آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳ ۰۳:۵۱ بعد از ظهر
|
|||||
عضو
شماره عضویت :
253
حالت :
ارسال ها :
422
محل سکونت : :
.
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
316
دعوت شدگان :
3
اعتبار کاربر :
4034
پسند ها :
355
تشکر شده : 584
|
کردستان بودیم، منطقه عملیاتی کربلای 10، زمین از برف سفید پوش شده بود و هوا سرد. داخل چادر زندگی می کردیم و چادر ها برای در امان ماندن از دید دشمن (کوموله و دمکرات، عراقی ها، مزدوران محلی) در شکاف و دامنه های ارتفاعات زده شده بود، روی چادر ها چند لایه پلاستیک کشیده بودیم تا هم از گزند سرما در امان باشیم و هم آب باران و برف به داخل چادر نفوذ نکند، کف چادر هم چند لایه پلاسیتک کشیده بودیم تا هم پایمان یخ نزند و هم آب باران از زیر آن عبور کند، بعضی شب ها به خوبی عبور آب را زیر پا هامون احساس می کردیم. کار به جایی رسید که شیب داخل چادر رو به سمت وسط چادر درست کردیم طوری که یه جوی کوچک از وسط چادر می گذشت، چراغ والر رو روشن می کردیم و کنار جوی داخل چادر می نشستیم و دلمون رو روانه زاینده رود اصفهان می کردیم. کیسه های خواب رو کسی جمع نمی کرد، هر کی از نگهبانی که برمی گشت مستقیم می رفت داخل کیسه خواب تا کمی گرم بشه. نگهبانی یعنی سردی کشیدن با دلهره از نشستن یک تیر توی پیشانی یک ساعت بدون حرکت یک جا نشستن و به ارتفاعات اطراف خیره شدن. گاهی اسلحه اونقدر یخ می کرد که وقتی از نگهبانی بر می گشتیم می گذاشتیم کنار چراغ والر تا یخ هاش آب بشه. بیشتر بچه ها سرما خورده بودند، اما تحمل بچه ها فرق می کرد. غروب که می شده به دلهرة عجیبی دچار می شدیم، شدت سرما زیادتر می شد! و تعداد سنگر های نگهبانی زیادتر می شد! و ساعات نگهبانی بیشتر. بیماری بچه ها، سرمای شدید، رعایت سکوت در شب، دید کم، حساس بودن (اغلب مزدوران محلی با توجه به شناخت و مانوس بودن با شرایط آب و هوا این ایام به ما حمله می کردند). چند شب پشت سر هم اتفاق افتاد که برای نگهبانی بیدارمون نکردن، فکر کردیم حتما پاسبخش ها خوابشون برده، صداشو در نیاوردیم که زیرآب کسی نخوره و ما توی کیسه خواب های گرم، راحت می خوابیدیم. اما کم کم برای همه سئوال شد. سه تا پاسبخش داشتیم هرچی سئوال کردیم یه جوری ما رو می پیچوندن و جواب درستی نمی دادند. یکی ار بچه ها حالش خیلی بد شد، بدجور سرما خورد، خیلی به حالش غبطه می خوردیم که ایکاش جای اون بودیم و چند شب از نگهبانی معاف می شدیم و...! یکی ار پاسبخش ها وقتی حرف های ما رو شنید دیگه طاقت نیاورد گفت بچه ها برای شفای حسن دعا کنید، بعد زد زیر گریه گفت: به خدا، هر وقت حسن علائم بیماری رو در چهره یکی از شما می دید، ما رو قسم می داد که شما رو بیدار نکنیم او به جای شما نگهبانی می داد و ما رو قسم داده به شما نگیم. آن شب از خودمون خجالت کشیدیم، ما کجا و حسن کجا؟!
امروز یه چیزی میگم و یه چیزی شما می شنوید نگهبانی پشت سرهم اون هم توی اون هوا و توی اون موقعیت کار همه نبود، کار حسن بود که امروز او پیش ما نیست، کار غواص شهید حسن منصوری بود که در عملیات کربلای چهار آسمون شهادت را گرم کرد. می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
شب های سرد و گرمای شهادت
دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳ ۰۴:۰۶ بعد از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
384
حالت :
ارسال ها :
398
محل سکونت : :
نصف جهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
285
اعتبار کاربر :
2376
پسند ها :
433
تشکر شده : 183
|
هوالمحبوب
شهدا نورهای درخشانی هستند که در اسمان زندگی ما پرتو افشانی می کنند هنوز هم باب شهادت ورشادتهای اینچنین باز است -گفتم چرا هر وقت از ماموریت میای اینقدر ساکتی ؟دلمون می خواد باهامون بگی بخندی اخه چته ؟ -سرش را پایین انداخت گفت اینجا دلم میگیره تو اگه جلو چشمات دوست دسته گل ات که یک ماه از عروسیش گذشته بود با نارنجک می رفت هوا می تونستی الکی خوش باشی؟ برای مرزداران کشورمون جوانان عزیزی که گمنام در راه ارمانهای انقلاب غریبانه شهید میشند دعا کنیم می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
شب های سرد و گرمای شهادت
دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳ ۰۴:۲۴ بعد از ظهر
[2]
|
|||
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
شب های سرد و گرمای شهادت
سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۴:۳۳ قبل از ظهر
[3]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
785
حالت :
ارسال ها :
151
محل سکونت : :
زیر آسمون شب
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
154
اعتبار کاربر :
2227
پسند ها :
156
تشکر شده : 271
|
به نام خدایی که همین حوالیست...
