 10458
پسند ها : 1004
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (5).jpg
تشکر شده : 1349
وبسایت من : وبسایت من



او به زبان انگلیسی حرف می‌زد، آن هم با لهجه‌ آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گفت: ببخشید، آقای علی‌‌بن موسی‌الرضا کجاست؟ می‌خواهم او را ببینم!
فارس: عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، زمان و مکان نمی‌شناسد؛ می‌خواهد مسیحی، یهودی یا مسلمان باشی فرقی نمی‌کند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرت‌های پاک را به خوبی راهنمایی می‌کند، کافی است که از با عمق وجود او را صدا بزنید و او را بخوانید.

آنچه که در ادامه می‌آید شرح حال یکی از این جوانان‌پاک ضمیر است که با اعجاز رضوی از کانادا راهی مشهد الرضا(ع) می‌شود تا با محبوب خویش ملاقاتی داشته باشد، این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی انصاری نقل می‌شود:

* همه چیز از جشن میلاد شروع می‌شود

در یک شب سرد زمستانی سال ۱۳۷۲ وارد صحن انقلاب شدم، سرما تا عمق استخوان‌های انسان نفوذ می‌کرد و کمتر کسی در آن شرایط از خانه خود می‌زد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقه‌ای خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود ۳۵ سال سن شدم که چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی ـ دو نفر چیزی پرسید، ولی انگار آن‌ها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی من آمد و گفت: شب‌ بخیر آقا!

به زبان انگلیسی حرف می‌زد، آنهم با لهجه‌ آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد:

ـ ببخشید! آقای علی ‌بن موسی‌الرضا، کجا هستند؟ می‌خواهم ایشان را ببینم.

راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم:

ـ معذرت می‌خواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟

ـ من دانشجوی رشته‌ حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتاً لبنانی‌ام، ولی در کانادا متولد شده‌ام و دینم «مسیحیت» است.

ـ یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟

ـ بله، یک مسیحی کاتولیک.

با تعجب پرسیدم:

ـ پس اینجا چه کار می‌کنید؟!

ـ دعوت شده‌ام که آقای علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را ملاقات کنم.

ـ چه کسی شما را دعوت کرده است؟

ـ خود ایشان.

دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه‌ تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم:

ـ شما ایشان را دیده‌اید؟

ـ بله سه یا چهار بار.

این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:

ـ یعنی شما با چشمان خودتان علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را دیده‌اید؟!

ـ بله دیده‌ام، البته در عالم رویا.

ـ یعنی اگر الان او را ببینید می‌شناسید؟

ـ بله، البته.

موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقه‌ای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه می‌کرد، ضربان قلم تند‌تر شده بود، پرسیدم:

ـ ممکن است نحوه‌ آشنا شدنتان با آقای علی‌بن موسی الرضا(ع) را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟

ـ بله، البته. یک شب داشتم در یکی از خیابان‌های شهر تورنتو قدم می‌زدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کرده‌اند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت می‌گیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد می‌کردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.

معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است.

وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آن‌ها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامد‌گویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آن‌ها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی می‌کرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا می‌دادند، من هم محو گفته‌هایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم.

هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه می‌کردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیاده‌رو خیابان به سوی خانه‌ام حرکت می‌کردم، همه هوش و حواسم به حرف‌هایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم.

وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمی‌یافتم.

* دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما!

هر ورقی از آن کتاب را که می‌خواندم وسوسه می‌شدم ورق بعدی را هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «علی‌بن موسی‌الرضا» بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشه‌ام را تسخیر کرده بود، لحظه‌ای نمی‌توانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، در رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود نمی‌توانستم بخوابم، بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد زیرا با خواب هم وارد سرزمینی شدم که در آن کتاب ترسیم شده بود، سرزمینی روحانی، معنوی و آسمانی! سرزمینی که هرگز همانند آن را حتی در فیلم‌های تخیلی هم ندیده بودم و همه کاره‌ آن سرزمین، مردی نورانی و آسمانی بود که هرگز از تماشایش سیر نمی‌شدی، از او خواهش کردم که چند لحظه‌ای با من بنشیند، او هم قبول کرد وقتی نشست با خوشرویی پرسید:

ـ با من کاری دارید؟

من هم با دستپاچگی و من و من کنان جواب دادم:

ـ ب ... ب.. بله! متأسفانه من شما را نشناختم!

