انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » وقایع التفاقیه » دلنوشته های واقعی و خاطرات اعضاء یاران » {{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}



{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}

با سلام  امروز یه پست توی انجمن دیدم که ناخودآگاه  یاد یکی از خاطرات دوران نوجوونیم افتادم  گفتم بذار برا شما هم تعریفش کنم شاید بد نباشه  من توی خانواده ایی بزرگ شدم که خیلی مذهبی نبودن ولی بی بندوبار هم نبودن بابام هم لقمه اش حلال بود هم اهل نماز و ... بود مامان وخواهرام و داداشام هم با اینکه مذهبی نیستن اما اهل نماز و روزه هستن  منم سرنوشتم توی 13 سالگی تغییر کرد  اونم ماجرا از این قرار بود که با اصرار مادرم به یه روضه رفتیم (یادمه روضه
{{{{{ di ohxvi hc k,[,kdhl }}}}}


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »


اطلاعات نویسنده
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۱۲:۵۴ بعد از ظهر
بانو
rating
شماره عضویت : 1310
حالت :
ارسال ها : 3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 431
دعوت شدگان : 2
اعتبار کاربر : 74079
پسند ها : 5100
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (2).gif
تشکر شده : 6163


مدال ها:6
مدال 1 سالگی عضویت
مدال 1 سالگی عضویت
کاربر با ارزش
کاربر با ارزش
اسپانسر برتر
اسپانسر برتر
ستارهء انجمن
ستارهء انجمن
مدال پیشرفت
مدال پیشرفت
کاربران برتر
کاربران برتر

|

با سلام 
امروز یه پست توی انجمن دیدم که ناخودآگاه  یاد یکی از خاطرات دوران نوجوونیم افتادم  گفتم بذار برا شما هم تعریفش کنم شاید بد نباشه 
من توی خانواده ایی بزرگ شدم که خیلی مذهبی نبودن ولی بی بندوبار هم نبودن بابام هم لقمه اش حلال بود هم اهل نماز و ... بود مامان وخواهرام و داداشام هم با اینکه مذهبی نیستن اما اهل نماز و روزه هستن
 منم سرنوشتم توی 13 سالگی تغییر کرد 
اونم ماجرا از این قرار بود که با اصرار مادرم به یه روضه رفتیم (یادمه روضه حضرت زهرا بود)که اون جلسه مسیر زندگی منو از اون سن و سال عوض کرد و من تا ابد مدیون درگاه لطف و احسان اهل بیت (علیه السلام)شدم
بگذریم....
متاسفانه تو شهر ما هم مثل خیلی از جاهای دیگه رسمه توی ایام نوروز مردا و زنهای نامحرم برای تبریک عید بهمدیگه دست میدن و این قضیه خیلی براشون عادیه 
حالا عید شده و ما برای عید دیدنی میخواستیم بریم خونه عموم -عموم هم چند تا پسر مجرد داشت که اهل دست دادن به نامحرم بودن 
کلی قبلش برنامه ریزی کرده بودم که وقتی میرم خونه عموم چکار کنم که به پسر عموم هام دست ندم
(مثلا اینکه هنگام ورود به خونه عمو من دیر بند کفشمو باز کنم و طولش بدم تا همه احوالپرسیاشونو بکنن و بعد من زودی یه سلام بدم  و برم یه گوشه بشینم 
ما رفتیم خونه عمو و منم نقشه مو اجرا کردم و خدا رو شکر تا اونجاش طبق نقشه همه چیزخوب پیش رفت  و من خیلی خوشحال از اینکه به هدفم رسیده بودم
یه نیم ساعتی نشسته بودیم که یهو دیدم یا پیغمبر...!!یکی از پسر عمو ها توی اتاق اومد بیرون 
تو نگو این یکی توی خواب بعد ازظهری به سر میبرده و الان بیدار شده
و شروع کرد از پایین به همه دست دادن تا به بالا 
حالا من کنار مامانم نشستم و تمام صورتم از فشار ناراحتی قرمز شده که ای خدا خودت به دادم برس
با خودم گفتم به هر قیمتی هم که شده محاله بهش دست بدم 
اما اون لحظه هنگ کرده بودم و هیچ کاری به ذهنم نمیرسید و پسر عموهه در حال نزدیک شدن به من بود 
اون هی نزدیک و نزدیک میشد و ضربان قلب من هی بالاتر میرفتن
(آخه انجام همچین تصمیمی و سنت شکنی برای یه دختر بچه 13 ساله واقعا کار راحتی نبود)
خلاصه پسر عمو تا قبل از اینکه به مامان برسه من به طور خیلی ضایعی رومو کردم اونور و خودمو مثلا مشغول کردم که دارم جورابامو مرتب میکنم (یه کار کاملا تابلو و ضایع )
که پسر عمو از من رد شد و رفت
بعد که دست دادنش به همه تموم شد رفت اونور و اسممو صدا زد که ........ خوبی؟
من که داشتم از خجالت میمردم یه نگاه به زن عموم کردم دیدم داره لبخند میزنه و خیلی آروم گفتم ممنون
یه 10 دقیقه ایی طول کشید که به خودم اومدم
ولی یه حس خوشحالی عجیبی توی دلم بوجود اومده بود 
اینکه تونسته بودم تابو شکنی کنم (اونم توی اون سن و سال)واقعا برام شیرین بود 
ولی چشمتون روز بد نبینه همون که از خونه عمو اومدیم بیرون توی ماشین بابا جون عزیزم و مامان مهربونم بهم غر زدن که چرا پسر جوون مردم رو از رو بردی و از این حرفا ( الان که به مامان میگم چرا به من گیر دادین میخنده میگه اون لحظه واقعا خیلی سخت بود که جوون مردم روجلوی جمع خیطش کردی گناه داشته...)
اما همون قضیه باعث شد تا اطرافیان ببفهمن که چقد روی  اعتقاداتم مسـّر هستم تا اینکه یواش یواش جرات پیدا کردم و چادر سر کردم
آخه من دختر کوچیکه خانواده بودم و هیچکدوم از آبجیا چادر سر نمیکردن اما خداییش بابام و مامانم حامی چادر پوشیدنم شدن و باباجون عزیزم به آبجیا گیر میداد و میگفت شمام باید چادر سر کنید و از کوچیکه یاد بگیرید   
 مامانم توی این مسیر خیلی همراهم بود و همیشه حامیم بود با اینکه مامان عزیزم خودش چادر سر نمیکنه (البته حجابش خوبه)ولی همیشه بهترین چادرا رو برا من میخرید و خودش میدوخت
حتی الانم که متاهلم هرموقع یه جنس چادری خوب ببینه خودش برام میخره و میاره 
الانم شاید خیلی بنده روسیاه خدا باشم ولی همین یه ذره محبت اهل بیت(علیه السلام)تو دلمه رو مدیون لقمه حلال بابای عزیزتر از جانمم و حمایت های مامان مهربونم هستم خدا ان شالله همیشه سایشونو بالا سرمون نگه داره 

