انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » نهج البلاغه » حکمت ها » حکمت 78 تا 84



حکمت 78 تا 84

   حکمت 78 :  شناخت جايگاه جبر و اختيار(اعتقادى) وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ
p;lj 78 jh 84


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »


اطلاعات نویسنده
چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۲۲ بعد از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|


 

 حکمت 78 :

 شناخت جايگاه جبر و اختيار(اعتقادى)

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ
وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ 

و در جواب مرد شامى فرمود : ( مرد شامى پرسيد آيا رفتن ما به شام ، به قضا و قدر الهى است ؟ امام با كلمات طولانى پاسخ او را داد ، كه برخى از آن را برگزيديم.

واى بر او ! شايد قضاء لازم ، و قَدُر حُتمى را گمان كرده اى ؟ اگر چنين بود ، پاداش و كيفر ، بشارت و تهديد الهى ، بيهوده بود ! خداوند سبحان ! بندگان خود را فرمان داد در حالى كه اختيار دارند ، و نهى فرمود تا بترسند ، احكام آسانى را واجب كرد ، و چيز دشوارى را تكليف نفرمود ، و پاداش اعمال اندك را فراوان قرار داد با نافرمانى بندگان مغلوب نخواهد شد ، و با اكراه و اجبار اطاعت نمى شود ، و پيامبران را به شوخى نفرستاد ، و فرو فرستادن كُتُب آسمانى براى بندگان بيهوده نبود . و آسمان و زمين و آنچه را در ميانشان است بى هدف نيافريد.


















8 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
ye adam , محمدELE , کوثر , حریم قدس , قمرخانم , sadaf , بهار14معصوم , یازهرااا ,



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :3 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :3 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  3. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  4. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  5. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۲۴ بعد از ظهر نمایش پست [1]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 79 :

 ارزش حكمت و بى لياقتى منافق (علمى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِى صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِى صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ .

امام علیه السلام فرمود:

حكمت را هر كجا كه باشد ، فراگير ، گاهى حكمت در سينه منافق است بى تابى كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينة مؤمن آرام گيرد.





  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۲۵ بعد از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 80 :

 مؤمن و ارزش حكمت (علمى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ .

امام علیه السلام فرمود:

حكمت ،گمشدة مؤمن است ، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد.





  می پسندم 3     0  3 
 
 
تعداد پسند های ( 3 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۲۷ بعد از ظهر نمایش پست [3]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 81 :

 ميزان ارزش انسان ها (ارزش تخصّص و تجربه) (اخلاقى،معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ
قال الرضى و هى الكلمة التى لا تصاب لها قيمة و لا توزن بها حكمة و لا تقرن إليها كلمة .

امام علیه السلام فرمود:

ارزش هر كس به مقدار دانايى و تخصّص اوست .

(اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصور نمى شود ، و هيچ حكمتى هم سنگ آن نبوده و هيچ سخنى والايى آن را ندارد).





  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۰ بعد از ظهر نمایش پست [4]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 82 :

  ارزش هاى والاى انسانى (اخلاقى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ‏ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِى جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِى إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ .

امام علیه السلام فرمود:

شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانيد و رنج سفر را تحمل كنيد سزاوار است : كسى از شما جز به پروردگار خود اميدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از يكى سؤال كردند و نمى داند ، شرم نكند و بگويد نمى دانم ، و كسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نكند و بر شما باد به شكيبايى كه شكيبايى ، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايى چونان بدن بى سر ، ارزشى ندارد.





  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۱۷ قبل از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 83 :

  روش برخورد با چاپلوسان (اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِى الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِى نَفْسِكَ .

امام علیه السلام (به شخصى كه در ستايش امام افراط كرد ، و آنچه در دل داشت نگفت) فرمود:

من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى ، و برتر از آنم كه در دل داري.





  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۵۱ قبل از ظهر نمایش پست [6]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 84 :

  مردم پس از جنگها (سياسى ، نظامى)

وَ قَالَ [عليه السلام] بَقِيَّةُ السَّيْفِ أَبْقَى عَدَداً وَ أَكْثَرُ وَلَداً .

امام علیه السلام فرمود:

باقيماندگان شمشير و جنگ ، شماره شان با دوام تر ، و فرزندانشان بيشتر است .





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
سه شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۹:۵۲ بعد از ظهر نمایش پست [7]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 78 :

 شناخت جايگاه جبر و اختيار(اعتقادى)

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ كَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ بَعْدَ كَلَامٍ طَوِيلٍ هَذَا مُخْتَارُهُ
وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ 

و در جواب مرد شامى فرمود : ( مرد شامى پرسيد آيا رفتن ما به شام ، به قضا و قدر الهى است ؟ امام با كلمات طولانى پاسخ او را داد ، كه برخى از آن را برگزيديم.

واى بر او ! شايد قضاء لازم ، و قَدُر حُتمى را گمان كرده اى ؟ اگر چنين بود ، پاداش و كيفر ، بشارت و تهديد الهى ، بيهوده بود ! خداوند سبحان ! بندگان خود را فرمان داد در حالى كه اختيار دارند ، و نهى فرمود تا بترسند ، احكام آسانى را واجب كرد ، و چيز دشوارى را تكليف نفرمود ، و پاداش اعمال اندك را فراوان قرار داد با نافرمانى بندگان مغلوب نخواهد شد ، و با اكراه و اجبار اطاعت نمى شود ، و پيامبران را به شوخى نفرستاد ، و فرو فرستادن كُتُب آسمانى براى بندگان بيهوده نبود . و آسمان و زمين و آنچه را در ميانشان است بى هدف نيافريد.