ـ مرا نشناختی؟! من «علی بن موسی‌الرضا» هستم.

ـ علی‌بن موسی‌الرضا؟! این اسم را شنیده‌ام اما به خاطر نمی‌آورم...

ـ من همان کسانی هستم که شما تا پایان شب کتاب مرا مطالعه کردید و در پایان، توی دلتان گفتید؛ «خدایا اگر چنین قدیسی وجود دارد دوست دارم او را ببینم».

این را که شنیدم، گل از گلم شکفت و پرسیدم:

ـ در حال حاضر، پیش تو و میهمان توام.

ـ دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما.

ـ خب می‌توانی میهمان من باشی.

ـ میهمان شما؟ اینکه عالی است. ولی جای شما کجا است؟

ـ ایران.

ـ کجای ایران؟

ـ شهری به نام مشهد.

چند لحظه رفتم توی فکر؛ من ایران را می‌شناختم، اما هرگز اسم مشهد را نشنیده بودم!

رفتن به چنین شهری برای من چندان آسان نبود، هم از نظر اقتصادی، هم از نظر ناآشنایی به منطقه و هم از جهات دیگر، این بود که پرسیدم:

ـ آخر من چه طور می‌توانم به دیدار شما بیایم؟!

ـ من امکانات رفت و برگشت شما را فراهم می‌کنم.

*خرج سفری که از سوی ضامن آهو(ع) پرداخت شد

بعدش هم آدرس و شماره تلفن یکی از نمایندگی‌های فروش بلیت هواپیما را به من دادند به همراه یک نشانی و علامت و گفتند:

ـ به آنجا که رفتی، می‌روی سراغ شخصی که پشت میز شماره‌ چهار است، نشانی را می‌دهی، بلیت را می‌گیری و به ملاقات من می‌آیی.

وقتی که از خواب بیدار شدم آن را جدی نگرفتم، ولی چند شب پیاپی دیگر هم ایشان را در خواب دیدم، آخرین شب به من گفت:

ـ چرا نرفتی بلیتت را بگیری؟

تا این جمله را گفت از خواب پریدم، خیس عرق بودم و قلبم به شدت می‌زد، دیگر خوابم نبرد و برای شروع ساعت اداری لحظه شماری می‌کردم.

اول وقت به راه افتادم، همه نشانی‌ها درست بود، وقتی نام و نشانی خود را به کارمندی که پشت میز شماره‌ چهار نشسته بود گفتم، اظهار داشت:

ـ چند روز است که بلیت شما صادر شده است، چرا نیامده‌اید آن را دریافت کنید؟! تا زمان پرواز فرصت زیادی ندارید!

خواستم از مبلغ هزینه‌ بلیت بپرسم که کارمند هواپیمایی گفت:

ـ تمام هزینه‌ بلیت شما قبلا پرداخت شده است.

بعد هم بلیت را دستم داد، بلیتی که به نام من صادر شده بود با این مسیرها:

«تورنتو، لندن، تهران، مشهد، تهران، لندن، تورنتو».

پس از شنیدن این حرف‌ها از یک جوان مسیحی کانادایی، دیگر بیش از حد هیجان زده شده بودم، رنگ چهره‌ام کاملاً عوض شد و ضربان قلبم شدید‌تر گردید و تنم شروع کرد به لرزیدن گفتم.

ـ همین الان از راه رسیده‌ام و به تاکسی فرودگاه گفتم که مرا ببرد به منزل آقای علی‌بن موسی‌الرضا، او هم مرا آورد اینجا و پیاده کرد. حالا نمی‌دانم که چه طور می‌شود ایشان را ملاقات کرد؟

دیگر چنان هیجان زده شده بودم که جوان کانادایی هم متوجه لرزش تن و تغییر رنگ چهره‌ام شد و پرسید:

ـ آیا طوری شده است؟! چرا این جوری شده‌اید؟! نکند حالتان خوب نیست؟!...

ـ نه، نه، حال من کاملاً خوب است، فقط از اینکه که می‌بینم شما مورد توجه آقا علی‌ بن موسی‌ الرضا(ع) واقع شده‌اید خوشحال و خرسندم و کمی دچار هیجان گشته‌ام.