نتیجه اخلاقی: اگه فکر میکنید کاری درسته و رضایت خداوند در اونه توی انجام دادنش درنگ هم نکنید 
حتی اگه بر خلاف نظر همه اطرافیان باشه و یقین داشته باشید خداوند مزد اون کار رو بهتون میده مخصوصا خواهرای گلم که سن کمتری دارن از همین سن کم شالوده شخصیتی خودتون رو محکم پایه ریزی کنید و در آینده نه چندان دور تاثیرش رو حتما میبینید 
ممنونم که تحمل کردین (من کان لله کان اللهُ له )
هر کس برای خدا باشد خدا هم برای اوست 
یا حق...............


















  می پسندم 21     0  21 
 
 
تعداد پسند های ( 21 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :5 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  3. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  4. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  5. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید

















امضای کاربر : بانوی آفتاب

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۱:۲۵ بعد از ظهر نمایش پست [1]
بانو
rating
شماره عضویت : 764
حالت :
ارسال ها : 314
محل سکونت : : دنیای خفقان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 202
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 2962
پسند ها : 469
حالت من :  Gerye.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (18).jpg
تشکر شده : 328
وبسایت من : وبسایت من


عضو غایب اشتباهات منوبه پای بچه مذهبیانزارین...خیلی دعام کنید...یازهرا.


زیباوعالی بودابجی جان

یازهرا.


ویرایش ارسال توسط : حجاب آسمانی
در تاریخ : پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۸:۲۲ بعد از ظهر



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : حجاب آسمانی
آقاتورابه جان مادرت...
اللهم عجل لولیک الفرج..
یازهرا.

