آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۱۱ بعد از ظهر
|
|||||||
مدیر انجمن مطالب جالب
شماره عضویت :
658
حالت :
ارسال ها :
2423
محل سکونت : :
پایتخت
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
341
اعتبار کاربر :
31653
پسند ها :
1693
تشکر شده : 4530
|
گفتم: دنبال يكي مي گردم كه حرفامو، هروقت دلم خواست وهركجا بودم فقط به اون بگم اونم خوب بشنوه، به كسي نگه،خوبم دركم كنه. گفت: اون گمشدت منم كه حرفات رومي شنوم ودرك مي كنم ودرد دلهات روپيش خودم نگه مي دارم، بامن حرف بزن هروقت كه دوست داري، هرجوركه دلت مي خواد. گفتم: ميخوام دوستم داشته باشه ومنو هيچ وقت ازياد نبره! گفت: منم قبل ازاينكه تودنبالم بگردي دوست داشتم... ويادتوازخاطرم نمي بردم وبه يادت بودم. گفتم: حالا جداازشنيدن درددلم،كاري هم برام مي توني بكني. گفت: بله،نه فقط مي تونم مشكلاتت روحل كنم، بلكه بدون اينكه بهت بگم هر جورصلاح باشه كاراتودرست مي كنم. گفتم: اگه يه وقت كاري بكنم كه دوست نداشته باشي،بعد ديگه ولم مي كني؟ گفت: نه دلم مي سوزه،ناراحت ميشم اما رهات نمي كنم وبرات دعا مي كنم، فقط يادت باشه منو فراموش نكني. گفتم: چه كاركنم رابطه مون محكم تروقوي تربشه؟ گفت: رسم دوستي ومحبت اينه كه همه مي دونن:به يادم باش، بامن حرف بزن وهمينطوري كه كارايي روكه دوست داشتي انجام دادم، توهم هرقدرتونستي كارايي روكه من دوست دارم انجام بده و...!! گفتم: وچي؟! گفت: ويه كارمهم ترازهمه... من يك گره بزرگ دارم كه فقط به دست خودخدا بازميشه ولي تواگه دعا كني خدازودتراونوبازمي كنه. گفتم: يعني خدا با دعا كردن من اين گره تورو وامي كنه...!!! گفت: بله مطمئن باش واصلا"وقتي تودعا كني، خود به خود كلي ازغم من كم ميشه. گفتم: خيلي دوست دارم وبراي بازشدن گره كارت دعا مي كنم... توهم منورها نكن. گفت: منم خيلي دوست دارم وتا هميشه همراهت خواهم بود فقط يادت نره منو فراموش نكن وهر كارم كردي
بازبرگرد پيشم وضمنا برام دعا كن
می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||||||
|
اطلاعات نویسنده |
بامن حرف بزن هروقت كه دوست داري، هرجوركه دلت مي خواد.
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۱۳ بعد از ظهر
[1]
|
||
عضو
شماره عضویت :
829
حالت :
ارسال ها :
197
محل سکونت : :
اصفهان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
134
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
701
پسند ها :
59
تشکر شده : 200
|
:)
می پسندم 0 |
||
|
اطلاعات نویسنده |
بامن حرف بزن هروقت كه دوست داري، هرجوركه دلت مي خواد.
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۲۶ بعد از ظهر
[2]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
748
حالت :
ارسال ها :
1081
محل سکونت : :
حومه اصفهان؟؟؟؟
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
434
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
6220
پسند ها :
696
تشکر شده : 432
|
روي قبرم بنويسيد...
کسی بود که رفت.
لحظه ای از غم ايام نياسود که رفت.
بنويسيد؛
از آغوش خدا آمده بود...
هيچکس هيچ نفهميد چرا آمده بود؟؟؟
بنويسيد؛
نفهميد کسی،دردش را...
هيچکس درک نميکرد،رخ زردش را...
بنويسيد؛که يک عمر کسی را کم داشت..
در نگاهش اثر از حادثه ای مبهم داشت...
بنويسيد؛
هوای دل او ابری بود..
.بنويسيد؛که اسطورهء بی صبری بود..
بنويسيد؛
پرش لحظهء پرواز شکست...
بنويسيد؛
دلش را به دل پيچک بست...
روي قبرم بنويسيد؛
دلی عاشق داشت...
دور تا دور دلش ياس و اقاقی ميکاشت..
.رج به رج فرش دلش را گره با خون ميزد..
شهرتش طعنه به رسوايی مجنون ميزد..
بنويسيد؛
که با عدل جهان مساله داشت...
بنويسيد؛
که از عالم و آدم گله داشت...
شعر جانسوزی اگر گفت همه از دل بود..
بنويسيد.
د؛که او پای دلش در گل بود..
بنويسيد؛
که پروانه صفت سوخت پرش..
بنويسيد؛
غمی بود به چشمان ترش..
بنويسيد؛
که همواره غمی پنهان داشت..
.بنويسد؛
به تقدير و قضا ايمان داشت..
بنويسيد؛
جوان رفت کهنسال نبود..
