آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۳۱ بعد از ظهر
[13]
|
||
عضو
شماره عضویت :
994
حالت :
ارسال ها :
374
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
157
اعتبار کاربر :
2429
پسند ها :
348
تشکر شده : 309
|
والا ما ابتدایی که اصلا مال این حرفا نبودیم و راهنمایی هم فرار نداشتیم یعنی بچه ها که کلاس رو تعطیل می کردن ما هم نمی رفتیم !!
دبیرستانم که اسمش فرار نبود هر وقت می خواستیم می رفتیم هر وقت نمی خواستیم نمی رفتیم می پسندم 0 |
||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۳۳ قبل از ظهر
[14]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1102
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
نوشته شده توسط : بانوی آفتاب » شماها خیلی خلافتون سنگینه ، منم هیچوقت از مدرسه فرار نکردم کلا دانش آموز سر به راهی بودم همیشه قبل از اینکه صف تشکیل بشه من تو حیاط مدرسه حاضر بودم ولی خب نمیشه منکر شیطنت های دوران نوجوانی شد یادمه که یه بار برای اینکه دبیر حرفه و فن ازمون درس نپرسه بخاری کلاس رو آتیش زدیم -بعد از آتیش زدن بخاری رفتیم تو حیاط مدرسه فوتبال کردیم یا اینکه خدا ببخشه چند باری در دبیرهایی که ازشون خوشم نمیومد رو توی سرویس های بهداشتی از پشت قفل میکردم و اونا تو دستشویی گیر می افتادن و حتی وای میسادم شاهد در زدناشون و بال بال زدناشون از پشت شیشه میشدم نمیدونید چه حال خوبی بود یا اینکه یه دبیر خانم داشتیم با اینکه ما همه دختر بودیم همیشه با چادر سر کلاس می نشست منم با اینکه خودم چادر میپوشیدم اما حرصم میگرفت که چرا بچه های کلاس رو این معلم از چادر زده میکنه با این سخت گیری های بی موردش ،برا همین یه بار قبل از اینکه بیاد سر کلاس آدامس چسبوندم به صندلیش که وقتی میاد آدامسه به چادرش بچسبه و تنبیه بشه خداییش الان بهش فکر میکنم خیلی از کار خودم خجالت میکشم اما خب از دختر بچه راهنمایی نمیشه خیلی توقع داشت که عاقلانه رفتار کنه دیگه خلاف سنگینام همینا بود عوضش تو دوران دانشگاه حساااااابی خانم شده بودم آسته میرفتم آسته میومدم آخیییییییییییی یاد همه ی اون روزا بخیر .......... بیچاره معلم بیچاره معلم می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۵۱ قبل از ظهر
[15]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
خلاف ما اصلا سنگین نبوده فقط یه فرار از مدرسه اونم برای زودتر اومدن به خونه بوده تازه متوجه هم نمیشدن ولی شما که شیطون تر ازما بودید خلافتونم سنگین بهرحال خلاف خلافه دیگه!!
