آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ ۰۶:۴۷ قبل از ظهر
|
|||||||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1099
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74581
پسند ها :
4201
تشکر شده : 5426
|
حتماً اتفاقی که باعث سرودن این دوبیتی توسط مرحوم باباطاهر شده را در کتابها و نوشتهها خواندهاید و یا توسط کسان دیگر شنیدهاید.
قصه از آنجایی شروع میشود که روزی آقای باباطاهر همدانی در راه مشاهده میکند که پیرمردی به همراه الاغش که بار علوفه بر پشتش دارد از راهی می گذرد. پیرمرد قصه به علت کهولت سن دم اولاغ را گرفته بود تا به کمک آن ناهمواری راه را تحمل کند. در حین حرکت گهگاهی هم با سیخکی که در نوک چوبی بود به ران الاغ ضربه میزد تا آن حیوان تندتر برود. از ضربه سیخ ران الاغ خونی شده بود و کمی از آن خون هم به دست پیرمرد بیچاره مالیده شده بود. القصه پیرمرد هم فتیری که از آرد جو درست شده بود به همراه داشت تا موقع گرسنگی آن را بخورد. زمانی که میخواست نان جو یا همان فتیر را بخورد با همان دست خونی آن نان را به دندان میگرفت و شروع به خوردن میکرد. در این بین جناب باباطاهر در مقایسه این فقر همراه با زحمت وخون دل خوردن با کسانی که در کاخهایشان با ظروف طلا غذاها و نوشیدنیهای گوناگون میخورند و مینوشند، این دوبیتی را میسراید:
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یـکــی را نــان جـو آلــوده در خــون
به سلیقه خودتان شعر مرحوم باباطاهر را با دیدن عکسهای این پست نقد کنید.
یکی را دادهای صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
یکی را میدهی صد ناز و نعمت //یـکــی را نــان جـو آلــوده در خــون
پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ ۰۸:۵۱ قبل از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1310
حالت :
ارسال ها :
3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
431
دعوت شدگان :
2
اعتبار کاربر :
74068
پسند ها :
5100
تشکر شده : 6162
|
چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها فقر به ثروت و شهرت رسیدم و در
کهنسالی اموختم با پول میشود خانه خرید ولی اشیانه نه! رختخواب خرید ولی خواب نه! ساعت خرید ولی زمان نه! مقام خرید ولی احترام نه! کتاب خرید ولی دانش نه! ادم میشه خرید ولی دل نه! اما افسوس دیر فهمیدم!!!!!! به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کلهای با خاک میگفت که این دنیا نمیارزد بکاهی درد فقر و محروميت و استضعاف!!!!!!! مرفهین بیدرد! تا بوده چنین بوده! اما تزلزلى كه در بين كاخنشينها هست در بين كوخنشينها نيست ؛ آرامشى كه اين طبقه محروم دارند ، آن طبقهاى كه به خيال خودشان در آن بالاها هستند ندارند . چیزی که وجود ندارد عدالت است! سر انجام همه یکیست.! اللهم عجل لولیک الفرج
ویرایش ارسال توسط : بانوی آفتاب
در تاریخ : پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ ۱۰:۵۲ قبل از ظهر می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یکی را میدهی صد ناز و نعمت //یـکــی را نــان جـو آلــوده در خــون
پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۳ ۰۹:۲۵ قبل از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1042
حالت :
ارسال ها :
2763
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
395
اعتبار کاربر :
19494
پسند ها :
2065
تشکر شده : 1034
|
خدایا تو رو به خاطر داده ها و نداده هات شکر گزارم.
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
یکی ، را ، میدهی ، صد ، ناز ، نعمت ، //یـکــی ، را ، نــان ، جـو ، آلــوده ، در ، خــون ، |
|