آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۳ قبل از ظهر
[85]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام. می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۶ قبل از ظهر
[86]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
نواختن نقاره از زمانهاى قدیم در آستان مقدس امام رضا علیه السلام معمول بوده است. اما این که این رسم از چه زمانى آغاز شده و به صورت یک سنّت در آمده، معلوم نیست. نه نویسندگان درباره آن چیزى نوشتهاند و نه اسناد و مدارک موجود در حرم مطهر چیزى را نشان مىدهد. اما از نشانههاى تاریخى چنین برمىآید که در قرن دهم، نواختن نقاره معمول بوده است.
در روزگاران پیشین، استفاده از شیپور و نقاره در دربار شاهان معمول بود و هر بامداد و شبانگاه، در کاخها و قصور و محلهاى اقامت حاکمان و امیران در شهرها و بیابانها نقاره مىزدند و مردم را احضار و یا مرخص مىکردند و طبل نواختن و شیپور زدن، نشان حاکمیت و اقتدار شاهان به شمار میرفته است. می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۹ قبل از ظهر
[87]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
آیین تعویض پرچم حرم مطهر امام رضا (ع) صبح امروز و در آستانه میلاد آن امام همام با حضور گسترده زائران و مجاوران برگزار شد.
به گزارش گروه چند رسانهای باشگاه خبرنگاران، آیین تعویض پرچم حرم مطهر امام رضا (ع) صبح امروز و در آستانه میلاد آن امام همام با حضور گسترده زائران و مجاوران برگزار شد.
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۰۹ بعد از ظهر
[88]
|
|||
تسنیم گزارش میدهد/مشهد غرق در نور و شادی/ ثانیههای عاشقی با زائران امام رضا(ع)
خبرگزاری تسنیم: مشهدالرضا(ع) در شب میلاد عالم آل محمد(ص) غرق در نور و شادی است.
شنبه 15 شهریور 1393 - 20:19
به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس ، ای شفیع روز جزا! زیارت تو بهترین پاداشی است که نصیبمان میشود اگر زیارت تو پاداش هزاران حج مقبول را هم نداشته باشد، آن چنان حلاوتی دارد که قطعا به تمام داشتههای این دنیا میارزد. اى هشتمین گل بوستان محمدى! اى منتهاى خواهش دلها! اى آفتاب روشن قبلهگاه ما! اى نور مطلق امروز و فردا! اى پناهگاه آهوان رمیده دلها! براستی که تو مبشر امیدى. تو ناخداى کشتى هدایتى. سلام بر تو و بر هر انسانهای شایستهاى که عشق و شور، شعور، او را به پشت پنجره فولاد و ضریح آفتاب مىکشاند؛ پنجرهاى که از عشق لطیفتر، از اب پاک تر، از شیشه شفاف تر و از همه دنیا بزرگتر است. سلام بر تو اى همیشه سبز! ای همیشه روشن ! یا على بن موسىالرضا علیهالسلام دیروز در لحظه هایی که ثانیه ها نوید رسیدن امروز را میدادند، به جمع زائرانی رفتیم که حرف هایشان از جنس عشق بود و ارادت گفت وگویی از عشق و ارادت زائران بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) داشته ایم که در زیر میخوانید. تنها عشق است که دلها را و گامها روانه میکند خانم مسنی که به همراه فرزندانش در صحن جامع مطهر رضوی مشغول زیارت است میگوید: پس از سه سال امسال قسمت شد و خداوند این توفیق را به من داد تا به زیارت امام رضا(ع) نائل شوم ان هم در روز میلاد امام رضا(ع) این سفر برای من بهترین هدیه ای است که از خدا و امام رضا(ع) دریافت کرده ام بنابراین ثانیه ثانیه آن را از دست نخواهم داد. این زائر اهوازی میافزاید: جمعیت عظیمی که هر ساله با پای پیاده و سوار، زمینی و هوایی به مشهد الرضا میآیند واقعا عاشق و ارادت به امام رضا (ع) و ائمه اطهار دارند چرا که تنها عشق است که میتواند دلها را روانه کند و گامها را به سوی حرم عشق بردارد.