شرح و تفسير دلايل بطلان مكتب جبر اين كلام پربار همان گونه كه در ذكر اسناد آن آمد، از سخنان مهم و معروفى است كه از امير مؤمنان على(عليه السلام) در زمينه قضا و قدر (و جبر و اختيار) نقل شده و يكى از بهترين طرق حل اين مسئله است. مرحوم سيّد رضى بخشى از آن را گزينش كرده و صدر حديث را نياورده است. ما براى روشن شدن محتواى حديث به طور كامل صدر آن را از كتاب كافى مى آوريم و آن چنين است:
امير مؤمنان على(عليه السلام) پس از بازگشت از جنگ صفين در كوفه بود كه پيرمردى آمد در برابر آن حضرت دو زانو نشست و عرض كرد: اى امير مؤمنان به ما خبر ده كه آيا رفتن ما به سوى اهل شام به قضا و قدر الهى بود؟ امير مؤمنان(عليه السلام)فرمود: آرى اى پيرمرد. شما هيچ تپه اى را بالا نرفتيد و هيچ دره اى را فرود نيامديد مگر اين كه به قضا و قدر الهى بود. پيرمرد گفت: اگر چنين باشد پس ما در برابر اين همه زحمت اجر و پاداشى نخواهيم داشت. امام(عليه السلام)فرمود: خاموش باش اى پيرمرد! به خدا سوگند خداوند پاداش بزرگى براى شما در مسير اين راه قرار داد و همچنين در توقف هايى كه داشتيد و نيز در بازگشتتان. شما در هيچ يك از اين حالات مكره و مجبور نبوديد. پيرمرد سؤال كرد: چگونه ما مكره و مجبور نبوديم در حالى كه رفت و آمد ما تمام به قضا و قدر الهى بود؟ امام(عليه السلام) فرمود: (بقيه همان گونه است كه در نهج البلاغه آمده است). مرحوم سيّد رضى از اين حديث شريف به اين چند جمله قناعت كرده مى گويد: «اين بخشى از كلام امام(عليه السلام)است كه به سؤال كننده شامى هنگامى كه پرسيد: آيا رفتن ما به شام به قضا و قدر الهى بود بعد از سخنى طولانى بيان فرمود كه گزيده اش اين است»; (وَمِنْ كَلاَم لَهُ(عليه السلام): لِلسَّائِلِ الشَّامِيِّ لَمَّا سَأَلَهُ: أَكَانَ مَسِيرُنَا إِلَى الشَّامِ بِقَضَاء مِنَ اللَّهِ وَقَدَر؟ بَعْدَ كَلاَم طَوِيل هَذَا مُخْتَارُهُ). امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چنين مى فرمايد: «واى بر تو شايد گمان كردى منظورم قضاى لازم و قدر حتمى است (و مردم در كارهايشان مجبورند و اختيارى از خود ندارند)»; (وَيْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لاَزِماً، وَقَدَراً حَاتِماً! ). سپس افزود: «اگر چنين بود، ثواب و عقاب الهى به يقين باطل مى شد و وعده و وعيد ساقط مى گشت»; (لَوْ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ، وَسَقَطَ الْوَعْدُ وَالْوَعِيدُ). يعنى چگونه ممكن است خداوند كسى را به كار خوب مجبور كند و بعد به او پاداش دهد يا مجبور به گناه سازد بعد او را مجازات نمايد؟ اين كارى ظالمانه و غير عادلانه است و چگونه ممكن است به كسى كه از خود اختيار ندارد وعده بدهند كه اگر فلان كار نيك را انجام دهى پاداشى چنين و چنان به تو خواهيم داد و يا تهديد كنند كه اگر فلان كار بد را انجام دادى چنين و چنان كيفر داده خواهى شد؟ به يقين اين وعد و وعيد لغو و بيهوده است. آيا به كسى كه بر اثر بيمارى رعشه، دست او پيوسته بى اختيار مى لرزد مى توان گفت: اگر دستت را ثابت نگه دارى فلان پاداش را به تو مى دهيم و اگر لرزش را ادامه دهى مجازاتت مى كنيم؟ اگر كسى چنين بگويد همه مردم او را نادان و بى خبر مى خوانند.
در حديث كافى اين جمله هاى امام(عليه السلام) كه در حقيقت تالى فاسد قول به جبر است به صورت مشروح ترى آمده است، مى فرمايد: «لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ وَالاَْمْرُ وَالنَّهْيُ وَالزَّجْرُ مِنَ اللَّهِ وَسَقَطَ مَعْنَى الْوَعْدِ وَالْوَعِيدِ فَلَمْ تَكُنْ لاَئِمَةٌ لِلْمُذْنِبِ وَلاَ مَحْمَدَةٌ لِلْمُحْسِنِ وَلَكَانَ الْمُذْنِبُ أَوْلَى بِالاِْحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ وَلَكَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَى بِالْعُقُوبَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ تِلْكَ مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الاَْوْثَانِ وَخُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَحِزْبِ الشَّيْطَانِ وَقَدَرِيَّةِ هَذِهِ الاُْمَّةِ وَمَجُوسِهَا; اگر اين گونه باشد كه تو پنداشتى ـ يعنى مردم در كارهايشان مجبور باشند ـ ثواب و عقاب و امر و نهى از سوى خداوند باطل مى شود و وعد و وعيد ساقط مى گردد، نه هيچ گنهكارى درخور سرزنش و نه هيچ نيكوكارى شايسته ستايش است، بلكه گنهكار سزاوارتر به نيكى از نيكوكار است (زيرا نيكوكار ثمره نيكوكارى خود را هم علاوه بر پاداش مى برد) و نيز نيكوكار شايسته تر به كيفر از گنهكار است (زيرا گنهكار از گناه خود نيز زجر مى بيند) اين گفتار برادران بت پرستان و دشمنان رحمان و حزب شيطان و قَدَريه اين امت و مجوس آن است».

منظور از «قدريه» قائلين به جبر است و تعبير از آنها به «مجوس اين امت» به سبب آن است كه مجوس حتى در مبدأ آفرينش جهان قائل به جبر بودند و معتقد بودند خداى خير و نيكى ها (يزدان) فقط مى تواند امور خير ايجاد كند و خداى شر و بدى ها (اهريمن) فقط شر مى آفريند.
امام(عليه السلام) در اين عبارت كوتاه و پرمعنا محكم ترين دليل را براى ابطال جبر بيان فرموده و چهار تالى فاسد براى آن ذكر كرده كه در نسخه كافى به ده تالى فاسد ارتقا يافته و نشان مى دهد كه مرحوم سيّد رضى در اينجا گزينشى عمل كرده است.

