انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » نهج البلاغه » حکمت ها » حکمت 141 تا 147



حکمت 141 تا 147

   حکمت 141 :   راه آسايش (اجتماعى، اقتصادى) وَ قَالَ [عليه السلام] قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ . درود خدا بر او ، فرمود :  اندك بودن تعداد زن و فرزند يكى از دو آسايش است
p;lj 141 jh 147


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد

اطلاعات نویسنده
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۱۶ قبل از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|


 

 حکمت 141 :

  راه آسايش (اجتماعى، اقتصادى)

وَ قَالَ [عليه السلام] قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

 اندك بودن تعداد زن و فرزند يكى از دو آسايش است


















5 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
mosafer , بانوی آفتاب , ایلیا110 , ye adam , عقیق ,



  می پسندم 2     0  2 
 
 
تعداد پسند های ( 2 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر


    * پاسخ با بیشترین پسند
  1. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  2. پسندها :2 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  3. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  4. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
  5. پسندها :1 برای اطلاع از پاسخ با بیشترین پسند ،دراین موضوع کلیک کنید
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۱۷ قبل از ظهر نمایش پست [1]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 142 :

  دوستى ها و خردمندى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

دوستى كردن نيمى از خردمندى است





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۲۰ قبل از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 143 :

  غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

اندوه خوردن ، نيمى از پيرى است





  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۲۱ قبل از ظهر نمایش پست [3]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 144 :

   تناسب بردبارى با مصيبتها (اخلاقى، معنوى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ .

درود خدا بر او ، فرمود :

صبر با اندازة مصيبت فرود آيد ، و آن كه در مصيبت بى تاب بر رانش زند ، اجرش نابود مى گردد



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۲۳ قبل از ظهر نمایش پست [4]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 145 :

  عبادتهاى بى حاصل (اخلاقى،معنوي،عبادى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ .

درود خدا بر او ، فرمود :

بسا روزه دارى كه بهره اى جز گرسنگى و تشنگى از روزه دارى خود ندارد ، و بسا شب زنده دارى كه از شب زنده دارى چيزى جز رنج و بى خوابى به دست نياورد ! خوشا خواب زيركان، و افطارشان!



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۳۴ قبل از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 146 :

  ارزش دعا ، صدقه و زكات دادن(اخلاقى، اقتصادى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

ايمان خود را با صدقه دادن ، و اموالتان را با زكات دادن نگاهداريد، و امواج بلا را با دعا از خود برانيد



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۲:۴۶ قبل از ظهر نمایش پست [6]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 147 :

  (عملي، اخلاقى، اعتقادى) 

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ [عليه السلام] فَأَخْرَجَنِى إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ :

يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّى مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِى حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِى أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِى قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِى شَيْ‏ءٍ أَقْرَبُ شَيْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَ

جَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ .

درود خدا بر او ، فرمود :

 (كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پْر دردى كشيد و فرمود )

اى كميل بن زياد ! اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند ، كه بهترين آن ها ، فراگيرترين آن هاست، پس آنچه را مى گويم نگاهدار:

 1ـ اقسام مردم (مردم شناسى)
مردم سه دسته اند ، دانشمند الهى ، و آموزنده اى بر راه رستگارى ، و پشه هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان ، كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند. و با وزش هر بادى حركت مى كنند؛ نه از روشنايى دانش نور گرفتند ، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند .

 2ـ ارزش هاى والاى دانش
اى كميل: دانش بهتر از مال است . زيرا علم ، نگهبان تو است ، ولى تو بايد از مال خويش نگهدارى كني؛ مال با بخشيدن كم مى شود اما علم با بخشش فزونى گيرد ؛ و مقام و شخصيتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال ، نابود مى گردد.
اى كميل بن زياد! شناخت علم راستين ( علم الهى آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند ، و پس از مرگ ، نام نيكو به يادگار گذارد . دانش . فرمانروا؛ و مال، فرمانبر است.