امیدوارم امام رضا(ع) در این شبهای عزیز که متعلق به اوست البته در مشهد هر شب و هر ثانیه متعلق به امام رضا است امید است همه زائران و مجاوران آقا در این شبها حاجت روا شوند. پابوسی حضرت رضا(ع) تسکین دل است جوان است حدود 22 یا 23 سال دارد مقابل گنبد در صحن جامع رضوی ایستاده و زیر لب زیارت خاصه امام رضا(ع) را زمزمه میکند. با او هم کلام میشوم سرباز هستم و در کرمانشاه خدمت میکنم «برای مرخصی و دیدن خانوادهام به مشهد آمدهام. به محض ورودم چنان دلتنگ حضرت شدم که نتوانستم از زیارت ایشان بگذرم و اولین کاری که کردم به حرم ایشان مشرف شدم. وی میگوید: هرگاه مشکل یا گرفتاری دارم تنها پابوس حضرت رضا(ع) تسکیندهنده دل من است و آرامم میکند و به من آرامشی میدهد که این حس و حال را در هیچ کجا نمیتوانم تجربه کنم . اینجا نفس کشیدن هم به عشق امام رضا است حسین امیری که از رشت به مشهد آمده است میگوید: شهر مشهد برای من آرامش بخش است و ترجیح میدهم در سال چند بار به مشهد سفر کنم. وی میافزاید:اینجا نفس کشیدن هم عالمی دارد حتی نفس کشیدن در مشهد هم به عشق امام رضا است خوشبحال مردم مشهد که هر روز به عشق امام رضا(ع) نفس میکشند و هر روز بوی عطر امام رضا را استشمام میکنند. امیری میگوید: این خیل عظیمی که در این روز ها به مشهد آمده اند تنها برای تبریک و عرض ارادت به امام رضا(ع) آمده اند اکثر کسانی که در امروز راهی مشهد شده اند یا مریض دارند و یا گرفتاری و یاحاجاتی خوشایند امیدوارم در این روزها و شبها همه حاجت رواشوند. زیارت یعنی دوری از تعلقات دنیوی امام رضا(ع) برای همه ما دعوتنامه ویژه زیارت ارسال میکند و اگر مشهد باشی و این دعوت را اجابت نکنی، ضرر کردهای این جمله بخشی از حرفهای فاطمه تقوی است که همراه با خانواده به زیارت آقا مشرف شده است. وی میگوید: سفرهای زیادی را برای زیارت حضرت رضا(ع) به مشهد آمدهام. اما برای نخستین بار است که قسمت شده روز زیارتی حضرت رضا(ع) را در کنار مرقد مطهرشان باشم و نائب الزیاره کسانی باشم که دل و قلبشان سراسر حسرت حضور در حرم حضرت رضا(ع) است. زیارت امام رضا(ع) را این طور توصیف میکند احترام به روزهای زیارتی و ولادت امام رضا(ع) آثار خوبی در زندگی دوستداران به اهل بیت(ع) دارد بهطوری که در برخی از احادیث، ثواب زیارت حضرت رضا(ع) برابر با هزار حج است به همین منظور انسان باید تلاش کند تا وقتی به زیارت امام رضا(ع) مشرف میشود، خود را از تمام تعلقاتی که به دنیا و دردها دارد، رها کند تا بتواند به آن ثواب برسد. لحظه لحظه زندگی ام به امام رضا ختم می شود پایش شکسته است و روی ویلچر نشسته و به مدد خادمین حضرت در حال خارج شدن از حرم است. به سراغش میروم، خودش را محمود شیخزاده معرفی میکند از حال و هوای زیارت حضرت رضا(ع) میپرسم و آن چه که در زیارت میخواهد. میگوید:زیارت حرم امام رضا(ع) ان هم در روز ولادت ایشان حس و حال بسیار خوبی را برای من ایجاد کرده است و شیرینی زیارت با توجه به اینکه در روزهای زیارتی امام رضا(ع) و ولادت امام رضا(ع) هستیم، ارزش و قیمت معنوی خاصی دارد دو چندان شده است. از لذت زیارت از او میپرسم و این که قبل و بعد زیارت چه تفاوتی در او ایجاد کرده است می افزاید:حال و هوای انسان قبل و بعد از زیارت بسیار متفاوت است به نوعی انسان با زیارت امام رضا(ع) سبک میشود چگونه میشود دوستدار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ایشان بود و شوق زیارت مزارشان را در دل نداشت. وقتی از او میپرسم که تاکنون حضور و کمک امام رضا(ع) را در زندگی احساس کرده است قاطعانه پاسخ میدهد: در لحظه لحظه زندگیام حضور امام رضا(ع) را حس کردهام و حضرت همیشه در روزهای سخت کمکم کرده اند زیارت امام رضا(ع) بهترین نعمتی است که خداوند نصیب من کرده و زیارت، توجه به اولیای خدا و واسطه قرار دادن آنها برای نزدیکی بیشتر به خداست.