ـ آخر برای چه؟

ـ برای اینکه این شخص از بزرگ‌ترین قدیسان آسمانی است که خدا او را در بین ما زمینیان قرار داده و هر کسی که او را می‌شناسد آرزو می‌کند بتواند مورد توجه او قرار گیرد، حتی برای لحظه‌ای کوتاه !...

جوان کانادایی، انگار که دیگر تاب تحمل شلاق انتظار را نداشته باشد، ملتمسانه به من گفت:

- ممکن است که از شما خواهش کنم هر چه زودتر مرا پیش این آقا ببرید؟

چمدان و کفش‌ها را به کفشداری مسجد گوهرشاد سپردیم و وارد شدیم.

هنوز از پله‌های تالار مقابل ضریح پایین نیامده بودیم که ازدحام جمعیت را دید:

- این جمعیت انبوه، در این وقت شب این جا چه کار می‌کنند؟!

- این‌ها هم مثل من و شما برای ملاقات علی بن موسی الرضا(ع) به این جا آمده‌اند.

- اما من فکر می‌کردم ایشان تنها از من دعوت کرده‌اند که به دیدارشان بیایم، آن هم یک دیدار خصوصی! حالا... حالا توی این شلوغی، چه طور می‌توانیم از ایشان وقت ملاقات بگیریم؟ من دوست دارم ایشان را به تنهایی ملاقات کنم.

- مگر ایشان شما را دعوت نکرده؟

- چرا.

- پس خودشان هم با تو ملاقات خواهند کرد.

- حالا ما چه طور خودمان را به ایشان معرفی کنیم؟

- او نیازی به معرفی ندارد، همان‌طور که قبلاً به دیدار تو آمده، خود او همین جا صدایت خواهد کرد.

به خوبی می‌شد برق شگفتی و تعجب را در چشمان او دید، اما دیگر چیزی نپرسید و با هم از پله‌ها پایین رفتیم و به سمت ضریح حرکت کردیم، او نمی‌دانست که ضریح چیست! گفت:

- حتما ایشان در جای بلندی نشسته‌اند و مردم هم اطراف او را گرفته و با او ملاقات و گفتگو می‌کنند.

- نه!

- نکند این شخص، یک موجود خیالی است و وجود خارجی ندارد؟

- نه! کاملاً واقعی است. یک موجود خیالی نمی‌تواند از تو دعوت کند که از آن طرف دنیا به دیدارش بیایی، آدرس این جا را هم به تو بدهد و بلیت رفت و برگشت تو را نیز برایت تأمین کند و ...

کم کم دیگر به ضریح نزدیک شده بودیم.

پرسید:

- چرا این مردم به این صندوق چسبیده‌اند؟!

- آخر، آقا علی بن موسی‌الرضا(ع) داخل آن هست.

- آیا می‌شود او را دید؟

- بله.

- چطور؟

- همان گونه که خدا را در دل می‌بینی.

- بله، درست است.

- آیا تا به حال حضرت عیسی(ع) را دیده‌ای؟

- بله، بارها، اما در خواب.

- آقای علی بن موسی الرضا هم همان طور برایت مجسم خواهد شد، زیرا او در بیش از هزار سال قبل به دست دشمنانش شهید شده است.

- حالا ایشان چه گونه با ما ارتباط برقرار می‌کند؟

- مگر تو نحوه‌ ارتباط خدا با بشر را نمی‌دانی؟ اصلاً تو چطور با حضرت مریم(س) و حضرت عیسی(ع) ارتباط برقرار می‌کنی؟

- خب ما یک چیزی در جهان غرب داریم که دانشمندان و روانکاوان درباره‌ آن صحبت می‌کنند...

- بله، ارتباطی به نام «تله پاتی»، یعنی ارتباط روحی بین دو انسان، از راه دور، درست است؟

- بله، همین طور است.

پس از رد و بدل شدن این حرف‌ها، برای اینکه در میان ازدحام جمعیت، اذیت نشود، او را از سمت بالا سر حضرت به نزدیک ضریح هدایت کردم و گفتم:

- تو در همین جا بایست تا خود آقا به دیدارت بیاید.

بعد هم کتاب دعایی را باز کردم و در کنار وی مشغول خواندن زیارت‌نامه شدم، اما راستش را بخواهید تمام هوش و حواسم متوجه جوان کانادایی بود و از خواندن زیارت‌نامه چیزی نفهمیدم.