 3ـ ارزش دانشمندان
اى كميل!ثروت اندوزانِ بى تقوا، مرده اى به ظاهر زنده اند ، اما دانشمندان تا دنيا بر قرار است زنده اند ، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان اما ياد آنان در دل ها هميشه زنده است.

 4ـ اقسام دانش پژوهان
بدان كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته اتس، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند ؟ آرى تيزهوشانى مى يابم اما مورد اعتماد نمى باشند . دين را وسيله دنيا قرار داده ، و با نعمت هاى خدا بر بندگان ، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند . يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند اما ژرف انيشيِ لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اولين شبهه اى ، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند؛ پس نه آنها ، و نه اينها ، سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند. يا فرد ديگرى كه سخت در پى لذت بوده ، و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مى ورزد ، هيچ كدام از آنان نمى توانند از دين پاسدارى كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش مى ميرد.

 5ـ ويژگى هاى رهبران الهي
آرى ! خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان ، تا حجت خدا باطل نشود ، و نشانه هايش از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند ! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند ، كه خدا به وسيله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد ، و در دل هاى آن بكارد، آنان كه دانش ، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده ، و روح يقين را در يافته اند ، كه آنچه را خوشگذران ها دشوار مى شمارند ، آسان گرفتند، و آن چه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند . در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است، آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم! كميل! هرگاه خواستى بازگرد.



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۴ ۰۹:۲۲ قبل از ظهر نمایش پست [7]
ناظر انجمن زبان
rating
شماره عضویت : 1207
حالت :
ارسال ها : 1548
محل سکونت : : ANGULAR.JS
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 430
دعوت شدگان : 5
اعتبار کاربر : 18927
پسند ها : 1249
محل سکونت : khalijfars.jpg
حالت من :  Mokhlesim.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/06.jpg
تشکر شده : 1032
وبسایت من : وبسایت من




بااجازه ادمین جان


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ایلیا110
شهید رسول پور مراد - مدافعین حرم- شهادت1394/7/23
 

-خدایا ! می دانم که شهادت گنج ارزشمندی است و نعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص وعاشق توست...

می دانم که شهادت هنر مردان خداست، می دانم که شهادت ورود در حرم امن الهی است و...

می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم! اما خدایا! می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست، پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان.

«الهم عجل لولیک الفرج»
«...الهم ارزقنا شهاده ...»

 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
جمعه ۱۷ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۲۹ قبل از ظهر نمایش پست [8]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 142 :