گزارش از مرجان شریعت
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۲۹ بعد از ظهر
[89]
|
|||
داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتونداستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. و اخلاق اسلامى و یاد خدا را رعایت کنید . او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم .. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت0 و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى طپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی. این داستان در جایی دیگری چنین نوشته شده:خانم گوهرشاد و جوان عاشقگوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، پیش از ساختن مسجد به دست اندرکاران گفت: از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارید، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد. از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و...گوهرشاد خانم، بیشتر وقتها خود جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را می دارد. روزی یکی از کارگران به طور ناگهانی چشمانش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد؛ اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد. به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران که با مادرش زندگی می کرد مریض شده است. بعد از شنیدن این ماجرا خانم به عیادتش رفت و علّت را جویا شد. مادر کارگر جوان گفت: او عاشق شما شده است. خانم با اینکه عروس شاهزاده بود، اما هیچ ناراحت نشد! به مادر جوان گفت: باشد، وقتی من از همسرم جدا شدم با او ازدواج می کنم ولی به شرط اینکه مهریه من را قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند. جوان پذیرفت، چند روز از پی عشق او عبادت کرد؛(ده روز اول گوهرشاد و گوهرشاد صدا زد – ده روز دوم گوهرشاد و هم خدا را صدا زد – ده روز سوم هم گوهرشاد و هم خدا را صدا زد – ده روز آخر فقط خدا را صدا میزد) و با توجّه خاص امام رضا (علیه السلام) حالش تغییر یافت ( و از آن پس بخاطر خدا عبادت کرد). پس از چهل روز, گوهرشاد خانم از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی خانم گفت: به خاطر لذّتی که در اطاعت و بندگی خدا یافتم، از لذت نفس شهوانی پرهیز کرده ام.(بخاطر اینکه لذت عبادت را فهمیده ام, دیگر عاشق خدا شده ام).
ویرایش ارسال توسط : مهدی313
در تاریخ : یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۳۲ بعد از ظهر می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۳۲ بعد از ظهر
[90]
|
|||
مدیر انجمن پست های بی محتوا
شماره عضویت :
344
حالت :
ارسال ها :
446
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
316
اعتبار کاربر :
7151
پسند ها :
375
تشکر شده : 1173
|
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام) السلام علیک یا ضامن آهو
السلام علیک یا غریب الغربا می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۱۲:۴۴ بعد از ظهر
[91]
|
|||
|
امضای کاربر : مهدی313 |
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم |
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۲:۱۳ بعد از ظهر
[92]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
همیشه از حرمت، بوی سیب می آید می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۱۷ بعد از ظهر