او هم به ضریح زل زده بود و انگار که رفته باشد توی یک عالم دیگر ناگهان به زبان آمد و گفت:

- آقای علی بن موسی الرضا ...

و بی آنکه سلامی بکند ادامه داد:

- شما مرا دعوت کردید، من هم آمدم و ...

حدود یک ساعت و نیم با امام رضا(ع) حرف زد و اشک ریخت، اشکی به پهنای تمام صورتش! من بعضی از حرف‌هایش را می‌فهمیدم و بعضی را نه، وقتی ملاقاتش به پایان رسید به او گفتم:

- گمان نمی‌کردم شما این همه راه را برای دیدن کسی آمده باشی و آن وقت با دیدنش این چنین گریه کنی!

*صحبت‌هایی که امام رضا(ع) با این جوان کانادایی کرد

- بله، خودم هم گمان نمی‌کردم، اما جذابیت فوق‌العاده‌ای این قدیس آسمانی، بی‌اختیار مرا به گریه وا می‌داشت، به خصوص لحظه‌ پایانی دیدار که به من گفت:

«شما دیگر خسته شده‌اید، بروید و استراحت کنید، فردا منتظر شما هستم».

این جدایی و انفصال برایم خیلی سخت بود و اشک مرا بیشتر درآورد!...

بی ‌آنکه جوان کانادایی نمازی بخواند یا دعایی بکند، از حرم خارج شدیم.

در هتل تهران یک اتاق دو نفره برایش گرفتم تا بتوانم خودم هم در کنارش باشم و ماجرا را پی بگیرم. پس از صرف شام، پرسیدم:

- با آقای علی بن موسی‌الرضا (ع) چه صحبت‌هایی کردی؟

- از ایشان سؤال‌هایی کردم و ایشان هم جوابم را داد، سؤال‌هایی درباره دنیا، آخرت، انسانیت، عاقبت انسان و آینده‌ بشریت. بعد هم به من سفارش کردند که «اگر می‌خواهی درهای روشن زندگی و بهشت دنیا و آخرت را ببینی حتماً به قرآن سری بزن»

گفتم: اسم قرآن را شنیده‌ام، ولی تا به حال به آن سر نزده‌ام.

آقا هم مدتی برای من قرآن خواند، آن هم با لحنی جذاب و ملکوتی! چنان جذب آوای ملکوتی قرآنش شده بودم که یکسره و بی‌اختیار، اشک می‌ریختم! از همان جا حسابی شیفته‌ قرآن شدم و اظهار داشتم:

- امیدوارم من هم بتوانم قرآن بخوانم و از آن لذت برده و استفاده کنم.

- گفت: به شرطی می‌توانی از این کتاب بهره‌‌ کامل ببری که اصل و ریشه‌ آن را بپذیری.

گفتم: اصل و ریشه‌ این کتاب چیست؟

آن وقت برایم سلسله‌‌ پیامبران الهی را توضیح داد که از حضرت آدم(ع) آغاز شده و با حضرت محمد(ص) پایان می‌پذیرد، حضرت محمد(ص) هم جانشینانی دارد که آقای علی بن موسی الرضا، هشتمین جانشین ایشان است و من باید همان‌گونه که حضرت عیسی(ع) را پذیرفتم، سایر پیامبران و جانشینان آخرین پیامبر را نیز بپذیرم، در این صورت است که ایمانم کامل شده و می‌توانم از قرآن، بیشترین بهره را ببرم...

من که با حرص و ولع به سخنان جوان کانادایی گوش می‌دادم با کنجکاوی فراوان پرسیدم:

- خب، آقا چیز دیگری هم برای تو فرمودند؟

- بله، ایشان پنج اصل اعتقادی را به من فهماندند.

- خب، آن پنج اصل چه بودند؟

کاغذی را که پس از مکاشفه بر روی آن چیزهایی را یادداشت کرده بود، از جیبش درآورد و از روی آن خواند:

«توحید، نبوت، عدل، امامت و معاد»

بعد هم اعتقاد به قیامت را شرح داد و گفت:

- من تاکنون این پنج اصل را در هیچ سبک و روش دینی نشنیده بودم!

- درباره‌ اسم دین برای شما توضیحی نداد؟

- اتفاقاً چرا! زیرا من پرسیدم؛ «دین شما چه دینی است؟» و ایشان پاسخ داد:

«دین اسلام، و تا کسی مسلمان نباشد در دنیا و آخرت، خوشبخت نخواهد شد.»