ویرایش ارسال توسط : یازهرااا
در تاریخ : شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۱:۰۰ قبل از ظهر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۵:۰۴ قبل از ظهر
[16]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
44
حالت :
ارسال ها :
2792
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
773
دعوت شدگان :
12
اعتبار کاربر :
21876
پسند ها :
2658
تشکر شده : 3464
وبسایت من :
وبسایت من
|
اول از همه باید بگم اونایی که دوران مدرسه اشون تموم شده این متن رو بخونن وگرنه کسی که هنوز دیپلمش رو نگرفته این متن رو نخونه چون ممکنه بد اموزی داشته باشه
من که فرار کردن از مدرسه یادم نمیاد همیشه تا مدیر اجازه نمیداد از مدرسه خارج نمی شدیم البته دلیل داشتا بابام معلم بود بعد دبستان و راهنمایی و دبیرستان همه بابام رو میشناختند همون روز اول که معلما میومدن سر کلاس تا یک یکی اسامی رو میخوندن برای آشنایی، تا به اسم من میرسیدن میگفتند دختر آقای فلانی هستی یا با آقا فلانی نسبتی داری دلم میخاست بگم نه ولی نمی تونستم دروغ بدم چون زود لو میرفتم بعضی موقع هم تا من میخاستم جواب بدم دوستام جای من جواب داده بودند برای همین نمی تونستم شیطنت کنم تا شیطنت می کردم هنوز خونه نرسیده بودم کف دست بابام گذاشته بودنش همیشه هم نمره انظباطم 20 بود البته تو شیطنت ها من به بچه ها خط میدادم و نقشه اصلی رو من می کشیدم منتها بعد که لو میرفتند کسی به من شک نمی کردند دوستام هم لو نمیدادن خدا رو شکر یکی از بزرگترین خلاف هامون رو اول دبیرستان با کل بچه های کلاس انجام دادیم اونم کش رفتن سوالات امتحانی بود (نحوه چگونه کش رفتن سوالات امتحانی رو سانسور می کنم چون بد اموزی داره ) دوبار این کار رو کردیم بار اول لو نرفتیم منتها بار دوم لو رفتیم اونم دلیلش این بود که از خودی خوردیم و یکی از بچه های کلاس رفت لومون داد قضیه هم از این قرار بود که بار اول که این کار رو کردیم سوالات رو به همه بچه های کلاس دادیم ولی بار دوم به همه سوالات رو دادیم بجز یه نفر اون یه نفر هم یکی از بچه های زرنگ کلاس بود که بچه ها میونه خوبی باهاش نداشتند تنها دوستش تو کلاس من بودم و من پیشش می نشستم بقیه بچه های کلاس دوستش نداشتند چون درسش خوب بود ولی تو درسا به بچه ها کمک نمی داد یه جوری تک خوری می کرد برای همین بچه های کلاس باهاش ندار بودند دفعه اول من سوالا رو بهش دادم ولی بار دوم بچه ها بهم گفتند حق نداری سوالا رو بهش بدی هر کاری کردم راضیشون کنم نتونستم بعدا از امتحان همون یه نفر که سوالا رو نداشت شک کرد به بچه ها و رفت لمون داد البته مدیرو معلممون دیدن کل کلاس با هم بودند تنها از نمره انضباط کل کلاس یکی دو نمره کم کردند و ولی چند تا از بچه ها رو خواستند البته به تنها کسی که شک نکردند من بودم چون باورشون نمیشد من هم بخام از این کارا کنم معلمون اومده بود سر کلاس میگفت از منزه یاد بگیرن اینجا یه چند تا از بچه ها گفتند منزه هم بوده معلمه باورش نشد فکر کرد میخان منو خراب کنند شروع کرد به نصیحت کردنشون البته معلمه هم همسایمون بود در ضمن گفته باشما تو کش رفتن سوالات من نقشی نداشتم اصلا منو اینجور کارای خلاف منو یاسمن اغفال کرد خب دیگه اعترافات منم تموم شد می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۳۲ قبل از ظهر