[93]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74079
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6163
|
می پسندم 9 0 9 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۱۹ بعد از ظهر
[94]
|
|||
شفايافته: آندره (رضا) سيمونيان اهل ازبكستان، مقيم همدان نوع بيمارى: لال ... پدر چه شوق و شعفى داشت. مادر در پوست خود نمى گنجيد، پس از سالها دورى و فراق قرار بود به ايران برگردند و خويشانى كه شايد هيچ كدامشان را نديده بودند، اينك ببينند. شوق ديدار اين سرزمين را داشتند، آنها راهى شدند از مرز كه گذشتند ديگر سر از پا نمى شناختند، پدر و مادر با شوق جاى جاى سرزمين ايران را به فرزندان نشان مى داد و با ذوقى فراوان از خاطرات دورش تعريف مى كرد. آن قدر غرق در شعف و شادمانى بود كه اصلاً متوجه تريلى سنگينى كه با سرعت از روبه رو مى آمد نشد و تا به خود آمد صداى فرياد جگر خراش زن و فرزندانش با صداى مهيب برخورد تريلى و اتومبيل او در آميخت. پدر و مادر آندره در دم جان سپردند و آندره و النا به بيمارستان منتقل شدند. بعد از بهبودى، النا طاقت اين سوگ بزرگ را نياورد و عازم ازبكستان شد. اما آندره با همه اصرار خواهرش با او نرفت و تصميم گرفت در ايران بماند. آندره در اثر شدت تصادف قدرت تكلمش را از دست داده بود. آن كه سرنوشت آندره را رقم مى زد پاى او را به منزل زن و مرد جوانى كشاند كه پس از گذشت سالها ازدواج هنوز صاحب فرزندى نشده بودند. پدر و مادر جديد آندره براى بهبودى او از هيچ تلاشى فرو گذار نكردند، اما تو گويى سرنوشت او اين چنين رقم خورده بود كه لال بماند. آندره هر روز مشاهده مى كرد كه پدر و مادر خوانده اش بعد از راز و نياز به درگاه خداوند طلب شفاى او را از خدا مى كردند. او هم با دل شكسته اش رو به خدا طلب شفا مى كرد. سالها گذشت آندره بزرگتر شده بود و در مغازه ساعت سازى مشغول به كار گرديد و بر اثر دردى كه داشت گوشه گير و منزوى شده بود. روزى پدر با چشمانى اشكبار به سراغش آمد و گفت: ـ درسته كه همه دكترها جوابت كرده اند، اما ما مسلمونا يك دكتر ديگر هم داريم كه هر وقت از همه جا نااميد مى شيم مى ريم سراغش، اگر تو بخواى مى برمت پيش اين دكتر تا ازش شفا بگيرى . آندره نگاه پر تمنايش را به پدر دوخت، چهره پدر در برابر نگاه گريان او درهم مغشوش و گم شد. اين اولين بارى بود كه آندره چنين مكانى را مى ديد. هيچ شباهتى به كليسايى كه او هر يكشنبه همراه پدر و مادر و خواهرش مى رفت نداشت. حرم پر از جمعيت بود، همه دستها به دعا بلند بود، پرواز كبوتران بر بالاى گنبد طلايى امام، توجه آندره را سخت به خود جلب كرده بود. پدر، آندره را تا كنار پنجره فولاد همراهى كرد، بعد ريسمانى بر گردن او آويخت و آن سر طناب را به پنجره فولاد بست. آندره متحير به پدر و حركات و اعمال او نگاه مى كرد و با خود مى گفت اين ديگر چه نوع دكترى است؟ پدر كه رفت، آندره خسته از راه طولانى بر زمين نشست و سر را تكيه ديوار داد و به خواب رفت. نورى سريع به سمتش آمد، سعى كرد نور را بگيرد، نتوانست، نور ناپديد شد، دوباره نورى آن جا مشاهده كـرد كه به سـويش مى آيـد، از ميان نـور صـدايى شـنيـد، صدايى كه او را با نام مى خواند: ـ آندره! آندره! بى تاب از خواب بيدار شد، شب آمده بود با آسمانى مهتابى ، حرم در سكوتى روحانى غرق شده بود، خادم پير كمى آن سوتر ايستاده بود و او را مى نگريست.