- خب تو چه کردی؟

- من هم به دست ایشان مسلمان شدم.

با هیجان و شگفتی و با حالت ذوق زدگی سؤال بعدیم را مطرح کردم:

- چه گونه مسلمان شدی و چه کلماتی را بیان کردی؟

- من برای اولین بار این کلمات را یاد گرفتم و با بیان آن‌ها مسلمان شدم...

و آن‌گاه به زبان عربی شکسته گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمداً رسول الله، واشهد ان علیاً ولی الله»

من هم خیلی خسته‌اش نکردم و گذاشتم در حال خودش باشد. آن شب را آرام گرفتیم و استراحت کردیم، وقتی من طبق عادت، پیش از اذان صبح از خواب بیدار شدم تا به حرم امام رضا (ع) مشرف شوم، او هم بیدار شد و پرسید:

- کجا می‌روی؟

- می‌روم به دیدار علی بن موسی الرضا(ع)‌

- صبر کن! من هم با تو می‌آیم.

- تو که همین چند ساعت قبل با او صحبت کردی آن هم به مدت یک ساعت و نیم...

- ولی من خیلی حرف‌های دیگر هم دارم که باید با او بزنم. حرف‌های من به این زودی‌ها تمام نمی‌شود.

وقتی دوباره در قسمت بالا سر حضرت(ع) ایستاد و به ضریح زل زد، دوباره ارتباطش با امام رضا(ع) برقرار شد و شروع کرد به صحبت کردن. حرف‌هایش که تمام شد، وضو گرفت و به نماز ایستاد و بی‌ آنکه کسی قبلاً به او حمد و سوره و سایر کلمات عربی نماز را یاد داده باشد، با زبان عربی لهجه‌‌دار و شکسته بسته نماز خواند! بعد هم گفت:

در پایان دیدارم با آقای علی بن موسی الرضا، گفتم:

- دلم می‌‌خواهد باز هم به دیدار شما بیایم.


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : مهدی313
 
 





اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم



 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۴۱ بعد از ظهر نمایش پست [20]
بانو
rating
شماره عضویت : 1001
حالت :
ارسال ها : 4221
محل سکونت : : DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 273
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 69947
پسند ها : 5815
حالت من :  ShadOsarhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (4).jpg
تشکر شده : 6939
وبسایت من : وبسایت من





کبـوترخـوش بـه حالت

چـه جایی میـزنی پر خـوش بـه حالت

دلـم میـخواست آقـا مثل تـــو

اینجـا به من هـم لانـه میدادخـودش بـا دست های مهـربانش بـه من هـم دانـه میداد

دلـم میخـواست من هم مثل تـو پرواز میکــردم

بـه روی گنبد زردش پرم را باز میکردم

و یـا بـا بال هایم پرچــم سبــز حرم را نــاز میکردم

 



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : صبا





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۵۱ بعد از ظهر نمایش پست [21]
عضو
rating
شماره عضویت : 68
حالت :
ارسال ها : 878
محل سکونت : : زمین خاک
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 573
دعوت شدگان : 5
اعتبار کاربر : 10458
پسند ها : 1004
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (5).jpg
تشکر شده : 1349
وبسایت من : وبسایت من









آقا جان امام رضا



 گویند؛کنار پنجره ات



 آب شود فولاد



 دل من که ...



برگرفته از وبلاگ یاران امام زمان



 





  می پسندم        0 
















امضای کاربر : مهدی313
 
 





اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم



 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۱۲ بعد از ظهر نمایش پست [22]
بانو
rating
شماره عضویت : 1001
حالت :
ارسال ها : 4221
محل سکونت : : DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 273
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 69947
پسند ها : 5815
حالت من :  ShadOsarhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (4).jpg
تشکر شده : 6939
وبسایت من : وبسایت من




شيعه و نشانه هاى او؟!