.بنويسيد؛اگر حرف نزد..
لال نبود!!!
ویرایش ارسال توسط : جواد 110
در تاریخ : پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۲۸ بعد از ظهر می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بامن حرف بزن هروقت كه دوست داري، هرجوركه دلت مي خواد.
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۳ بعد از ظهر
[3]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1099
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74581
پسند ها :
4201
تشکر شده : 5426
|
عشقم
همه ی دلخوشیم همینه یه روز چشام اینو ببینه عزیز فاطمه دادی پناهم من از تو دل نمیکنم آقام اگه قابل بدونی اگه میون عاشقا ت این دل مارو دل بدونی من از تو دل نمیبرم مگه میشه از تو جداشد چه قدر حضرت [امام زمان (علیه السلام)] مهربان است به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آنها مهربان تر است! مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد. می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
بامن حرف بزن هروقت كه دوست داري، هرجوركه دلت مي خواد.
پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۵۳ بعد از ظهر
[4]
|
|||
نوشته شده توسط : سید یزدان »
روي قبرم بنويسيد...
کسی بود که رفت.
لحظه ای از غم ايام نياسود که رفت.
بنويسيد؛
از آغوش خدا آمده بود...
هيچکس هيچ نفهميد چرا آمده بود؟؟؟
بنويسيد؛
نفهميد کسی،دردش را...
هيچکس درک نميکرد،رخ زردش را...
بنويسيد؛که يک عمر کسی را کم داشت..
در نگاهش اثر از حادثه ای مبهم داشت...
بنويسيد؛
هوای دل او ابری بود..
.بنويسيد؛که اسطورهء بی صبری بود..
بنويسيد؛
پرش لحظهء پرواز شکست...
بنويسيد؛
دلش را به دل پيچک بست...
روي قبرم بنويسيد؛
دلی عاشق داشت...
دور تا دور دلش ياس و اقاقی ميکاشت..
.رج به رج فرش دلش را گره با خون ميزد..
شهرتش طعنه به رسوايی مجنون ميزد..
بنويسيد؛
که با عدل جهان مساله داشت...
بنويسيد؛
که از عالم و آدم گله داشت...
شعر جانسوزی اگر گفت همه از دل بود..
بنويسيد.
د؛که او پای دلش در گل بود..
بنويسيد؛
که پروانه صفت سوخت پرش..
بنويسيد؛
غمی بود به چشمان ترش..
بنويسيد؛
که همواره غمی پنهان داشت..
.بنويسد؛
به تقدير و قضا ايمان داشت..
بنويسيد؛
جوان رفت کهنسال نبود..
.بنويسيد؛اگر حرف نزد..
لال نبود!!!
بسیار زیبا بود جناب سید
یاد این شعر افتادم داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم مرگمان باد که شکواییه از زخم کنیم مرد آن است که از نسل سیاوش باشد "عاشقی شیوهی مردان بلا کش باشد" چند قرن است که زخمی متوالی دارند از کویر آمدهها بغض سفالی دارند بنویسید گلوهای شما راه بهشت بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت بنویسید که با عطر وضو آوردند نعش دلدار مرا لای پتو آوردند زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود "دوش میآمد و رخساره بر افروخته بود خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد هر که از کوچه معشوقه ما می گذرد بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود از در و پنجرهها ضجهی مرگ آمده بود شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ شاه قاجار به خونخواهی ارگ آمده بود با دلی پر شده از زخم نمک میخوردیم دوش وقت سحر از غصه ترک میخوردیم بنویسید که بم مظهر گمنامیهاست سرزمین نفس زخمی بسطامیهاست ننویسید که بم تلی از آواره شده است بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است مثل وقتی که دل چلچلهای میشکند مرد هم زیر غم زلزلهای میشکند زیر بار غم شهرم جگرم میسوزد به خدا بال و پرم بال و پرم میسوزد مثل مرغی شدهام در قفسی از آتش هر چه قدر این و آن ور بپرم میسوزد بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر! توی این شهر پر از دود سرم میسوزد چارهای نیست گلم قسمت من هم این است دل به هر سرو قدی میسپرم میسوزد الغرض از غم دنیا گلهای نیست عزیز! گلهای هست اگر حوصلهای نیست عزیز! یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم آسمان هست غزل هست کبوتر داریم باید این چادر ماتم زده را برداریم تنِ تردِ همه چلچله ها در خاک و پای هر گور چهل نخل تناور داریم مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر پشت هر حنجره یک ایرج دیگر داریم مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خاست بم همین طور نمیماند و بر خواهد خاست داغ دیدیم شما داغ نبینبد قبول! تبری همنفس باغ نبینید قبول! هیچ جای دل آباد شما بم نشود سایهی لطف خدا از سر ما کم نشود گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید داغ دیدیم امید است دعامان بکنید بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد "نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد" می پسندم 0
|
||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
بامن ، حرف ، بزن ، هروقت ، كه ، دوست ، داري، ، هرجوركه ، دلت ، مي ، خواد. ، |
|