[17]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1957
حالت :
ارسال ها :
863
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
124
اعتبار کاربر :
12898
پسند ها :
948
تشکر شده : 1235
|
نوشته شده توسط : programmer »
اول از همه باید بگم اونایی که دوران مدرسه اشون تموم شده این متن رو بخونن وگرنه کسی که هنوز دیپلمش رو نگرفته این متن رو نخونه چون ممکنه بد اموزی داشته باشه
من که فرار کردن از مدرسه یادم نمیاد همیشه تا مدیر اجازه نمیداد از مدرسه خارج نمی شدیم البته دلیل داشتا بابام معلم بود بعد دبستان و راهنمایی و دبیرستان همه بابام رو میشناختند همون روز اول که معلما میومدن سر کلاس تا یک یکی اسامی رو میخوندن برای آشنایی، تا به اسم من میرسیدن میگفتند دختر آقای فلانی هستی یا با آقا فلانی نسبتی داری دلم میخاست بگم نه ولی نمی تونستم دروغ بدم چون زود لو میرفتم بعضی موقع هم تا من میخاستم جواب بدم دوستام جای من جواب داده بودند برای همین نمی تونستم شیطنت کنم تا شیطنت می کردم هنوز خونه نرسیده بودم کف دست بابام گذاشته بودنش همیشه هم نمره انظباطم 20 بود البته تو شیطنت ها من به بچه ها خط میدادم و نقشه اصلی رو من می کشیدم منتها بعد که لو میرفتند کسی به من شک نمی کردند دوستام هم لو نمیدادن خدا رو شکر یکی از بزرگترین خلاف هامون رو اول دبیرستان با کل بچه های کلاس انجام دادیم اونم کش رفتن سوالات امتحانی بود (نحوه چگونه کش رفتن سوالات امتحانی رو سانسور می کنم چون بد اموزی داره ) دوبار این کار رو کردیم بار اول لو نرفتیم منتها بار دوم لو رفتیم اونم دلیلش این بود که از خودی خوردیم و یکی از بچه های کلاس رفت لومون داد قضیه هم از این قرار بود که بار اول که این کار رو کردیم سوالات رو به همه بچه های کلاس دادیم ولی بار دوم به همه سوالات رو دادیم بجز یه نفر اون یه نفر هم یکی از بچه های زرنگ کلاس بود که بچه ها میونه خوبی باهاش نداشتند تنها دوستش تو کلاس من بودم و من پیشش می نشستم بقیه بچه های کلاس دوستش نداشتند چون درسش خوب بود ولی تو درسا به بچه ها کمک نمی داد یه جوری تک خوری می کرد برای همین بچه های کلاس باهاش ندار بودند دفعه اول من سوالا رو بهش دادم ولی بار دوم بچه ها بهم گفتند حق نداری سوالا رو بهش بدی هر کاری کردم راضیشون کنم نتونستم بعدا از امتحان همون یه نفر که سوالا رو نداشت شک کرد به بچه ها و رفت لمون داد البته مدیرو معلممون دیدن کل کلاس با هم بودند تنها از نمره انضباط کل کلاس یکی دو نمره کم کردند و ولی چند تا از بچه ها رو خواستند البته به تنها کسی که شک نکردند من بودم چون باورشون نمیشد من هم بخام از این کارا کنم معلمون اومده بود سر کلاس میگفت از منزه یاد بگیرن اینجا یه چند تا از بچه ها گفتند منزه هم بوده معلمه باورش نشد فکر کرد میخان منو خراب کنند شروع کرد به نصیحت کردنشون البته معلمه هم همسایمون بود در ضمن گفته باشما تو کش رفتن سوالات من نقشی نداشتم اصلا منو اینجور کارای خلاف منو یاسمن اغفال کرد خب دیگه اعترافات منم تموم شد خانم programmer شما هم!!! میگم خلافم سنگین نیست شما وخانم بانوی آفتاب که دست ما رو هم از پشت بسته بودید تو شیطنتاتون منم بابام مدیر مدرسه بود یه جورایی اونم مثل خودم تو کارمندا شباهت اسمی داشت ولی با این وجود بازم بعضی از معلما