امام حسن عسكرى عليه السلام حكايت نمود:
چون موضوع ولايتعهدى حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام پايان و تثبيت يافت .
روزى دربان امام رضا عليه السلام وارد منزل آن حضرت شد و گفت : عدّه اى آمده اند، اجازه ورود مى خواهند و مى گويند: ما از شيعيان علىّ عليه السلام هستيم .
امام رضا عليه السلام اظهار داشت : در حال حاضر فرصت ندارم ، به آن ها بگو كه در وقتى ديگر بيايند.
چون آن جماعت رفتند و در فرصتى ديگر آمدند، نيز امام عليه السلام اجازه ورود نداد، تا آن كه حدود دو ماه بدين منوال گذشت ؛ و آنان توفيق زيارت و ملاقات با مولايشان را نيافتند و نااميد شدند؛ ولى با اين حال براى آخرين مرحله نيز جلوى منزل حضرت آمدند و با حالت خاصّى اظهار داشتند:
ما از شيعيان پدرت ، امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام هستيم و با اين برخورد شما، دشمنان ما را شماتت و سرزنش مى كنند.
و حتّى در بين دوستان ، ديگر آبروئى برايمان نمانده است ؛ و نيز از رفتن به شهر و ديار خود خجل و شرمنده ايم .
در اين هنگام ، امام رضا عليه السلام به غلام خود فرمود: اجازه دهيد آن ها وارد شوند.
همين كه آنان وارد مجلس شدند، حضرت به ايشان اجازه نشستن نداد، لذا سرگردان و متحيّر، سرپا ايستادند و گفتند:
يابن رسول اللّه ! اين چه ظلم بزرگى است كه بر ما روا داشته اى كه پس از آن همه سرگردانى ، نيز اين چنين مورد بى اعتنائى و بى توجّهى قرار گرفته ايم ، مگر گناه ما چيست ؟
با اين حالت ، مرگ براى ما بهتر خواهد بود.
در اين لحظه ، امام رضا عليه السلام فرمود: آنچه كه بر شما وارد شده و مى شود، همه آن ها نتيجه اعمال و كردار خود شما مى باشد؛ و نسبت به آن بى اهميّت هستيد!
آن جماعت ، همگى گفتند: ياابن رسول اللّه ! توضيحى بفرما تا براى ما روشن شود كه خلاف ما چيست ؟
و ما چه كرده ايم ، و چه گناهى از ما سر زده است ؟
حضرت فرمود: چون شما ادّعاى بسيار بزرگى كرديد؛ و اظهار داشتيد كه شيعه حضرت اميرالمؤ منين ، امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام هستيد.
واى بر حال شما، آيا معناى ادّعاى خود را فهميده ايد؟
و سپس افزود: شيعه حضرت علىّ عليه السلام همانند امام حسن و امام حسين عليهما السلام ، سلمان فارسى ، ابوذر غفّارى ، مقداد، عمّار ياسر و محمّد بن ابى بكر هستند، كه در انجام اوامر و دستورات امام علىّ عليه السلام از هيچ نوع تلاش و فداكارى دريغ نورزند.
ولى شما بسيارى از اعمال و كردارتان مخالف آن حضرت مى باشد و در انجام بسيارى از واجبات الهى كوتاهى مى كنيد و نسبت به حقوق دوستان خود بى اعتنا و بى توجّه هستيد و در مواردى كه نبايد تقيّه كنيد، انجام مى دهيد.
و با اين عملكرد نيز مدّعى هستيد كه شيعه اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام مى باشيد!!
شما اگر مى گفتيد كه از دوستان و علاقه مندان آن حضرت و از مخالفين دشمنانش هستيم ، شما را مى پذيرفتم و اين همه دردسر و مشكلات را متحمّل نمى شديد.
شما منزلت و مرتبه اى بسيار عظيم و شريف را مدّعى شديد، كه چنانچه در گفتار و كردارتان صادق نباشيد، به هلاكت خواهيد افتاد، مگر آن كه مورد عنايت و رحمت پروردگار متعال قرار گيريد و لطف خداوند شامل حالتان بشود.
اظهار داشتند: ياابن رسول اللّه ! ما از آنچه ادّعا كرده و گفته ايم ، پوزش مى خواهيم و مغفرت مى طلبيم .
و آنچه را كه شما فرموديد، ما نيز بر آن عقيده هستيم ؛ و هم اكنون اعلام مى داريم كه ما از دوستان و علاقه مندان شما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مى باشيم و مخالف دشمنان شما بوده و خواهيم بود.
در اين هنگام ، امام رضا عليه السلام فرمود: اكنون خوش آمديد، شما برادران من هستيد.
و سپس آن جماعت را بسيار مورد لطف و عنايت خويش قرار داد و از دربان پرسيد: اين جماعت چند مرتبه آمدند و خواستند كه وارد منزل شوند؛ و مانع ورود ايشان شدى ؟
دربان گفت : شصت مرتبه .
امام عليه السلام فرمود: بايد جبران گردد، شصت مرتبه بر آن ها وارد مى شوى و سلام مرا به آن ها مى رسانى ؛ چون كه توبه آن ها قبول شد و مستحقّ تعظيم و احترام گشتند و اكنون وظيفه ما است كه در رفع مشكلات آن ها و خانوادهايشان همّت گماريم .
و بعد از آن ، حضرت دستور فرمود تا مقدار قابل توجّهى مبرّات و خيرات به آن ها كمك شود.