در نسخه نهج البلاغه آمده است كه اگر جبر در كار باشد ثواب و عقاب و وعد و وعيد باطل و ساقط مى شود، زيرا هيچ عقلى نمى پذيرد كسى را مجبور به كارى كنند و بعد او را پاداش يا كيفر دهند و يا قبل از شروع به كار به او بگويند اگر اين كار را انجام دهى چنين تشويق خواهى شد و اگر ندهى چنان توبيخ مى شوى. اينها همه در صورتى است كه انسان اختيارى از خود داشته باشد در غير اين صورت پاداش و كيفر ظالمانه و وعد و وعيد لغو و بيهوده است.
در نسخه كافى  فرموده: هيچ گنهكارى را در فرض جبر نمى توان ملامت نمود و هيچ نيكوكارى را نمى توان ستايش كرد، زيرا ملامت و سرزنش در چنين حالتى ظالمانه و تشويق و ستايش غير عاقلانه است. بلكه شخص گنهكار در فرض جبر اولى به احسان است، زيرا گناه دامان او را گرفته و او را تحت فشار قرار داده، بنابراين بايد به جاى مجازات مورد محبت قرار گيرد و به عكس نيكوكار به مجازات سزاوارتر است، زيرا از كار نيك خود بهره مند مى شود و هيچ يك از اين امور با منطق و عقل و عدالت پروردگار سازگار نيست. به عبارت ديگر نه نيكوكار اختيارى از خود داشته و نه بدكار، بنابراين نه مجازات در مورد آنها عادلانه است نه پاداش عاقلانه و اگر بنا شود بدون استحقاق كيفر و پاداشى در كار باشد پاداش را بايد به بدكار داد تا تخفيف رنج او شود و كيفر را بايد به نيكوكار داد تا تعادلى حاصل گردد و به هر حال هدف امام اين است كه روشن سازد در فرض جبر مسئله ثواب و عقاب و اوامر و نواهى ومؤاخذه و تشويق همه به هم مى ريزد و مفهوم خود را از دست مى دهد. اين سخن را مى توان به صورت ديگرى بيان كرد و آن اين كه در تمام اقوام و ملت ها براى مجرمان بازجويى و دادگاه و مجازات و زندان و مانند آن قائلند و به عكس، براى افراد وظيفه شناس انواع سپاس ها و تشويق ها و بزرگداشت ها ترتيب مى دهند. حتى كسانى كه از نظر فلسفى تفكر جبرى دارند در زندگى اجتماعى خود وجود دادگاه ها و مجازات بدكاران را از لوازم زندگى بشر و عاقلانه مى شمرند.
اگر ما معتقد به جبر باشيم بايد بگوييم تمام اين برنامه ها ظالمانه است. درست به اين مى ماند كه ما انسانى مبتلا به رعشه (پاركينسون) را به دادگاه حاضر كنيم كه چرا دست تو مى لرزد و يا بيمارى را كه به علت قطع نخاع قادر بر حركت نيست مورد مذمت و ملامت قرار دهيم. شايد به همين دليل معتقدان به جبر ناچار عدالت خدا را نيز نفى كرده و گفته اند خدا هر كار كند عين عدالت است حتى اگر تمام نيكان را به دوزخ بفرستد و ظالمان و گنه كاران را به بهشت، كار خلافى رخ نداده است; سخنى كه هر عاقلى بر آن مى خندد. آن گاه امام در ادامه اين سخن و پس از ذكر تالى فاسدها به توضيح مسئله اختيار پرداخته و به صورت بسيار شفاف و روشنى آن را بيان مى كند و مى فرمايد: «خداوند سبحان بندگانش را امر كرده و آنها را اختيار بخشيده و نهى كرده و برحذر داشته، تكاليف آسانى بر دوش آنان گذارده و هرگز تكليف سنگينى نكرده است. در برابرِ (اطاعت كم) پاداش كثيرى قرار داده و هرگز كسى از روى اجبار، او را معصيت نكرده و از روى اكراه اطاعت ننموده است»; (إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً، وَنَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَكَلَّفَ يَسِيراً، وَلَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً، وَأَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً; وَلَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً، وَلَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً). امام(عليه السلام) در اينجا اوامرونواهى تشريعى راآميخته با صفت اختيار ذكركرده وفضل الهى را نيز در سنگين نبودن تكاليف و افزون بودن پاداش ها بر آن افزوده است. سپس در ادامه سخن سه تالى فاسد ديگر براى قول به جبر ذكر كرده و آن اين كه اگر واقعاً مردم مجبور باشند ارسال رسل و انزال كتب آسمانى همه لغو و بيهوده است، زيرا نه نيكوكارِ مجبور را مى توان از نيكوكارى باز داشت و نه گنهكارِ مجبور را از گناه. مى فرمايد: «خدا پيامبران را بيهوده نفرستاده و كتب آسمانى را براى بندگان عبث نازل نكرده است»; (وَلَمْ يُرْسِلِ الاَْنْبِيَاءَ لَعِباً، وَلَمْ يُنْزِلِ الْكُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً). اصولاً اگر ما قائل به جبر باشيم تمام مكتب هاى اخلاقى و توصيه هاى علماى اخلاق فرو مى ريزد، زيرا كسانى كه كار غير اخلاقى را به حكم جبر انجام مى دهند هرگز گوششان بدهكار توصيه هاى علماى اخلاق يا برنامه هاى پيامبران الهى و دستورات كتب آسمانى نيست.
در آخرين تالى فاسد مى فرمايد: «خداوند آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آنهاست را باطل و بى هدف نيافريده. اين گمان كافران است. واى بر كافران از آتش دوزخ»; (وَلاَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً: «ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النّارِ»). يعنى آفرينش آسمان و زمين به حكم رواياتى كه سخن از تسخير آنها براى انسان ها مى گويند براى اين انسان است تا مسير حق را در پيش گيرد و راه تكامل را بپيمايد. اگر گفتار طرفداران جبر صحيح باشد آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آنهاست باطل و بيهوده خواهد بود، چون انسان براى پيمودن راه تكامل اختيارى ندارد و مى دانيم تكامل جبرى تكامل نيست. اينكه امام ـ مطابق نسخه كافى ـ فرموده است: اين نظر، عقيده بت پرستان و دشمنان رحمان و قائلان به قدَر و مجوس اين امت است اشاره به اين است كه مجوس قائل به ثنويت و دوگانه پرستى بودند: يزدان را خداى خير مى دانستند كه صدور شر از او غير ممكن است و اهريمن را خداى شر كه صدور خير از او غير ممكن. حوادث و موجودات جهان را نيز به خير و شر تقسيم مى كردند; خيرات را به يزدان و شرور را به اهريمن نسبت مى دادند و به اين ترتيب در مبدأ جهان هستى نيز قائل به جبر بودند و به طريق اولى، انسان ها را در افعالشان مجبور مى پنداشتند. آن كس كه باطن او مخلوق يزدان است جز خير انجام نمى دهد و آن كس كه باطن روحش مخلوق اهريمن است همواره تمايل به شر دارد. آنچه امام(عليه السلام) فرموده: جبر عقيده مشركان نيز هست گويا اشاره به آيه شريفه 35 از سوره «نحل» است: «(وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْء نَحْنُ وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْء كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ); مشركان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدران ما غير او را پرسش نمى كرديم و چيزى را بدون اراده او حرام نمى ساختيم (آرى) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز همين گونه عمل مى كردند ولى آيا پيامبران وظيفه اى جز ابلاغ آشكار دارند». در روايت كافى آمده است: هنگامى كه امام(عليه السلام) اين جواب شافى و كافى را به آن پيرمرد شامى در مورد مسئله جبر و اختيار بيان فرمود، او شادمان شد و (بالبداهه) اشعارى سرود كه دو بيتش چنين است: أَنْتَ الاِْمَامُ الَّذِي نَرْجُو بِطَاعَتِهِ *** يَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً أَوْضَحْتَ مِنْ أَمْرِنَا مَا كَانَ مُلْتَبِساً *** جَزَاكَ رَبُّكَ بِالاِْحْسَانِ إِحْسَانا تو امامى هستى كه به وسيله اطاعت تو آمرزش خداوند رحمان را در روز نجات آرزو داريم. آنچه از امر دين ما پيچيده و مشتبه بود بر ما واضح ساختى. پروردگارت در برابر اين احسان كه به ما كردى به تو احسان كند. نكته ها 1.جبر و اختيار اين مسئله از قديمى ترين مسائلى است كه در ميان دانشمندان و حتى غير دانشمندان و فلاسفه مورد بحث بوده است. اين بحث قديمى و طولانى دلايل متعددى داشته از جمله فرار گروهى از مردم از زير بار مسئوليت ها در برابر انجام كارهاى خلاف و ديگر، عدم توانايى بر توجيه و فهم مسئله اختيار و نيز تربيت ناپذيرى بعضى از افراد منحرف و مانند آن. در حالى كه انكار مسئله اختيار مفاسد بى شمارى را به بار مى آورد و چراغ سبزى به همه جانيان و مجرمان مى دهد و مربيان اخلاق را مأيوس مى سازد و مسائل تربيتى را مواجه با مشكلات جدى مى كند. بهترين دليل براى اثبات مسئله اختيار يكى وجدان فردى و اجتماعى است و ديگر تالى فاسدهايى كه امام در گفتار حكمت آميز خود دقيقاً به آن اشاره فرموده است. وجدان به ما مى گويد: شخصى كه دستش بر اثر بيمارى رعشه دائماً در حال لرزش است با كسى كه با اختيار خود دست هايش را بلند مى كند و مثلا الله اكبر نماز مى گويد و ركوع و سجود به جا مى آورد كاملاً متفاوت است; در اولى هيچ اختيارى از خود نمى بيند ولى در دومى كاملاً خود را مختار مى انگارد. وجدان عمومى نيز به يقين طرفدار همين امر است; هيچ كس سارقان و قاتلان و محتكران و مفسدان اقتصادى و غير اقتصادى را با جبر تبرئه نمى كند، بلكه آنها را به دست عدالت و مجازات مى سپارد. نيز همه نيكوكاران، خيّرين و افراد ممتاز در اكتشافات علمى و امثال آن را تشويق مى كنند و به افتخارشان جلسات بزرگداشت مى گيرند و جوايز و مدال هاى گرانبهايى به آنها تقديم مى دارند، در حالى كه اگر انسان ها در كار خود مجبور بودند، نه آن مجازات ها عادلانه بود و نه اين تشويق ها منطقى به نظر مى رسيد. اما تالى فاسدها همان است كه در حديث پربار بالا آمده كه فشرده آن در نهج البلاغه و مبسوطش در كافى و بحارالانوار است و آن اين كه مسئله بعثت انبيا و نزول كتاب هاى آسمانى و معاد و سؤال برزخ و قيامت و بهشت و دوزخ بنابر عقيده جبر همگى زير سؤال مى رود. اين امور نه تنها با عدل خداوند سازگار نيست، بلكه با حكمت او نيز نمى سازد و كارى غير منطقى و غير عاقلانه است، زيرا اگر خداوند عاصيان و ظالمان را مجبور به ظلم و عصيان كرده چگونه عدالت و حكمت او اجازه مى دهد آنها را به دوزخ ببرد و اگر پيامبران و امامان و صالحان را به كارهاى نيك مجبور كرده بردن آنها به بهشت حكيمانه نيست چون از نزد خود كارى انجام نداده اند. اين سخن را با حديث پرمعنايى كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار از كتاب طرائف سيد بن طاوس نقل كرده پايان مى دهيم. او مى نويسد: حجاج بن يوسف نامه هايى به چهار نفر از علماى معروف آن زمان نوشت: حسن بصرى، عمرو بن عبيد، واصل بن عطا و عامر شعبى كه (بهترين) آنچه را درباره قضا و قدر به آنها رسيده است براى او بنويسند. حسن بصرى چنين نوشت: بهترين چيزى كه (در اين زمينه) به من رسيده سخنى است كه از امام امير مؤمنان على بن ابى طالب شنيده ام كه فرمود: «أَتَظُنُّ أَنَّ الَّذِي نَهَاكَ دَهَاكَ وَإِنَّمَا دَهَاكَ أَسْفَلُكَ وَأَعْلاَكَ وَاللَّهُ بَرِيءٌ مِنْ ذَاكَ; آيا گمان مى كنى كسى كه تو را از كارى نهى كرده به آن تشويق نموده است در حالى كه آنچه تو را تشويق به كارهاى خلاف مى كند پائين وبالاى توست و خداوند از آن بيزار است». واصل بن عطا نيز نوشت: بهترين چيزى كه در قضا و قدر شنيده ام سخن امام امير مؤمنان على بن ابى طالب است كه فرمود: «لَوْ كَانَ الزُّورُ (الوزر) فِي الاَْصْلِ مَحْتُوماً كَانَ الْمُزَوَّرُ فِي الْقِصَاصِ مَظْلُوماً; هرگاه گناه اجبارى باشد اگر كسى كه اجبار بر گناه شده قصاص شود مظلوم است». شعبى نيز براى او نوشت: «بهترين چيزى كه در قضا و قدر شنيده ام سخن امام امير مؤمنان على بن ابى طالب است: «أَيَدُلُّكَ عَلَى الطَّرِيقِ وَيَأْخُذُ عَلَيْكَ الْمَضِيقَ; آيا خداوند راه را به تو نشان مى دهد ولى سر راه را بر تو مى گيرد». «كُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْكَ وَكُلُّ مَا حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْهُ; هرچيزى كه تو از خدا نسبت به آن طلب آمرزش مى كنى (بدان) آن كار از سوى توست و هرچيزى كه خدا را بر آن شكر مى گويى از ناحيه اوست». هنگامى كه اين نامه هاى چهارگانه به حجاج رسيد و از مضمون آن آگاهى يافت گفت: «به يقين اينها را از چشمه صاف و زلالى گرفته اند».