  دوستى ها و خردمندى(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

دوستى كردن نيمى از خردمندى است








شرح و تفسير نقش محبّت در زندگى امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به آثار محبت و دوستى با مردم كرده مى فرمايد: «اظهار محبت و دوستى با مردم نيمى از عقل است»; (التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ). تعبير به «نيمى از عقل» اشاره به اين است كه كارى است فوق العاده عاقلانه و منظور از «تودد» اين است كه كارهايى انجام دهد كه نشانه كمال محبت و دوستى باشد; در مشكلات به يارى آنها بشتابد و در برابر كارهاى ناروا به هنگام قدرت به جاى انتقام جويى عفو كند و با چهره گشاده با مردم روبه رو شود، در برابر آنها تواضع كند، سخنان آنها را بشنود و به آنها احترام بگذارد. مجموعه اين امور و مانند آن را «تودد» مى گويند كه آثار فراوانى دارد از جمله: دوستان زيادى در سايه تودد براى انسان پيدا مى شوند، اگر اهل كسب و تجارت باشد مشتريان او فراوان مى گردند و اگر مدير تشكيلاتى باشد افرادى كه در زيرمجموعه او هستند به او عشق مىورزند و وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند، چنانچه فرمانده لشگرى باشد افراد لشگر او سر بر فرمان او خواهند بود، اگر عالم و روحانى باشد مردم به او اقتدا مى كنند و ارشادات و نصايحش را به گوش جان مى پذيرند و چنانچه پدر و بزرگ تر خانواده باشد همسر و فرزندان به او علاقه مند مى شوند و محيط خانواده محيطى مملوّ از محبت و آرامش و همكارى خواهد بود و همچنين افراد ديگر در محيط ها و پست هاى ديگر. ولى به عكس اگر انسان در برابر مردم خشن باشد و با قيافه درهم كشيده روبه رو شود، بى اعتنايى كند، تكبر بورزد، نسبت به سرنوشت آنها بى اعتنا باشد و به تعبير قرآن «فَظّ غليظ القلب» باشد از اطراف او پراكنده مى شوند، در ميان جمع زندگى مى كند ولى تك و تنهاست. به گفته شاعر: نهال دوستى بنشان كه كام دل به بار آرد *** درخت دشمنى بركن كه رنج بى شمار آرد در بحارالانوار از امام حسن عسكرى(عليه السلام) در ضمن مواعظ آن حضرت چنين نقل شده: «مَنْ كانَ الْوَرَعُ سَجِيَّتَهُ وَالْكَرَمُ طَبيعَتَهُ وَالْحِلْمُ خَلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ وَالثَّناءُ عَلَيْهِ وَانْتَصَرَ مِنْ أعْدائِهِ بِحُسْنِ الثَّناءِ عَلَيْهِ; كسى كه تقوا و ورع خوى و خصلت او باشد و جود و بخشش طبيعتش و حلم و بردبارى عادتش، دوستانش بسيار مى شوند و ثنا خوانانش فراوان و از اين طريق بر دشمنانش پيروز مى گردد». البته نبايد خوش رفتارى با مردم را با مسئله تملق و چاپلوسى اشتباه كرد كه آن حساب جداگانه اى دارد و به يقين از صفات مذموم است. مرحوم مغنيه مى گويد: بعضى از شارحان نهج البلاغه تعبير به «نصف العقل» را چنين تفسير كرده اند: «اَلْمُرادُ بِنِصْفِ الْعَقْلِ تَدْبيرُ الْمَعاشِ; منظور از نصف عقل تدبير معاش است» ولى به يقين اين تفسير، تفسير تمام جمله امام(عليه السلام) نيست بلكه مى تواند بخشى از آن را تشكيل دهد، زيرا كسانى كه خوش رفتارند در امر معاش و جلب شركاى خود و مشتريان فراوان موفق تر خواهند بود. مرحوم كلينى در كتاب كافى بابى تحت عنوان «التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ وَالتَّوَدُّدُ إِلَيْهِمْ» ذكر كرده و در ذيل آن احاديث متعددى از معصومين(عليهم السلام) آورده است. از جمله در حديثى از پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه مرد عربى از طايفه بنى تميم خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد عرض كرد يا رسول الله توصيه اى به من بفرما! از جمله امورى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود چنين بود: «تَحَبَّبْ إلَى النّاسِ يُحِبُّوكَ; به مردم اظهار محبت كن تا تو را دوست دارند». و نيز در حديث ديگرى از همان حضرت نقل مى كند كه فرمود: «ثَلاثٌ يُصْفينَ وُدَّ الْمَرْءِ لاِخيهِ الْمُسْلِمِ يَلْقاهُ بِالْبُشْرِ إذا لَقِيَهُ، وَيُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ إذا جَلَسَ إلَيْهِ، وَيَدْعُوهُ بِأحَبِّ الاْسْماءِ إلَيْهِ; سه چيز است كه اظهار محبت هركسى را نسبت به برادر مسلمانش صفا مى بخشد: او را با چهره گشاده ملاقات كند و در مجلس كه مى نشيند (هنگام ورود برادر مسلمانش) براى او جا باز كند و وى را به بهترين نام هايش خطاب نمايد».