ما همه افق های معنوی انسانیت رادرشهداتجربه کرده ایم.ما ایثاررادیدیم که چگونه تمثل می یابد...عشق راهم...امید راهم..شجاعت راهم..وانچه راکه دیگران جزدرمقام لفظ نشنیده اندمابه چشم دیدیم.انچه راکه عرفای دلسوخته حتی برسردارنیافتندمادرشبهای عملیات ازمودیم..ماعرش رادیدیم..اینک پندارمااینست که مامانده ایم وشهدارفته انداماحقیقت این است که زمان ماراباخودبرده است وشهدامانده اند..توبگوکیست که زنده تراست؟شهیدیامن وتوچیست که زنده تراست خاطرات جبهه وشهداوشهادت یاروزهایی که من وتوواماندگان ازغافله عشق یکی پس ازدیگری می گذرانیم؟ زندگی زیباست اما شهادت ازان زیباتراست....رازخون راجزشهدادرنمی یابند..گردش خون دررگهای زندگی شیرین است اماریختن ان درپای محبوب شیرین تراست.. وانگاه خون شهیدجاذبه خاک رادرهم خواهدشکست وظلمت راخواهددریدومعبری ازنورخواهدگشودوروح شهیدرابه آن سفری خواهدبردکه برای پیمودن ان راهی جزشهادت وجودندارد...سرمبارک امام عشق بربالای نی رمزیست بین خداوعشاق...یعنی این است بهای دیدار. *شهیدسیدمرتضی آوینی* می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
شب های سرد و گرمای شهادت
سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۴۷ بعد از ظهر
[4]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
384
حالت :
ارسال ها :
398
محل سکونت : :
نصف جهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
285
اعتبار کاربر :
2376
پسند ها :
433
تشکر شده : 183
|
نوشته شده توسط : آنیل » به نام خدایی که همین حوالیست... ممنون انیل خانم خیلی قشنگ بود شهید سید مرتضی از ان دسته ادمهایی بود که حقیقت زندگی را در عشق به معبود پیدا کرد در یکی از کتابهای خاطراتش خوندم نوشته بود قبلا حال وهوای متفاوتی داشتم یک روز تمام دلنوشته هایم را وسط حیاط ریختم وسوزاندم ومسیر زندگی ام تغییر کرد انقلاب سید مرتضی برای همه ما می تونه یه الگو باشهما همه افق های معنوی انسانیت رادرشهداتجربه کرده ایم.ما ایثاررادیدیم که چگونه تمثل می یابد...عشق راهم...امید راهم..شجاعت راهم..وانچه راکه دیگران جزدرمقام لفظ نشنیده اندمابه چشم دیدیم.انچه راکه عرفای دلسوخته حتی برسردارنیافتندمادرشبهای عملیات ازمودیم..ماعرش رادیدیم..اینک پندارمااینست که مامانده ایم وشهدارفته انداماحقیقت این است که زمان ماراباخودبرده است وشهدامانده اند..توبگوکیست که زنده تراست؟شهیدیامن وتوچیست که زنده تراست خاطرات جبهه وشهداوشهادت یاروزهایی که من وتوواماندگان ازغافله عشق یکی پس ازدیگری می گذرانیم؟ زندگی زیباست اما شهادت ازان زیباتراست....رازخون راجزشهدادرنمی یابند..گردش خون دررگهای زندگی شیرین است اماریختن ان درپای محبوب شیرین تراست.. وانگاه خون شهیدجاذبه خاک رادرهم خواهدشکست وظلمت راخواهددریدومعبری ازنورخواهدگشودوروح شهیدرابه آن سفری خواهدبردکه برای پیمودن ان راهی جزشهادت وجودندارد...سرمبارک امام عشق بربالای نی رمزیست بین خداوعشاق...یعنی این است بهای دیدار. *شهیدسیدمرتضی آوینی*
ویرایش ارسال توسط : هدی
در تاریخ : سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۴۸ بعد از ظهر می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
شب ، های ، سرد ، گرمای ، شهادت ، |
|