2. آيا اختيار انسان با توحيد مخالف است؟ بعضى از قائلين به جبر مى گويند اگر ما انسان ها را در اعمال خود مختار بدانيم در واقع قائل به دو مبدأ آفرينش شده ايم. خداوند متعال كه مبدأ آفرينش جهان هستى است و انسان كه مبدأ آفرينش افعال خويشتن است در واقع يك خداى بزرگ و يك خداى كوچك قائل شده ايم. پاسخ اين سخن روشن است و آن اين است كه مختار بودن ما نيز به اراده پروردگار است; يعني خداوند خواسته است كه ما مختار باشيم، بنابراين افعال ما از يك نظر افعال خداست، چون قدرت و اختيار را او به ما داده و از نظر ديگر افعال خود ما و مسئوليت آن متوجه ماست، زيرا ما با ميل و اختيار خود آن را انجام داده ايم، بنابراين اعتقاد به اختيار عين توحيد است. مسئله «امربين الامرين» نيز ناظر به همين معناست نه چنان آزادى كه افعال ما هيچ ارتباطى با خدا نداشته باشد و نه جبرى كه مصونيت را از ما سلب كند. گاه براى روشن شدن اين مطلب به مثال زير متوسل مى شويم و مى گوييم: يك دستگاه قطار برقى كه روى ريل در حركت است راننده با اختيار خود آن را به پيش مى برد; ولى مسئول برق آن هرزمان مى تواند رابطه قطار را با برق قطع كند و قطار را از كار بيندازد، بنابراين راننده قطار از يك نظر مختار است و از يك نظر تحت فرمان. اين مثال تجسمى است براى مسئله «لاجبر ولا تفويض والامر بين الامرين»; نه جبر صحيح است و نه واگذارى مطلق، بلكه چيزى در ميان اين دو است. اين مطلب در عبارات پرمعنايى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) در باب قضا و قدر بحارالانوار آمده است، حضرت مى فرمايد: «إنَّما هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَكَّكُمْ وَالْقادِرُ لِما أقْدَرَكُمْ أما تَسْمَعُونَ ما يَقُولُ الْعِبادُ وَيَسْئَلُونَهُ الْحَولَ وَالْقُوَّةَ حَيْثَ يَقُولُونَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ; آنچه را خدا به شما داده (از قدرت و اختيار) مالك حقيقى اش اوست و قادر واقعى نسبت به قدرت هايى كه داريد اوست آيا اين سخن بندگان را نمى شنويد كه به هنگام تقاضاى حول و قوه الهى مى گويند لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ».
3. قضا و قدر در آثار اسلامى قضا در اصل به معناى فرمان است (خواه فرمان تشريعى يا تكوينى) و قدر به معنى اندازه گيرى است (خواه تكوينى يا تشريعى). بنابراين قضا و قدر دو مفهوم دارد: اول قضا و قدر تشريعى و آن اين است كه خداوند فرمانى صادر و بعد حد و حدود آن را تعيين كند; مثلاً بفرمايد نماز بر شما واجب است سپس آن را در هفده ركعت قرار دهد يا طبق آيه شريفه (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ...) روزه را واجب كند و طبق آيه (شَهْرُ رَمَضانَ...) آن را در ماه رمضان و به مقدار يك ماه قرار دهد; اولى قضا و دومى قدر است. همچنين آنچه در ذيل روايت بالاست كه در توحيد صدوق و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده كه وقتى مرد شامى سؤال كرد اگر من در كار خود مجبور نيستم پس منظور شما از قضا و قدر كه ما را به اينجا آورده چيست؟ امام(عليه السلام)فرمود: همان فرمان حكم الهى است. سپس به عنوان شاهد اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «(وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ); پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستى» قضا و قدر تشريعى است. مطابق آنچه گفته شد آنچه بعضي از شارحان نهج البلاغه گفته اند كه جواب امام در استدلال به آيه جنبه اقناعى و اسكاتى داشته اشتباه محض است، زيرا امام اشاره به قضا و قدر تشريعى كرده كه يك واقعيت قابل فهم براى همگان است. قضا و قدر تكوينى آن است كه عوامل و اسباب چيزى را اجمالاً مورد توجه قرار داده سپس اندازه گيرى لازم در جزئيات آن انجام گيرد; مثل اين كه مى دانيم براى درمان فلان بيمارى فلان دارو لازم است سپس به دنبال اندازه و طرز استفاده از آن مى رويم; اولى قضاى تكوينى است و دومى قدر. آنچه در روايتى آمده كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) روزى از كنار ديوارى مايل به خرابى مى گذشت، هنگامى كه نزديك آن رسيد به سرعت رد شد و كسى عرض كرد يا اميرالمؤمنين آيا از قضاى الهى فرار مى كنى امام(عليه السلام)فرمود: آرى. «اَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللّهِ إلى قَدَرِهِ; من از قضاى الهى به سوى قدر او فرار مى كنم» اشاره به آن است كه افتادن چنين ديوارى قضاى تكوينى است; ولى افتادن روى انسانى مانند من نوعى قدر است من از قضاى الهى به سوى قدر الهى فرار كردم.