 


  می پسندم 1     0  1 
 
 
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر

















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
جمعه ۱۷ مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۵۳ بعد از ظهر نمایش پست [9]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 143 :

  غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)

وَ قَالَ [عليه السلام] الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

اندوه خوردن ، نيمى از پيرى است





شرح و تفسير پيرى زودرس! امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه و حكيمانه تأثير غم و اندوه را در جسم و روح انسان بيان مى دارد و مى فرمايد: «غم و اندوه نيمى از پيرى است»; (الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ). اشاره به اين كه بسيار مى شود كه غم و اندوه، انسان را پير مى كند، هرچند انسان به حسب سن و سال پير نشده باشد; موهاى او تدريجاً سفيد مى شود، قامت وى خميده و قواى بدن رو به تحليل مى رود و از نظر فكرى و روحى نيز احساس پيرى مى كند. منظور امام(عليه السلام) اين است كه انسان تا مى تواند غم و اندوه را به خود راه ندهد و از آثار سوء آن بپرهيزد. البته انكار نمى توان كرد اسباب غم و اندوه مختلف است و بخشى از آن قابل اجتناب نيست; گاه مربوط به مسائل دينى و معنوى است كه انسان به هر حال با آن دست به گريبان خواهد بود. حتى در حديث معروفى از ابن عباس مى خوانيم كه مى گفت: هيچ آيه اى شديدتر و مشكل تر از اين آيه (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ...) بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل نشد و از اين رو هنگامى كه اصحاب آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا! چرا به اين زودى موهاى شما سفيد شده و آثار پيرى نمايان گشته فرمود: «شَيَّبَتْني هُودُ وَالْواقِعَةُ; سوره «هود» و «واقعه» مرا پير كرد». گفته شده علت همان دستورى است كه خداوند به پيغمبرش درباره استقامت در مقابل دشمنان سرسخت و كينه توز و بى رحم داده است. (و مى دانيم سوره «هود» و «واقعه» هر دو در مكه نازل شده در زمانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)سخت از طرف مشركان در فشار بود و گفته اند: سوره «هود» بعد از وفات «ابوطالب» و «خديجه» نازل شد كه امواج غم و اندوه از هر سو قلب پاك پيامبر(صلى الله عليه وآله) را احاطه كرده بود). ولى به هر حال بسيارى از عوامل غم و اندوه امورى است كه انسان مى تواند خود را از آن دور دارد يا نسبت به آن بى اعتنا باشد، از اين رو در حديثى آمده است كه زيارت اهل قبور غم و اندوه را زايل مى كند، زيرا سرچشمه بسيارى از اندوه ها امور مادى است; هنگامى كه انسان به زيارت اهل قبور مى رود و پايان كار دنيا را مى بيند كه ثروتمند و مسكين همه در يك جا خفته اند و هيچ كدام جز كفنى با خود از اين دنيا نبرده اند آرامش پيدا مى كند. در طب امروز اين مسئله به روشنى ثابت شده كه سرچشمه بسيارى از بيمارى هاى جسمى ناراحتى هاى روحى است; بيمارى هاى اعصاب، قلب، معده و غير آن در بسيارى از موارد از فشارهاى عصبى و به اصطلاح استرس ها و غم و اندوه ها ناشى مى شود و درمانى جز خلاص كردن خود از غم و اندوه ها ندارد و اگر انسان عزم راسخ و اراده قوى داشته باشد مى تواند خود را از آن دور دارد. بسيارى از حكما و شعرا براى كمك كردن به انسان ها براى فراموشى اسباب اين گونه غم و اندوه ها سخنان نغز و پربارى دارند. شاعر عرب مى گويد: ما فاتَ مَضى وَما سَيَأْتيكَ فَأَيْنَ *** قُمْ فَاغْتَنِمِ الْفُرْصَةَ بَيْنَ الْعَدَمَيْنِ و شاعر فارسى زبان مى گويد: از دى كه گذشت هيچ از آن ياد مكن *** فردا كه نيامدست فرياد نكن در واقع اين دو شاعر گويا مطلب خود را از حديث امام صادق(عليه السلام)اخذ كرده اند آنجا كه مى فرمايد: «اصْبِرُوا عَلَى الدُّنْيا فَإنَّما هِىَ ساعَةٌ فَما مَضى مِنْهُ فَلا تَجِدُ لَهُ أَلَماً وَلا سُروراً وَما لَمْ يَجِىءْ فَلا تَدْري ما هُوَ وَإنَّما هِىَ ساعَتُكَ الَّتي أنْتَ فيها فَاصْبِرْ فيها عَلى طاعَةِ اللهِ وَاصْبِرْ فيها عَلى مَعْصِيَةِ اللهِ; در برابر امور دنيا صبر و شكيبايى پيشه كنيد، زيرا ساعتى بيش نيست; آنچه گذشته است نه دردى از آن احساس مى كنى نه سرورى و آنچه نيامده است نمى دانى چيست، بنابراين دنيا براى تو همان ساعتى است كه در آن هستى پس در برابر اطاعت خداوند شكيبايى پيشه كن و بر ترك معصيت صبر نما». در حقيقت بسيارى از افكار غم انگيز افكار بيهوده اى است كه ما خودمان آن را براى خود فراهم مى كنيم مثلا مى نشينيم خود را با افراد بالادست مقايسه مى كنيم و بر محروميت خود اشك حسرت مى ريزيم و گاه مى گوييم: اى كاش فلان فرصت را از دست نمى دانيم كه اگر نداده بوديم امروز چه ثروت يا چه مقامى داشتيم. به همين دليل دستور داده شده است كه هميشه به پايين تر از خود نگاه كنيد تا شاد و خرم باشيد و نگاه به بالاتر نكنيد تا غمگين و اندوهگين شويد. نيز بسيار مى شود كه به هنگام وقوع حوادث ما يك روى سكه را مى بينيم و نگران مى شويم در حالى كه سوى ديگر سكه ممكن است امورى باشد كه بهترين كمك را به ما كند. قرآن مجيد مى فرمايد: «(فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً); چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد، و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى دهد». شاعر مى گويد: جبين گره مكن از هر بدى كه پيش آيد *** كز اين نوشته تو يك روى صفحه مى خوانى به روى ديگر آن نعمتى نهفته خداى *** كه شكر كردن آن تا به حشر نتوانى