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : صبا





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۱۵ بعد از ظهر نمایش پست [23]
بانو
rating
شماره عضویت : 1001
حالت :
ارسال ها : 4221
محل سکونت : : DAMAVAND
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 273
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 69947
پسند ها : 5815
حالت من :  ShadOsarhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (4).jpg
تشکر شده : 6939
وبسایت من : وبسایت من




پرداخت بدهى دوست و كمك هزينه

مرحوم علاّمه مجلسى ، شيخ صدوق و ديگر بزرگان رضوان اللّه عليهم حكايت كرده اند:
يكى از شيعيان و دوستان امام رضا عليه السلام به نام اءبومحمّد غفّارى گويد: در يك زمانى ، بدهكارى من به افراد زياد شده بود و توان پرداخت آن ها را نداشتم .
با خود گفتم : بهتر است نزد حضرت علىّ بن موسى الرّضاعليهما السلام شرفياب شوم ، چون هيچ ملجاء و پناهى جز مولا و سرورم نمى شناسم ؛ و تنها آن حضرت است كه مرا نااميد نمى كند و كمك مى نمايد تا قرض هاى خود را پرداخت كنم و زندگيم را سر و سامانى دهم .
پس به همين منظور، عازم منزل امام عليه السلام شدم و چون به منزل حضرت رسيدم ، اجازه ورود گرفتم ؛ و هنگامى كه داخل شدم به حضرت سلام كرده و در حضور مباركش نشستم .
امام عليه السلام فرمود: اى ابومحمّد! ما خواسته و حاجت تو را مى دانيم ، كه چه تقاضائى دارى و براى چه اين جا آمده اى ، عجله نكن و ناراحت مباش ، ما خواسته ات را برآورده مى كنيم .
پس چون شب فرا رسيد، در منزل حضرت استراحت نمود، وقتى صبح شد مقدارى طعام مناسب آوردند و صبحانه را با آن حضرت تناول كردم .
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا حاضر هستى نزد ما بمانى ، يا آن كه قصد مراجعت و بازگشت به خانواده خود را دارى ؟
عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چنانچه لطف نموده ، خواسته و نيازم را برآورده فرمائى ، از محضر مبارك شما مرخّص مى شوم ؛ چون خانواده ام منتظر هستند.
پس از آن ، امام رضا عليه السلام دست مبارك خويش را زير تُشكى كه روى آن نشسته بود بُرد؛ و سپس مُشتى پول از زير آن درآورد و به من عطا نمود.
وقتى آن پول ها را گرفتم ، ضمن تشكّر خداحافظى نموده و از منزل بيرون آمدم ؛ چون آن ها را نگاه كردم ، ديدم چندين دينار سرخ و زرد مى باشد و نوشته اى ضميمه آن ها است :
اى ابومحمّد! اين پنجاه دينار را به تو هديه داديم كه بيست و شش دينار از آن را بابت بدهى خود پرداخت كنى و بيست و چهار دينار باقى مانده اش را هزينه و مصرف زندگى خود گردانى و نيز خانواده ات را از سختى و ناراحتى نجات بدهى .



  می پسندم 4     2  2 
 
 
تعداد پسند های ( 4 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 2 ) از این کاربر

















امضای کاربر : صبا





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۲۷ بعد از ظهر نمایش پست [24]
بانو
rating
شماره عضویت : 338
حالت :
ارسال ها : 1296
محل سکونت : : تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 599
اعتبار کاربر : 18023
پسند ها : 1309
تصویر مورد علاقه من : images/mms/g01.jpg
تشکر شده : 2426



 
سلام ای زیبای هشتم عشق  
سلام ای تک ستاره آسمان ها و زمین 

 امروز دلم را به یادت چراغانی کرده ام شاید  
که بتوانم در این هوای بارانی دلم را شسته وتو را بیابم  .
چشمانم در مقابل گنبد زیبای طلایت استقامت تماشا ندارد .
 به لرزه می افتد پلک هایم در مقابل این عظمت بلند و پرشکوه پنجره فولاد آه پنجره فولاد...  