  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴ ۱۲:۰۹ قبل از ظهر نمایش پست [8]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 79 :

 ارزش حكمت و بى لياقتى منافق (علمى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِى صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِى صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ .

امام علیه السلام فرمود:

حكمت را هر كجا كه باشد ، فراگير ، گاهى حكمت در سينه منافق است بى تابى كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينة مؤمن آرام گيرد.






جلوه گری حکمت در هستی :
امام در این باره می فرماید : از لابه لای پدیده های نو به نو ، آثار صنع خداوندی و پرچم های همیشه در اهتزاز حکمتش چهره نمود پس هر چه آفرید برهان و دلیلی بر وجود خداوند است.

شرح و تفسير دانش را هر جا بيابى فرا گير! خلاصه اين كلام گهربار اين است كه سخنان حكمت آميز را از هر كس بايد پذيرفت حتى اگر گوينده آن منافق باشد. مى فرمايد: «حكمت و دانش را فرا گير هرجا كه باشد»; (خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ). سپس به دليل آن اشاره كرده، مى افزايد: «زيرا حكمت گاهى در سينه منافق است; اما در سينه او آرام نمى گيرد تا از آن خارج شود و در كنار حكمت هاى ديگر در سينه مؤمن جاى گيرد»; (فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ). تعبير به «تَلَجْلَجُ...» با توجه به اينكه اين واژه به معناى اضطراب و ناآرامى است اشاره به آن است كه جايگاه كلام حكمت آميز سينه منافق نيست، ازاين رو در آنجا پيوسته ناآرامى مى كند تا خارج شود و در جايگاهى كه متناسب آن است; يعنى سينه شخص مؤمن در كنار ساير سخنان حكمت آميز قرار گيرد. نتيجه اين سخن همان است كه از روايات مختلف معصومان(عليهم السلام) استفاده كرديم كه علم و دانش هيچ محدوديتى ندارد; نه از نظر زمان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ مِنَ الْمَهْدِ إلَى اللَّحَدِ» و نه از نظر مكان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَلَو بِالصّينِ» و نه از نظر مقدار تلاش و كوشش: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَشَقِّ الْمُهَجِ» و نه از نظر گوينده همان گونه كه در اين حكمت و در حكمت بعد آمده است. آرى علم وحكمت به حدى اهميت داردكه هيچ محدويتى را به خودنمى پسندد. در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه در بعضى از روايات از جمله روايتى كه از امام باقر(عليه السلام) در ذيل آيه شريفه (فَلْيَنْظُرِ الاْنْسانِ إلى طَعامِهِ) آمده است كه امام(عليه السلام)فرمود: منظور از طعام «عَلْمُهُ الَّذى يَأخُذُهُ مِمَّنْ يَأخُذُهُ; دانشى است كه فرا مى گيرد بايد نگاه كند از چه كسى فرا مى گيرد» بنابراين گرفتن سخن حكمت آميز از منافق چه معنا دارد. پاسخ سؤال اين است كه گاه سخن حكمت آميز به قدرى واضح و روشن است كه از هر جا و از هر كس كه باشد بايد آن را پذيرفت; ولى در موارد ديگر كه انسان مطالب را به اعتماد استاد فرا مى گيرد بايد نزد كسى برود كه از نظر ديانت و علميت مورد اعتماد باشد. در شرح نهج البلاغه علاّمه شوشترى اشاره به نكته جالبى شده است كه با ذكر آن اين سخن را پايان مى دهيم، نقل مى كند: «ابن مبارك» به عنوان نظارت بر شهر در كوچه ها راه مى رفت چشمش به مرد مستى افتاد كه آواز مى خواند و مى گفت: أضَلَّنى الْهَوى وَأنَا ذَليلٌ *** وَلَيْسَ إلى الَّذى أهْوى سَبيلٌ هواى نفس مرا ذليل كرد و افسوس كه راهى به آن كس كه به او علاقه دارم، نيست. ابن مبارك از آستين خود كاغذى درآورد و اين بيت را نوشت. به او گفتند: شعرى را از شاعر مست مى نويسى؟ او گفت: مگر ضرب المثل معروف را نشنيده ايد كه «رُبَّ جَوْهَرَة فى مَزْبَلَةً» اى بسا گوهرى در ميان زباله ها افتاده باشد؟ گفتند: آرى. گفت: اين هم گوهرى بود از مزبله!


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴ ۱۲:۱۸ قبل از ظهر نمایش پست [9]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 80 :

 مؤمن و ارزش حكمت (علمى ، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ .

امام علیه السلام فرمود:

حكمت ،گمشدة مؤمن است ، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد.





تنها مومن است که می تواند حکمت را فرا گیرد و حفظ کند بنابراین حکمت گمشده مومن است .

تفاوت موعظه و حکمت:
در موعظه این واعظ است که نقش خود را ایفا میکند اما در حکمت این مومن است که باید گم شده اش را بجوید و بیابد و در قلبش جای دهد .