البته تو دوره دبیرستان میشناختنش ولی از بس جلویشون مظلوم نمایی میکردم که اصلا بهم شک نمیکردن یا اینکه هیچی به مدیرمون نمیگفتند وهمیشه نمره انظباطم 20 بود وتو این بین وقتی تو کلاس شلوغکاری میشد یا نمره دانش اموزا کم میشد مدیر رو خبر میکردن بیاد کلاسمون وقتی تو کلاس شروع به سرزنش کردن بچه ها میکرد منو مثال میزد میگفت از فلانی یاد بگیرید ولی معلما به این حرفش میخندیدند مخصوصا دبیر ریاضی که از دستم عاصی بود چون بابامم میشناخت هیچوقت شکایتمو به مدیر نمیکرد تو هین درست دادن تا میخواستم ساکت باشمو درس رو گوش کنم فوری میگفت فلانی برو بیرون از کلاس بیرونم میکرد چون فکر میکرد دارم مسخره اش میکنم دوران خیلی خوبی بود یادش بخیر می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۳۹ قبل از ظهر
[18]
|
|||
مدیر انجمن انجمن دفاع مقدس
شماره عضویت :
1784
حالت :
ارسال ها :
3460
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
462
اعتبار کاربر :
72225
پسند ها :
2031
تشکر شده : 2670
|
اکثر مواقع افرادی که پشت صحنه هستن و طرح ریزی میکنند از خطر دورهستند
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۰:۵۵ قبل از ظهر
[19]
|
|||
واقعا افتخار میکنم به دوستان انجمن
بنده هم به قول اقا سینا از اون پاستوریزه ه بودم خخخخ( الکی مثلا من اهل فرار نبودم خخخخخ) . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . هرچی فکر میکنم یادم نمیاد کی فرار کرده باشم راهنمایی بودیم اقای رئیس جمهور اومده بود قزوین میخواستیم بریم که بعدش من پشیمون شدم و برگشتم مدرسه امتحان زبان هم داشتیم که رفتیمو امتحانو دادیم حالا چرا پشیمون شدم؟ مدیر با پدرم دوست بود یعنی در حدی که من بهش میگفتم عمو ... . ایشون وقتی من نبودم مدرسه راحت میفهمید و زنگ زده بود خونه که ایلیا نیست!!! بعد منم تصمیم گرفتم برم مدرسه و رئیس جمهورو بیخیال بشم یادش بخیر ممنونم که باعث شدید خاطرات یاداوری بشه ولی دبیرستان هیچ وقت فرار نکردم چون همون مدیر راهنمایی که عموم بود راهنمایی رو رها کرده بود و اومده بود همون دبیرستانی که من بودم بله اینطور شد که من خیلی خوشحال شدم از بودن ایشون خخخخ یادش بخیر ولی تو مدرسه کارایی میکردیم که..... مثلا معلم رو مجبور میکردن که بره برا همه بستنی بخره بیچاره معلم هم میخرید نمیدونم شاید معلمای قدیم مهربون بودن یا بچه هاشون سریش تر خخخخخخ به هر حال توصیه نمیشه از مدرسه فرار کردن چون لطمه میخورید بچه های گلم بااجازتون تمام. ممنون می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۵:۳۰ بعد از ظهر
[20]
|
|||
مدیر انجمن
شماره عضویت :
44
حالت :
ارسال ها :
2792
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
773
دعوت شدگان :
12
اعتبار کاربر :
21876
پسند ها :
2658
تشکر شده : 3464
وبسایت من :
وبسایت من
|
نوشته شده توسط : محمدELE » اکثر مواقع افرادی که پشت صحنه هستن و طرح ریزی میکنند از خطر دورهستند خب این خودش یه جور سیاسته ما هم سیاستمدار می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۵:۵۹ بعد از ظهر
[21]
|
|||
خب حالا من بگم براتون