ای مهربان ترین مهربان مجذوب کن قلبم را به سمت مشرق عشق .
 عظمت نورانی گنبدت زیباترین طلوعی است که در تمام عمرم به چشم دیده ام  .
تن سرد و خموشم گرمی نگاهت را می طلبد 
 پناهم ده به این گرمی 
 آتش عشقت را در من شعله ور کن 
 در این بیابان تاریک همچون موسی در طور سینا راهنمایم باش .

 من غریبم غریب عشق ای قریب تو پناهم باش 
 چه کسی گفته که خورشید فقط در آسمان می درخشد  .مگر نه که تو خورشید را روی زمین نشانیده ای ای  سخاوت چشمانت از خورشید نرم تر . ای که دم مسیحایی ات از عیسی گرم تر 
 ای که اعجازت بر تن صدها بیمار گرمی بخش 
 طلوع دوباره ات را محتاجم .

 شعله ای برکن وجودم را پرشراره کن  
آتش عشقت را بر جانم بدوان .
 
دیرگاهی است انتظارش را می کشم  
عمری را در انتظارش دویده ام  
خوب می دانم خوب می دانم  
جود و بخشش در خاندانت موروثی است 
 سالها در خونتان جاری است .

 انگار تمامی ندارد این دریای بی کران احسان 
 رضا جان سر عصیانی من عجب شور و نوایی دارد  
جز به خلوت حرمت محرمی نمی یابد 
 چه شکوهی دارد دو رکعت نماز عشق به هوای نگاه تو  
نگاه تو که برایم از هر چیزی بالا تر است 
 نگاه تو که از همه نگاه ها گیرا تر است 
 چشمان تو را می طلبد این دل پر درد و خسته من .
 چقدر حرف زیاد است آنگاه که به تو نزدیک می شوم 
 اما خلوتم با تو چه سکوت عجیبی را می طلبد 
 چه سکوتی است چه خلوتی عجیب چه معنویتی دارد این آستان پر از نور و طلا .
 چه عظمتی است وقتی زائرانت با چشمانی پر از آه می آیند  
مگر می شود کسی پا در آستان بگذارد و نگرید 
 مگر می شود در مقابل سرچشمه خوبی ها سر تعظیم فرود نیاورد 
 می دانم آنکه با تو همراه است عالمی را در آغوش خود گنجانده است .

 چه کسی می گوید در شب خورشید نمی درخشد 
 به گمانم آنها تا کنون به عظمت خورشید خراسان پی نبرده اند 
 تو آفتابی هستی در آسمان دل تمامی زائران  
تو آن عظمتی هستی که در آسمان ذهن نمی گنجی 
 ماه نورانی شب های سیاه عمر من 
 تو فرزند همان یاس کبودی 
 تو نوگل ان مادری هستی که عشق را جز با خدا قسمت ننمود  
مادرت آیینه تمام بود یاس بود کوثر جاری در آسمان و زمین 
 همه می گویند فاطمه خورشید بود 
 تمام عظمت خورشید در بزرگی اوست  
من می گویم او ستاره بود 
 کوچک اما بزرگ .و به قول یکی از افراد فاطمه فاطمه بود.
 من تو را با تمام لحظه های عاشقی دوست دارم 
 تو ای گوشه نشین بین الحرمین  
اکنون در کدامین سمت از حرم پرنور رضا نشته ای به چه می اندیشی؟ 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : sadaf






گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 2 از 13 < 1 2 3 4 13 > آخرین »



برچسب ها
امام ، رضا ، علیه ، السلام ، را ، تا ، روز ، ولادت ، با ، انواع ، مطالب ، به ، انجمن ، یاران ، منتظر ، دعوت ، کنیم ،

« عرض تبریک ای حضرت ماه | طلوع زیباى شمس الشموس از مشرق کرامت و رأفت مبارک »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 02:58 بعداز ظهر