ساعت حرم چند بار نواخت، آندره دلش مى خواست باز هم بخوابد و آن نور را ببيند و آن صداى ملكوتى را بشنود، خادم پير به سمت او مى آمد. همان نور بود. آبى ـ سبز ـ سفيد ـ نه نمى توانست تشخيص بدهد، نورى بود به همه رنگها، مرتب به سمت او مى آمد و باز دور مى شد، آندره مانده بود متحير، هر بار دستش را دراز مى كرد تا نور را بگيرد، اما نور از او مى گريخت. خواست فرياد بزند، نتوانست نور ناپديد شد، آندره دوباره از خواب بيدار شد، همان پيرمرد با تحير به صليب گردنش نگاه مى كرد: تو ... تو مسيحى هستى ! آندره با سر پاسخ مثبت داد. پيرمرد صليب را از گردن او گشود، با دستمالى عرق را از سر و رويش پاك كرد و بعد سر او را روى زانويش گذاشت و گفت: راحت بخواب. آندره پلكهايش را روى هم گذاشت، خواب خيلى زود به سراغش آمد. باز نورى ديگر اين بار سبز سبز، به خوبى مى توانست تشخيص بدهد. نور به سمتش آمد و از ميانه آن صدايى برخاست. نامت چيست؟ تكانى خورد. متحير بود شنيده بود كه او را به نام صدا كرده بود. پس دليل اين سؤال چه بود؟ شگفت زده وامانده بود از پاسخ، از نور صدايى ديگر برخاست: نامت را بگو: آندره اشاره به زبانش كرد كه قادر به تكلم نيست. از ميانه نور دستى روشن بيرون آمد. حالا بر زبان آندره كشيد و گفت: حالا بگو نامت چيست؟ آندره آرام آرام زبان گشود گفت: آن ... آند ... آندر ... اما نتوانست نامش را كامل بگويد. دوباره از ميان نور صدايى شنيد كه: بگو، نامت را بگو. آندره دهان باز كرد و با صداى مؤكد فرياد زد: اسم من رضاست، رضا ... رضا همچون بلمى بر امواج دستها مى رفت، لباسش هزار پاره شده بود، هزار تكه براى تبرك. نقاره خانه با شادى او همنوا شده بود و مى نواخت، چه معنوى و روحانى چه پر عظمت و جاودانه.
با سلام به همه ی دوستداران امام رضا(ع) این کرامت رو از یکی از وبلاگ ها برداشتم (البته با اجازه ی صاحب وبلاگ/وبلاگ امام مهربان)... سعی کردم تا میتونم خلاصش کنم جوری که تو متنش مشکلی ایجاد نشه... اگه باز یکم طولانی شد شما به بزرگواری خودتون منو ببخشین... می خوام که از اول تا آخرش رو بخونین... اگه هم وقت نداریم می تونین چند بند آخرشو بخونین... اگه اشکی از چشاتون جاری شد مارو هم دعا کنین... واسه همه ی گرفتارا دعا کنین... التماس دعا... می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۳۱ بعد از ظهر
[95]
|
|||
شخصی عمری گنه کار بود، از برادرش که راهی حرم امام عطوفت حضرت رضا علیه السلام بود درخواست کرد که با او همراه شود ، نپذیرفت و در جواب این خواهش گفت: همه از تو ناراضی اند . با اصرار با کاروان راهی حرم شد . چند ساعت قبل از رسیدن به حرم برادر گنه کار از دنیا رفت . برادرش جسد را غسل داد و کفن کرد اما دفن نکرد . و تصمیم گرفت او را تا حرم رضا غریب الغربا (ع) ببرد . رسیدند . بدن را طواف داد ، دفن کرد . شب خواب برادر گنه کارش را دید که در باغی سر سبز و خرم می خندد ، تعجب کرد ، تو؟ اینجا؟ شخص گنه کار به برادرش گفت: درست است من همان گنه کارم ، برادر پرسید: اینجا مال چه کسی است؟ جواب داد: اینجا را به من بخشیدند . با تعجب پرسید: تو؟ با آن همه آلودگی ها؟ شخص پاسخ داد: من آزاد شده دست امام رضا (ع) هستم . از او خواست تا ماجرا را برایش تعریف کند: شخص گنه کار تعریف کرد : زمانی که از دنیا رفتم بدنم سراسر آتش شد، می سوختم هنگام غسل آب برایم بدتر از آتش بود و کفن عذاب آور تر! زمانی که به حرم رسیدیم آتش جلوی در حرم ایستاد و جلوتر نیامد وقتی مرا طواف می دادی پیرمردی ایستاده بود و مرا می دید ، گفت فلانی اگر از امام طلب مغفرت نکنی اگر برگردی دوباره با همان آتش هستی ، گنه کارپرسید: چکار کنم؟ پیر مرد پاسخ داد: به امام رضا(ع) التماس کن دور اول که بدن را طواف دادند؛ گفتم : السلام علیک یا علی بن موسی بن الرضا امام رویش را برگرداند مرتبه دوم پیرمرد پرسید چکار کردی؟ گفتم : امامم رویش را از من بر می گرداند! پیرمرد گفت : بیشتر التماس کن دوباره گفتم : السلام علیک یا علی بن موسی بن الرضا باز هم آقا رویشان را برگرداندند بار سوم است اگر امامم جواب ندهد مرا برای دفن می برند، پیر مرد دوباره پرسید: چه شد؟ و من درمانده و مستاُصل پیرمرد گفت : این چیزی که من می گویم بگو ، بگو : آقا! جانِ مادرت زهرا (س) چنان که نام مبارک خانم فاطمه زهرا (س) را بردم ، امام رحمت و مهربانی جواب سلامم را داد و فرمود : چرا کاری می کنید که ما رویمان را از شما برگردانیم ، برو تو آزاد شده ی ما هستی ......... امام خوب و رئوفم ما هم تو را به حق اشک های ناب مادرت فاطمه (س) در نماز های شبش و به حق بزرگیتان قسم می دهیم شفیع مان نزد خدای مهربانمان باش و از رب ودود بخواه که بر ما ببخشاید گناهانمان را خصوصا" آنها که دعا را حبس می کنند التماس دعا می پسندم 2 1 1 تعداد آنلایک ها ( 1 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۴:۳۸ بعد از ظهر
[96]
|
|||
شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست. حاج نصر الله حسین زاده صاحب همان شتر است که اینک دربان کشیک پنجم آستان قدس رضوی میباشد. خاطرات ایشان از ماجرای آن شتر پناهنده و چند و چون پس از آن بدین شرح است: از قهرمانان و پیش کسوتان ورزشی کشتی هستم که شغل اصلیام دامپروری است. 26 سال پیش دوازده شتر را که از کشور افغانستان به ایران آورده بودند، برای کشتارگاه خریداری کرده همان روز با چند تن دیگر شروع کردیم به علامت گذاری روی شترها، اما وقتی به آخرین آنها که بسیار فربه و چاق هم بود رسیدیم، به دلیل نا آرامی او موفق به گذاشتن علامت نشدیم. صبح روز بعد همین شتر را همراه با سه تای دیگر به کشتارگاه فرستادیم. آنجا دو تا را کشتند و دو تای دیگر از سلاخ خانه به طرف پنجره پایین خیابان گریختند. سر پنجره یکی از آنها به سمت خیابان نخریسی و دیگری به سوی حرم مطهر حرکت کرد. حاج سید حسینی یکی از دربانان صحن عتیق میگفت: هنگامی که شتر وارد حرم شد، با قدمهای آهسته گام برداشت. سه دور اطراف سقاخانه چرخید و بعد رفت و به آرامی جلوی پنجره فولاد زانو زد و پس از سر و صدای زیاد چنان اشک ریخت که از یک شتر بعید مینمود. وقتی همان دربان، شالی سبز بر گردن شتر انداخت و به دنبال خود کشانید، شتر مانند آهویی رام شده با او همراه شد و مردم هم گروه گروه به دنبالش رفتند. از این قضیه که آگاه شدم شتر را به حال خود رها کردم. دوازده روز گذشت تا این که رئیس تشریفات آن زمان مرا احضار کرد و خواست بداند در مقابل شتر چه تقاضایی دارم. من هم به جای پول یا شتری دیگر، فقط درخواست حکم خدامی حرم مطهر را