 
 
                                              

          
                
  
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۲:۱۹ بعد از ظهر نمایش پست [2]
مدیر انجمن مطالب جالب
rating
شماره عضویت : 658
حالت :
ارسال ها : 2423
محل سکونت : : پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 341
اعتبار کاربر : 31653
پسند ها : 1693
محل سکونت : tehran.jpg
حالت من :  Sarbezir.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (22).jpg
تشکر شده : 4530



خیلی جالب بود بانو جان 

خداروشکری من از پنجم دبستان خود به خود علاقه پیدا کردم به چادر
و کلا خانواده ی کاملا مذهبی دارم و مامانمم و بابام به تفاهم رسیده بودن که 11 سالگی چادر سرم کنم
 

و الانم دامادمون داره منو هدایت میکنه به نقاب زدن
اینجوری بشم (خودمم خیلی علاقه داره به پوشیه ولی تو تهران نمیشه زد )



  می پسندم        0 
















امضای کاربر : یگانه 313


صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی ابن مریم است
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۲:۴۱ بعد از ظهر نمایش پست [3]
عضو
rating
شماره عضویت : 1311
حالت :
ارسال ها : 1657
محل سکونت : : هرجا خطری تره
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 519
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 16628
پسند ها : 1231
حالت من :  khab-alood2.gif
تشکر شده : 2189



خانم افتاب وا چرا داستانو اینطوری تعریف کردینننننن؟
اونجایی که گفتین پسر عموتون به سمتتون میومدو جوری تعریف کردین من یاد بازی شیطان بر میخیزد افتادم ی بازی ترسناکه مرتضی میدونه
ی لحظه حس کردم دور از جون پسر عموتون ،،،پسر عموتون هیولاست داره میاد نابودتون کنه
ولی خدایی ایول دارین ان شا الله که عاقبت ب خیر بشین



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : تنهاترین سردار

    با ولایتیم تااااااااااااااااااا شهادت
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۳:۴۵ بعد از ظهر نمایش پست [4]
بانو
rating
شماره عضویت : 1094
حالت :
ارسال ها : 1116
محل سکونت : : شمال
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 569
اعتبار کاربر : 11510
پسند ها : 1260
محل سکونت : shomal.jpg
حالت من :  Sarbezir.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/01.jpg
تشکر شده : 1114
وبسایت من : وبسایت من


عضو غایب حلال ام کنید... یا علی


آفتاب جان خیلی خوب خودتو به اون راه زدی بابا خودتو میزدی به میوه پوست کردن و میگفتی دستام کثیفه نمیتونم دست بدم
اینجوری هم پسرعموی گرام ضایع نمیشد!
ولی تو خانواده ما رسم نیست دست دادن فقط محرما اونم دایی و عمو جان


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : زهرایی


 
لطفا یه صلوات برای شادی روحش
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۳:۵۷ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1566
حالت :
ارسال ها : 400
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 195
اعتبار کاربر : 6129
پسند ها : 492
حالت من :  Mehrabon.gif
تشکر شده : 612



ممنونم 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : آقا حسین
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ ۰۴:۳۷ بعد از ظهر نمایش پست [6]
عضو
rating
شماره عضویت : 1510
حالت :
ارسال ها : 4899
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 423
اعتبار کاربر : 39747
پسند ها : 1767
حالت من :  Khoshhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 10239
وبسایت من : وبسایت من


عضو غایب ب امید ظهور


نمیدونم این دست دادن قضیه اش طرف پدری من هم به همدیگه دست میدن یه بار زن عموم میخواس ب داداشم دست بده داداشم دستشو کشید کنار هههه گف چرا میکشی کنار گف نامحرم خو زن عموم گف نه بابا مهم دله؛ولی این زن عموم با پسرعمومهای دیگم راحت دست میده اما دیگه از اون به بعد دیگه جرات ندارند ب خانواده ما بگن دست بدیم فهمیدن دیگه تازه من جلویه عموم هم چادر سر میکنم وحتی جلویه داییم زن عموم به من میگف تو دیگه چادرتو بردار گفتممممممم روم نمیشه جلویه عموم با لباس باشممم من از خردسالی مادرم چادر سرم کرد حتی یادمه ابتدایی بودم چادر گل گلی سرمیکردم میرفتم الان هم میگن بچه دختر هرموقع چادر بزرگارو سرکرد باید اون موقعه براش بدوزی


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : غروب کربلا 313
سه قانون در قران که هر مسلمان باید آن را بداند و بدان عمل کند🌹☺️

خُذِ الْعَفْوَ ☺️
گذشت داشته باش و آسانگیری کن🥰

و َأْمُرْ بِالْعُرْف😍
و به کار نیک دستور بده🌺

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِين ََ🥲
و از نادانان چشم‌پوشی کن🤦