منم اول راهنمایی بودم ک خیلی از معلم ریاضیمون بدم میومد اصلا خوشم نمیومد سرکلاسش برم یک روز که موقع زنگ ریاضی شد من و دوتا از دوستام تصمیم گرفتیم فرار کنیم نریم سرکلاس اونا اصلا نیومدن و فقط موندم من منم ک دگ خیلی بدم میومد فرار کردمو رفتم خونه پدر بزرگم ک نزدیک مدرسه بود زنگ زدم خونمون ب مامانم گفتم من فرار کردم از مدرسه حالا مامانمو داشتی چ حالی بود از دستم عصبانی بود شدید بعد ک هنو مدرسه تموم نشده بود مامانم خودشو رسوند مدرسه و ب مدیر گفت و اونا ب بدبختی رام دادن سرکلاس کلی تعهد دادم اینم بگم کیف و کتابمم گذاشته بودم سرکلاس می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۸:۰۳ بعد از ظهر
[22]
|
||
بانو
شماره عضویت :
1462
حالت :
ارسال ها :
49
محل سکونت : :
خطه سبز ایران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
138
اعتبار کاربر :
870
پسند ها :
40
تشکر شده : 20
|
نوشته شده توسط : صبا »
خب حالا من بگم براتون
منم اول راهنمایی بودم ک خیلی از معلم ریاضیمون بدم میومد اصلا خوشم نمیومد سرکلاسش برم یک روز که موقع زنگ ریاضی شد من و دوتا از دوستام تصمیم گرفتیم فرار کنیم نریم سرکلاس اونا اصلا نیومدن و فقط موندم من منم ک دگ خیلی بدم میومد فرار کردمو رفتم خونه پدر بزرگم ک نزدیک مدرسه بود زنگ زدم خونمون ب مامانم گفتم من فرار کردم از مدرسه حالا مامانمو داشتی چ حالی بود از دستم عصبانی بود شدید بعد ک هنو مدرسه تموم نشده بود مامانم خودشو رسوند مدرسه و ب مدیر گفت و اونا ب بدبختی رام دادن سرکلاس کلی تعهد دادم اینم بگم کیف و کتابمم گذاشته بودم سرکلاس صبا چه مامان باحالی تو رو باز برگردون به مدرسه پس چرا حالافرار کرده بودی خخخ عجب اینجوری بدتر ضایع شدی که اخی خخخ خسته نباشید بچه های فعال انجمن می پسندم 0 |
||
|
اطلاعات نویسنده |
یادش بخیر...(این سوال رو لطفا جواب بدید)
شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۹:۰۸ بعد از ظهر
[23]
|
|||
ناظر بخش زبان
شماره عضویت :
947
حالت :
ارسال ها :
1759
محل سکونت : :
tehran
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
473
دعوت شدگان :
6
اعتبار کاربر :
13181
پسند ها :
1464
تشکر شده : 1601
|
خب حالا اعتراف من
برای کلاسهای فوق العاده کلاس پنجم دوتا معلم مرد داشتیم یکیشون معلم ریاضیمون بود سرکلاس همش اس ام اس بازی میکرد و بیشتر موقع ها آزاد بودیم این معلمون فکر کنم نوه نتیجه هم داشت اما اس ام اس میداد سرکلاس زیاد ما هم خیلی کنجکاو شدیم وقتی قبل کلاس می رفت نماز بخونه گوشیشو میذاشت روی میز من هم یک دفعه نقششو چیندم که مسائل خصوصی این اقا رو ریکاوری کنیم خلاصه من دستورشو دادم این کارو کردن بچه ها و خلاصه آخرش نزدیک بود لو بریم اما نرفتیم یکی دیگه از معلمای کلاس فوق العاده ی اقای بددهن بود همش هم فحش میداد به مقام معظم رهبری و .... ما هم ی دفعه نامردی نکردم با یکی از گروه های شلوغ کلاس ی دفعه زیر صندلیشو پرسوزن کردیم و ایشون هم نفهمید خخ و آخرش کلی خندیدیم بعد ی دفعه دیگه هم چون ایشون کت شلوار مشکی میپوشیدن گچ صورتی زیر صندلیشون گذاشتیم به طور نامحسوس و هی بلند میشد که بنویسه چیزی پا تخته ی دفعه کلاس از خنده ترکید پشت کت و شلوارشون رنگ صورتی بود خیلی ضایع و بقیه شو دیگه سانسور میکنم تو کل موارد هم من رهبر بودم اما به طور نامحسوس می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
یادش ، بخیر...(ابن ، سوال ، رو ، لطفا ، جواب ، بدید) ، |
|