شرح و تفسير دانش گمشده مؤمن است آنچه در اين كلام گهربار آمده است شبيه چيزى است كه در كلام قبل آمد; اما به تعبير و به شكل ديگر. امام(عليه السلام) براى اين كه نامحدود بودن منبع علم را روشن سازد تشبيه زيبايى كرده مى فرمايد: «علم و دانش گمشده مؤمن است، بنابراين دانش را بگير، هرچند از اهل نفاق باشد»; (الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ). روشن است هرگاه انسان گمشده پرارزشى داشته باشد دائماً به دنبال آن مى گردد و آن را نزد هركس ببيند از او مى گيرد; خواه آن شخص مؤمن باشد يا كافر، منافق باشد يا مشرك، نيكوكار باشد يا بدكار. اين سخن در واقع نشان مى دهد كه صاحبان اصلى علم ودانش افراد باايمان اند و منافقان و فاسدان غاصبانه از آن استفاده مى كنند و چه بسا آن را وسيله اى براى رسيدن به اهداف سوء خود قرار مى دهند، بنابراين، صاحب حقيقى آن كه مؤمنان اند هر جا كه آن را بيابند به آن سزاوارترند. شبيه چيزى كه به صورت گسترده تر در قرآن مجيد آمده است; در سوره «اعراف»، آيه 32 مى خوانيم: «(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاْياتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ); بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و (همچنين) روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است. بگو اينها در زندگى دنيا از آن كسانى است كه ايمان آورده اند (هرچند ديگران نيز از آن استفاده مى كنند ولى) در قيامت خالص براى مؤمنان خواهد بود. اين گونه آيات خود را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم». گرچه آيه ناظر به مواهب مادى است; ولى مواهب معنوى را به طور مسلم شامل مى شود. در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است كه روزى «حجاج» خطبه خواند و در ضمن آن گفت: «إنَّ اللّهَ أمَرَنا بِطَلَبِ الاْخِرَةِ وَكَفانا مَؤنَةَ الدُّنْيا فَلْيَتَنا كُفينا مَؤنَةُ الاْخِرَةِ وَأُمرْنا بِطَلَبِ الدُّنْيا; خداوند ما را به طلب آخرت دستور داده و روزى دنيوى ما را ضمانت كرده. اى كاش آخرت را براى ما تضمين مى كرد و ما مأمور به طلب دنيا بوديم». حسن بصرى اين سخن را شنيد و گفت: «هذهِ ضالَّةُ الْمؤمِنْ خَرَجَتْ مِنْ قَلْبِ الْمُنافِقِ; اين همان گمشده مؤمن است كه از قلب منافقى خارج شده است»





  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴ ۱۰:۱۱ بعد از ظهر نمایش پست [10]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 81 :

 ميزان ارزش انسان ها (ارزش تخصّص و تجربه) (اخلاقى،معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ
قال الرضى و هى الكلمة التى لا تصاب لها قيمة و لا توزن بها حكمة و لا تقرن إليها كلمة .

امام علیه السلام فرمود:

ارزش هر كس به مقدار دانايى و تخصّص اوست .

(اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصور نمى شود ، و هيچ حكمتى هم سنگ آن نبوده و هيچ سخنى والايى آن را ندارد).





هدف این حکمت تشویق در حد اعلای آن به کسب کمالات نفسانی و فراگیری صنعت ها و نظایر آنهاست. انسان ها را بر اساس نوع تفکرشان می شناستد و ارج می نهند. امر خوب را بزرگ و امر ناقص را حقیر می شمرند چه مربوط به شغل و یا امور معنوی و  . . .
شرح و تفسير معيار ارزش انسان امام(عليه السلام) ارزش هر انسانى را در اين عبارت حكيمانه كوتاه به روشنى بيان كرده است مى فرمايد: «قيمت و ارزش هر كس به اندازه كارى است كه مى تواند آن را به خوبى انجام دهد»; (قِيمَةُ كُلِّ امْرِئ مَا يُحْسِنُهُ). اشاره به اين كه حسب و نسب، مقام و مال و پست هاى اجتماعى و رسمى هيچ كدام دليل بر ارزش انسان نيست. ارزش واقعى انسان را كارهاى مهمى تشكيل مى دهد كه از عهده آن بر مى آيد. جراحى بسيار ماهر، معلمى شايسته، شاعرى توانا، نويسنده اى قوى و فقيهى ماهر كه مى تواند مردم را به احكام الهى آشنا سازد ارزش آنها به قدر همان كارى است كه به خوبى از عهده آن بر مى آيند. نه تنها در نزد مردم چنين است، در نزد خداوند هم كسانى قيمت و ارزش دارند كه اعمال شايسته تر و مجاهدت هاى بيشتر و اصلاحات بهترى انجام مى دهند. براى اين حديث شريف جز آنچه در بالا آمد تفسيرهاى ديگرى هم شده است. بعضى گفته اند منظور از «مايُحْسِنُهُ» علم و دانش هايى است كه شخص دارد، بنابراين ارزش هر انسان به مقدار معرفت و علم و دانشى است كه به خوبى آن را فرا گرفته است. بعضى اين دو را با هم آورده اند: معرفت بالا و عمل با ارزش. برخى ديگر تفسير چهارمى براى اين حديث شريف ذكر كرده اند و «مايحسنُهُ» را به معنى احسان و نيكوكارى تفسير نموده گفته اند: ارزش هر كس به اندازه احسان و نيكوكارى اوست. گرچه جمع بين هر چهار تفسير در مفهوم جمله امكان پذير است، زيرا استعمال لفظ در بيش از يك معنا كاملاً بى مانع است; ولى تفسير اول صحيح تر و مناسب تر به نظر مى رسد. شاهد اين سخن حديث زيبايى است كه امام جواد(عليه السلام) از پدرانش از اميرمؤمنان(عليهم السلام) نقل كرده است كه فرمود: «چهار سخن را من گفتم و خداوند متعال تأييد آن را در كتابش نازل فرمود. من گفتم: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ فَإِذَا تَكَلَّمَ ظَهَرَ; شخصيت انسان در زير زبانش نهفته است هنگامى كه سخن بگويد آشكار مى شود». خداوند اين آيه را نازل فرمود: «(وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ); منافقان را از طرز سخنانشان مى شناسى». من گفتم: «فَمَنْ جَهِلَ شَيْئاً عَادَاهُ; كسى كه نسبت به چيزى جاهل است با آن دشمنى مى كند». خداوند اين آيه را نازل فرمود: «(بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ); آنها (دشمنان) چيزى را كه از آن آگاهى نداشتند تكذيب كردند» نيز گفتم: «قَدْرُ أَوْ قِيمَةُ كُلِّ امْرِى مَا يُحْسِنُ; ارزش هر انسانى به اندازه چيزى است كه به خوبى انجام مى دهد». خداوند اين آيه را در قصه طالوت نازل كرده: «(إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ); خداوند او (طالوت) را بر شما برگزيده و از نظر علم و جسم او را افزايش داده است». و نيز گفتم: «الْقَتْلُ يُقِلُّ الْقَتْلَ; كشتن (قصاص) كشتن را كم مى كند» خداوند اين آيه را نازل فرمود: «(وَلَكُمْ فِى الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِى الاَْلْبابِ); قصاص مايه حيات و زندگى شماست اى صاحبان مغز و خرد». مرحوم سيّد رضى بعد از ذكر اين گفتار حكمت آميز جمله اى بيان كرده كه نشان مى دهد تا چه اندازه اين سخن حكيمانه در دل و جان اين مرد فصيح و بليغ تأثير گذاشته مى گويد: «اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصور نمى شود و هيچ سخن حكيمانه اى هم وزن آن نيست و هيچ سخنى نمى تواند هم رديف آن قرار گيرد»; (قالَ الرَّضىُ: وَهِي الْكَلِمَةُ الَّتي لا تُصاب لَها قيمَةٌ، وَلا تُوزَنُ بِها حِكْمَةٌ، وَلا تُقْرَنُ إلَيْها كَلِمَةٌ).