کردم. رئیس تشریفات هم تلفنی جریان را برای نایب التولیه بازگو کرد. او هم گفت: ساعت دوازده روز بعد به دفترش بروم. فردای آن روز رأس همان ساعت نزد حسن زاهدی که آن موقع استاندار بود، رفتم و او پس از سؤال و جواب درباره شغل و میزان ارادتم نسبت به ائمه، قول ارائه حکم خدامی را به من داد. یادم هست آنقدر از این قول او خوشحال شدم که دیگر نفهمیدم پس از آن چه گفت. تشکر کردم و تقاضای خودم را نوشتم و به دفتردار دادم. او با خشونت گفت: چه کسی به تو اجازه داده چنین تقاضایی بنویسی؟ هنگامی که جریان را به او گفتم تقاضایم را داخل کشوی میزش گذاشت و گفت روز بعد مراجعه کنم. فردای آن روز که رفتم با تعجب دیدم برگه او را استاندار امضاء کرده است و نامم نیز در دفتر ثبت شده است. پس از ارائه مدارک به کارگزینی، گفتند: بروم و چهل روز دیگر مراجعه کنم. خدا میداند در این مدت در دلم چه گذشت. بالاخره پس از پایان چهل روز به اداره آستانه رفتم، آنجا مرا به ارباب ارجاع دادند. هنگامی که سراغ وی رفتم گفتند: ارباب جلسه دارد. بنابراین مجبور شدم برگردم و داخل ماشین منتظر بمانم. برای گذراندن وقت، رادیو را روشن کردم. یک باره رادیو اعلام کرد به جای زاهدی، ولیان به استانداری منصوب شده است. همان موقع به شدت از اتفاقی که در حال وقوع بود ناامید شدم. با خود تصور کردم حتما استاندار جدید تمام تصمیمات استاندار قدیم را لغو میکند و به هر حال کار را از دست رفته دیدم. خیلی ناراحت شدم و رفتم سر چهارراه نادری (چهارراه شهدا)، رو به امام رضا علیه السلام ایستادم و گفتم: آقاجان این حکمی بود که شما توسط شتر به من عنایت کردی. اما حالا دارد از دست میرود. خودت دوباره نظری کن تا درست شود. بعد به طرف میدان شهدا، کوچه حسین باشی که مغازه داشتم حرکت کردم. وقتی به مغازه رسیدم، کارگرمان نامهای سربسته به من داد. پرسیدم: این چیست؟ گفت: از آستانه آوردهاند. نامه را گرفتم، به حرم رفتم و بسیار دعا کردم و سپاس گفتم. شش ماه از خدامی گذشت که همان مأمور آورنده نامه مرا دید و گفت: حاجی! قدر این حکم را بدان. چون زمانی امضا شد که زاهدی دفتر کارش را ترک کرد تا به تهران برود. حتی رفت و به قصد فرودگاه داخل ماشین هم نشست. اما یک مرتبه پیاده شد، به دفتر کارش برگشت و دو نامه را امضاء کرد که یکی از آنها همین حکم شما بود. ـ آقای حسین زاده، بالاخره مسؤولان آستان قدس با آن شتر چه کردند؟ او را به مزرعه نمونه آستان قدس بردند و حدود ده سال همانجا از او نگهداری نمودند. بعد هم قرار شد شتر را به طبس ببرند و آنقدر مواظبتش کنند تا به مرگ طبیعی بمیرد. ولی چنان این موضوع روی مردم اثر گذاشت که حتی درباره آن شتر، شعرا از جمله دکتر قاسم رسا و همچنین مداحان، سرودههای زیبایی خواندند. ـ طی 25 سال خدمتتان آیا تاکنون شاهد کرامات دیگری هم از جانب امام رضا علیه السلام بودهاید؟ بله. البته باید بگویم که هر چه دارم، از عنایات آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام است و تا کنون هم هر چیزی از ایشان خواستهام اجابت فرمودهاند. یادم هست یک شب حرم را برای شستشو خلوت کرده بودند. من هم در امر نظافت شرکت داشتم پس از اتمام کار هنگامی که میخواستم از پایین پای حضرت خارج شوم رو به ضریح ایستادم و گفتم: یا امام رضا علیه السلام! خودت میدانی چقدر آرزوی زیارت قبر جدت حضرت امام حسین علیه السلام را دارم. اکنون که راه بسته است، خودت راه را باز کن و مرا به آرزویم برسان. بعد هم با همان زبان حال خارج شدم. مدتی گذشت این که مسابقات کشتی آغاز شد و بنده را هم دعوت کردند تا به عنوان داور حضورداشته باشم. پس از آن هم ابلاغ نمودند که برای ادامه مسابقات میتوانید از بین دو کشور ترکیه و عراق یکی را انتخاب کنید. من هم بدون تامل ترکیه را برگزیدم. بعد از گذشت مدت کوتاهی یادم آمد، از امام رضا علیه السلام تقاضای زیارت قبر امام حسین علیه السلام را کردهام. برگشتم و درخواستم را تغییر دادم و گفتم بنویسید من به عراق میروم. بالاخره همان سال موفق شدم به آرزوی دیرینهام برسم و این یکی از بهترین خاطراتم در زمینه برخورداری از عنایات امام رضا علیه السلام بود. ـ آیا تاکنون خودتان هم وسیلهای برای قبول خواستههای زوار شدهاید؟ یک روز برای صرف غذا به مهمانخانه حضرت رفتم. پیش از خوردن غذا، فکر کردم بهتر است امروز غذایم را به یکی از زوار بدهم. بنابراین آن را برداشتم و از مهمانخانه خارج شدم. از زائران زیادی گذشتم و وارد صحن آزادی شدم. کنار یکی از غرفهها چشمم به مرد جوانی افتاد که همسر و فرزندش را همراهی میکرد. جلو رفتم و پس از عرض سلام غذای حضرت را به عنوان تبرک به آنها دادم مرد جوان با تعجب پرسید: حاج آقا! چرا این غذا را به من میدهی؟ گفتم: مگر اشکالی دارد؟ این غذای متبرک حضرت است و من هم نیت کردهام امروز خوراک خودم را به یک زائر بدهم. مرد گفت: پس بگذارید جریانی را برای شما تعریف کنم. سالهاست به مشهد مقدس مشرف میشوم و شاهد پذیرایی هزاران زائر در مهمانسرای حضرت هستم. اما متأسفانه تاکنون قسمت خودم و خانوادهام نشده است. به همین خاطر قبل از آمدن شما رو به امام هشتم علیه السلام گفتم: یا امام رضا علیه السلام خودت میدانی سالهاست آرزوی صرف یک لقمه از غذای متبرک شما را دارم. دوست داشتم قدری از این غذا نصیب من و خانوادهام میشد. ولی توفیق حاصل نمیشود. هنوز چند دقیقه بیشتر از تقاضایم نگذشته بود که شما با این غذا نزد ما آمدید. به همین خاطر از کارتان تعجب کردم. حالا هم واقعا از امام رضا علیه السلام متشکر هستم . از شنیدن حرفهای آن زائر منقلب شدم . رو به امام رئوف ایستادم و او را سپاس گفتم که مرا وسیلهای جهت رفع حاجت یکی از زوارش قرار داد. - آقای حسین زاده با توجه به این که عده زیادی از مومنان آرزوی خدمتگزاری حضرت را دارند، شما برای کسانی که توفیق این خدمت را پیدا میکنند چه توصیهای دارید؟ خیلیها قدر این عمل خود را نمیدانند و بر آن به عنوان انجام یک تکلیف نگاه میکنند و از معنویت آن زیاد بهرهمند نمیشوند. در حالی که بعضیها از تهران میآیند و علاوه بر خدمت، از این مکان مقدس بهرهبرداری معنوی هم میکنند. بنده معتقدم کسی که به اینجا میآید، باید در درجه اول عاشق این مکان باشد و با امام هشتم علیه السلام ارتباط قلبی برقرار سازد و از ته دل برای آقا کار کند می پسندم 5 1 4 تعداد آنلایک ها ( 1 ) از این کاربر
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
امام ، رضا ، علیه ، السلام ، را ، تا ، روز ، ولادت ، با ، انواع ، مطالب ، به ، انجمن ، یاران ، منتظر ، دعوت ، کنیم ، |
|