💚سوره أعراف💚
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳ ۰۲:۰۶ قبل از ظهر نمایش پست [7]
بانو
rating
شماره عضویت : 1458
حالت :
ارسال ها : 609
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 305
دعوت شدگان : 1
اعتبار کاربر : 3950
پسند ها : 253
تشکر شده : 172



هرکس برای خداباشدخداهم برای اوست واقعا درسته به به


  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳ ۰۷:۱۶ قبل از ظهر نمایش پست [8]
بانو
rating
شماره عضویت : 982
حالت :
ارسال ها : 526
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 358
اعتبار کاربر : 3214
پسند ها : 337
حالت من :  Mehraboon.gif
تشکر شده : 87
وبسایت من : وبسایت من



کارت خیلی باحال بود بانو
خوشمان آمد.نمیدونم از این دست دادن چی گیرشون میاد
حقشونه ضایع بشن
خدا حفظ کنه شما وخانواده ی محترمو.ان شاءالله همیشه درپناه خدا واهل بیت باشید



  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : عاشق شهدا
 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۳ ۰۷:۵۵ قبل از ظهر نمایش پست [9]
بانو
rating
شماره عضویت : 1883
حالت :
ارسال ها : 1670
محل سکونت : : خیلیا می دونن کجام...
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 173
دعوت شدگان : 9
اعتبار کاربر : 23379
پسند ها : 1359
حالت من :  ShadOsarhal.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/09.jpg
تشکر شده : 2161



خیلی باحال وجالب بود
منم دقیقا مث افتاب جون بودم انگار داستان هامون مث هم بوده
ولی من زودتر از افتاب این کارو انجام دادم فک کنم10ساله بودم
ازبس بچه لوسی بودم کسی جرات نکرد بهم بگه چرا دست نمی دی به ملت؟؟؟؟
زود قهر می کردم ملت هم چون از قهرکردن من می ترسیدن کلا ازم سوال نمی کردن می گفتن هرکاری به نظرت درسته انجام بده
به نظر من وقتی ماخودمون انتخاب می کنیم تمام دنیا هم بگن اشتباهه.درست نیس.جز اداب خانوادگی نیس ما از عقیدمون برنمی گردیم
این یعنی احترام به نظرات خود


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : سولماز19


اللهم عجل لولیک الفرج
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۵۲ قبل از ظهر نمایش پست [10]
بانو
rating
شماره عضویت : 1977
حالت :
ارسال ها : 473
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 176
اعتبار کاربر : 10712
پسند ها : 241
تشکر شده : 625



اجی افتاب ممنون قشنگ بود خدا موفق بدارتت تو راه خودش اجی زهرایی شما هم با این نظراتت اونوقت نمیگفتن چقدر این شکمو


  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۳۹ قبل از ظهر نمایش پست [11]
بانو
rating
شماره عضویت : 1310
حالت :
ارسال ها : 3265
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 431
دعوت شدگان : 2
اعتبار کاربر : 74079
پسند ها : 5100
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (2).gif
تشکر شده : 6163



نوشته شده توسط : زهرایی »
آفتاب جان خیلی خوب خودتو به اون راه زدی بابا خودتو میزدی به میوه پوست کردن و میگفتی دستام کثیفه نمیتونم دست بدم
اینجوری هم پسرعموی گرام ضایع نمیشد!
ولی تو خانواده ما رسم نیست دست دادن فقط محرما اونم دایی و عمو جان


والا آبجی جون دقیق یادم نمیاد ولی فکر کنم اون‌موقع هنوز ازمون کامل پذیرایی نشده بود 
بعدش من اون موقع هول بودم اصلا فکرم کار نمیکرد
الان که این خاطره رو دوباره خوندم به این فکر کردم اون مرحله واسه خودش یه بحرانی بوده 




  می پسندم        0 
















امضای کاربر : بانوی آفتاب

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
{{{{{ یه خاطره از نوجونیام }}}}}
سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۱۴ قبل از ظهر نمایش پست [12]
بانو
rating
شماره عضویت : 1977
حالت :
ارسال ها : 473
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 176
اعتبار کاربر : 10712
پسند ها : 241
تشکر شده : 625





  می پسندم        0 
گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »



برچسب ها
{{{{{ ، یه ، خاطره ، از ، نوجونیام ، }}}}} ،

« مشهدی های روستا دارن میرن و من جا موندم | کلیپ ارسالی من ب شبکه2 »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 02:06 پیش از ظهر