  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۴۳ بعد از ظهر نمایش پست [11]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 82 :

  ارزش هاى والاى انسانى (اخلاقى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ‏ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِى جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِى إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ .

امام علیه السلام فرمود:

شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانيد و رنج سفر را تحمل كنيد سزاوار است : كسى از شما جز به پروردگار خود اميدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از يكى سؤال كردند و نمى داند ، شرم نكند و بگويد نمى دانم ، و كسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نكند و بر شما باد به شكيبايى كه شكيبايى ، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايى چونان بدن بى سر ، ارزشى ندارد.







1.فقط به خدا امید داشتن
2. تنها از گناه بترس
3. شجاعت در گفتن (نمی دانم)
4. شجاعت در رفع جهالت
5. استقامت

اگر عیش است صد بیمار با اوست
اگر برگ گل است صد خار با اوست

 
شرح و تفسير پنج اصل مهم امام در اين حكمت پربار به پنج موضوع از مهم ترين مسائلى كه در زندگى انسان سرنوشت ساز است و اهميت فوق العاده اى دارد با تأكيد اشاره مى كند.
نخست مى فرمايد: «شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را به سرعت حركت دهيد (و همه جا را براى به دست آوردن آن گردش كنيد) سزاوار است»; (أُوصِيكُمْ بِخَمْس لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الاِْبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلاً). تعبير به «ضَرَبْتُمْ إلَيْها آباطَ الاْبِلِ; زير بغل شتران را بزنيد) كنايه از نهايت تلاش و كوشش در اين راه است، زيرا هنگامى كه مى خواستند شتر را با سرعت به سوى مقصد حركت دهند به يكى از نقاط حساس بدن او از جمله زير بغل ضربه مى زدند تا با سرعت حركت كند.
آن گاه به بيان آنها يكى پس از ديگرى پرداخته مى فرمايد: «هيچ يك از شما جز به پرورگارش اميدوار نباشد (و دل نبندد)»; (لاَ يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلاَّ رَبَّهُ). زيرا اولاً: مسبب الاسباب خداست و بر اساس توحيد افعالى معتقديم: لا مؤثر فى الوجود الا الله; همه چيز به فرمان او و رشته تمام امور در قبضه قدرت اوست، بنابراين چه بهتر كه انسان آب را از سرچشمه بگيرد و هرچه مى خواهد از او بخواهد و سرنوشت خود را در تفكرى شرك آلود در دست ديگرى نبيند.
ثانياً به فرض كه ديگران هم سرنوشت ساز باشند، خضوع و تواضع در برابر غير خدا ذلت است و در برابر پروردگار عزت.
در روايتى آمده است هنگامى كه برادران يوسف مى خواستند او را به چاه بيفكنند و بر اثر حسادت او را مى زدند ناگهان يوسف شروع به خنديدن كرد. برادران سخت در تعجب فرو رفتند كه اينجا جاى خنده نيست گويى برادر ما مسئله به چاه افكندن را شوخى مى انگارد; ولى يوسف پرده از اين راز برداشت و درس بزرگى به آنها و به همه ما آموخت. گفت: به خاطر دارم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوق العاده نظر انداختم و با خود گفتم كسى كه اين همه يار و ياور نيرومند دارد چه غمى دارد.
آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان نيرومندتان دل بستم ولى امروز خود را در چنگال شما گرفتار مى بينم و از شما به شما پناه مى برم ولى به من پناه نمى دهيد. خدا از اين طريق به من آموخت كه من بر غير او تكيه نكنم. البته اين مسئله منافاتى با استفاده از عالم اسباب و نيروهاى ديگران براى رسيدن به اهداف مادى و معنوى ندارد; مهم آن است كه انسان بداند هر سببى كه تأثيرى دارد آن هم از ناحيه خداست و اگر لحظه اى چشم الطاف الهى بر جهان اسباب بسته شود همه آنها از كار باز مى مانند. آرى بايد در پشت پرده اسباب مسبب الاسباب را ديد.
سپس امام(عليه السلام) دومين توصيه را بيان مى دارد و مى فرمايد: «هيچ كس جز از گناه خود نترسد»; (وَلاَ يَخَافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ). دليل آن روشن است چيزى كه دشمن واقعى انسان است گناه اوست كه او را در دنيا و آخرت به درد و رنج گرفتار مى كند. در حالى كه اسباب هولناك اين جهان حتى بمب اتم آخرين كارى كه با انسان مى كند اين است كه حيات او را مى گيرد. اگر اين مسئله در راه رضاى خدا باشد به افتخار شهادت مى رسد كه بزرگترين افتخار است.
آن گاه به سومين دستور پرداخته مى افزايد: «هيچ كس از شما اگر چيزى را از او پرسيدند كه نمى داند حيا نكند و (صريحاً) بگويد: نمى دانم»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لاَ يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: لاَ أَعْلَمُ). گفتن نمى دانم عيب نيست. عيب آن است كه انسان جواب خطايى بدهد و ديگران را به گمراهى بيفكند و عقلاً و شرعاً در برابر آنها مسئول باشد. مخصوصاً هرگاه قول بدون علم در مقام قضاوت يا فتوا بوده باشد كه مسئوليت بسيار عظيمى دارد.
در كتاب شريف كافى حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْم وَلاَ هُدًى لَعَنَتْهُ مَلاَئِكَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلاَئِكَةُ الْعَذَابِ وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ; كسى كه بدون علم و هدايت فتوا بدهد فرشتگان رحمت و عذاب، او را لعنت مى كنند و گناه كسانى كه به فتواى او عمل كرده اند بر دوش او خواهد بود». شمول لعن فرشتگان عذاب نسبت به چنين كسى روشن است; اما چرا ملائكه رحمت او را لعن مى كنند؟ ظاهرا به اين دليل است كه از گفتن نمى دانم در جواب، كه مايه رحمت الهى است خوددارى كرده است.
افراد مغرور به علم، خود بايد بدانند كه به قول معروف «همه چيز را همگان مى دانند و همگان از مادر نزاده اند» بلكه مى توان گفت: همگان نيز همه چيز را نمى دانند. پس چه عيبى دارد كه انسان جمله نمى دانم را در اين گونه موارد به فراموشى نسپارد. آن گاه در چهارمين دستور مى افزايد: «اگر كسى از شما چيزى را نمى دانست از فرا گرفتن آن خجالت نكشد»; (وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ). هنگامى كه انسان از مادر متولد مى شود چيزى نمى داند و با گذشت زمان با سؤالات پى در پى از اين و آن حقايق بسيارى را فرا مى گيرد. بزرگترين دانشمندان جهان يكى از دلايل پيشرفتشان در علم و دانش، سؤال بوده است.
آرى سؤال، كليد علم و دانش است. همان گونه كه در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَالْمَفَاتِيحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِي الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَالْمُتَكَلِّمُ وَالْمُسْتَمِعُ وَالْمُحِبُّ لَهُمْ; علم و دانش به منزله خزائنى است و كليد آن سؤال و پرسش است، بنابراين (هرچه را نمى دانيد) سؤال كنيد، زيرا در آموزش علم چهار كس پاداش مى گيرند: سؤال كننده، گوينده، شنونده (زيرا ممكن است در مجلس شنوندگانى غير از سؤال كننده وجود داشته باشند) و آن كس كه آنها را دوست دارد». در پايان به پنجمين و مهم ترين دستور پرداخته مى فرمايد: «بر شما باد كه صبر و استقامت را پيشه كنيد، زيرا صبر و استقامت در برابر ايمان همچون سر است در برابر تن.
تن بى سر فايده اى ندارد همچنين ايمان بدون صبر و استقامت»; (وَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَلاَ خَيْرَ فِي جَسَد لاَ رَأْسَ مَعَهُ، وَلاَ فِي إِيمَان لاَ صَبْرَ مَعَهُ). مى دانيم مهم ترين حواس انسان در سر اوست: بينايى، شنوايى، چشايى و بويايى و مهم ترين ابزار ارتباط انسان با ديگران كه زبان است در سر قرار دارد. دروازه ورود غذا به بدن; يعنى دهان نيز جزء اين پيكر است. از همه مهم تر، فرمانده تمام اعضا كه مغز است در وسط جمجمه قرار دارد كه اگر كمترين آسيبى به آن برسد بخشى از فعاليت هاى بدن تعطيل مى شود. در سكته مغزى كه گاه نيمى از بدن انسان فلج مى گردد عامل اصلى خونريزى بعضى از رگ هاى مغز است كه آن بخش را از كار انداخته است. امروز در بسيارى از شهرهاى صنعتى اتاق كنترلى وجود دارد كه از آنجا به تمام بخش ها فرمان لازم داده مى شود و يا دستور توقف مى دهند. مغز انسان در واقع اتاق كنترل تمام بدن است.
همه اينها در سر قرار دارد; اگر سر از بدن جدا شود، انسان دست و پاى مذبوحانه اى مى زند و پس از چند دقيقه تمام دستگاه ها تعطيل مى شود. صبر و استقامت نسبت به ايمان نيز چنين است. اگر از ايمان جدا شود دوام و بقايى براى ايمان نخواهد بود، زيرا نه در برابر گناه تاب تحمل ترك دارد، نه در برابر مشكلات اطاعت، توانى در خود مى بيند و نه در مصائب صبر مى كند. به همين دليل هنگامى كه فرشتگان رحمت به استقبال بهشتيان مى آيند به آنها مى گويند: «اين همه نعمت در برابر صبر و استقامتى است كه به خرج داديد»: «(وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ باب * سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ); مؤمنان وارد باغ هاى جاويدان بهشتى مى شوند و همچنين پدران، همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند و به آنها مى گويند سلام بر شما (اينها همه) به دليل صبر و استقامت تان است چه نيكو است سرانجام آن سراى جاويدان». اين سخن را با حديث پرمعنايى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پايان مى دهيم. فرمود: «الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْكَب ما رَزَقَ اللّهُ عَبْداً خَيْراً لَهُ وَ لا أوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ; صبر بهترين مركب راهوار است و خداوند هيچ بنده اى را چيزى بهتر و گسترده تر از صبر (و استقامت) نداده است.









 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 78 تا 84
پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۵۴ بعد از ظهر نمایش پست [12]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 83 :

  روش برخورد با چاپلوسان (اخلاقى، تربيتى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِى الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِى نَفْسِكَ .

امام علیه السلام (به شخصى كه در ستايش امام افراط كرد ، و آنچه در دل داشت نگفت) فرمود:

من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى ، و برتر از آنم كه در دل داري.




ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهان سوز و سرکش مباش
ز خاک آفریدندت آتش مباش
چو گردن کشید آتش هولناک
به بیچارگی تن بینداخت خاک
چو آن سر فرازی نمود این کمی
از آن دیو کردند ازین آدمی

 
شرح و تفسير دوگانگى و غلوّ گرچه مدح و ثناى افراد به سبب كارهاى خوبى كه انجام داده اند باعث تشويق آنها مى شود; ولى به يقين افراط در مدح و ثنا افزون بر اينكه دروغ و گناه كبيره اى محسوب مى شود سبب اغفال طرف مقابل مى گردد و او را از كوشش و تلاش براى رسيدن به مقامات بالاتر باز مى دارد و آثار غرور و خودبرتربينى در او آشكار مى گردد. به همين دليل، امام در برابر كسى كه در ستايش او مبالغه مى كرد ولى در دل او را متهم مى دانست فرمود: «من كمتر از آن هستم كه تو مى گويى و بالاتر از آنم كه در دل دارى»; (قال(عليه السلام): لِرَجُل أَفْرَطَ فِي الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَكَانَ لَهُ مُتَّهِماً: أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ، وَفَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ). ممكن است آن شخص در مورد امام غلو كرده باشد و امام با اين سخن مى خواهد جلوى غلو او را بگيرد; ولى اين احتمال نيز داده شده است كه چه بسا او تنها بخشى از صفات واقعى امام را برشمرده ولى امام متواضعانه چنين سخنى را مى گويد. در هر حال جمله ذيل اين سخن كه مى فرمايد «برتر از آنم كه در دل دارى» در واقع كرامتى است از سوى امام(عليه السلام)كه باطن و درون مخاطب خود را مى خواند و مى داند او منافقانه تعريف و تمجيد مى كند و در دلش حتى صفات واقعى امام(عليه السلام)را نيز قبول ندارد. در روايات اسلامى نيز مذمت زيادى در مورد مداحان و مبالغه گران در مدح و ستايش آمده است. از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «إذا لَقيتُمُ الْمَدّاحينَ فَاحْثُوا فى وُجُوهِهِمُ التُّرابَ; هنگامى كه مداحان را ملاقات كرديد خاك در صورتشان بپاشيد» كنايه از اين كه از كار آنها برائت و بيزارى جوييد و اجازه ادامه سخن به آنها ندهيد». در حديث ديگرى مى خوانيم كه مردى ستايش مبالغه آميزى درباره شخص ديگرى در محضر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كرد پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لا تُسْمِعْهُ فَتُهْلِكُهُ لَوْ سَمِعَكَ لَمْ يُفْلَحْ; آنچه را گفتى به گوش او نرسان كه سبب هلاكت او مى شود و اگر مدح مبالغه آميز تو را بشنود هرگز رستگار نخواهد شد». در فرمان مالك اشتر نيز همين مطلب به صورت جامع ترى آمده است آنگاه كه امام(عليه السلام) فرمود: «(ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ يُطْرُوكَ وَلاَ يَبْجَحُوكَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَتُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ; سپس آنها را طورى تربيت كن كه از تو ستايش بى جا نكنند (و از تملق و چاپلوسى بپرهيزند. نيز) تو را نسبت به اعمال نادرستى كه انجام نداده اى تمجيد ننمايند، زيرا مدح و ستايش فراوان عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به كبر و غرور نزديك مى سازد». متأسفانه در هيچ يك از كتبى كه ما ديده ايم سخنى در اين باره كه آن شخص در مقام افراط در ثنا چه گفت كه امام برآشفت نيامده است و اگر عين آن كلام نقل مى شد مى توانستيم قضاوت كنيم كه افراط در مدح بوده است يا تواضع امام.

اگر زیر دستی بیفتد رواست
زبر دست افتاده مردِ خداست




 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »


موضوعات مشابه
عنوان موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین پاسخ
انتخاب برنده دور دوازدهم حکمت های نهج البلاغه 78 تا 84 admin
0 246 admin
حکمت 78 تا 84 یازهرااا
0 1 یازهرااا

برچسب ها
حکمت ، تا ،

« حکمت 71 تا 77 | حکمت 85 تا 91 »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 02:38 بعداز ظهر