  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
جمعه ۱۷ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۸ بعد از ظهر نمایش پست [10]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 144 :

   تناسب بردبارى با مصيبتها (اخلاقى، معنوى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ .

درود خدا بر او ، فرمود :

صبر با اندازة مصيبت فرود آيد ، و آن كه در مصيبت بى تاب بر رانش زند ، اجرش نابود مى گردد



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)



شرح و تفسير توازن صبر و معصيت امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به دو نكته اشاره مى كند. نخست توازن در ميان صبر و مصيبت و سپس بر باد رفتن اجر انسان به خاطر بى تابى و جزع. مى فرمايد: «صبر و شكيبايى به اندازه مصيبت نازل مى شود و كسى كه دستش را (به عنوان بى تابى و ناشكرى) به هنگام مصيبت بر زانو زند اجر او ضايع مى گردد (و پاداشى در برابر مصيبت نخواهد داشت)»; (يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ، وَمَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ). شك نيست كه در زندگى دنيا هميشه مشكلاتى بوده و خواهد بود. اين طبيعت حيات دنياست; ولى خداوندى كه انسان را براى زندگى در اين جهان آفريده نيروهايى در وجود او براى مقابله با مشكلات خلق كرده از جمله صبر و تحملى است كه به انسان داده تا بتواند مصائب را برتابد. گاه ديده ايم مادرى كه فرزند عزيزش را در جوانى از دست مى دهد، لحظات اول چنان بى تابى مى كند كه گويى مى خواهد جان به جان آفرين تسليم نمايد; اما ساعات يا ايامى مى گذرد، كم كم آرامش بر وجود او مسلط مى شود; گويى نيرويى از درون او مى جوشد و با آن مصيبت بزرگ به مبارزه بر مى خيزد و تدريجاً آن را مهار مى كند و هر قدر مصيبت سنگين تر باشد اين نيروى مقاومت كه نامش صبر و شكيبايى است قوى تر است. البته افرادى هم پيدا مى شوند كه بر خلاف اين اصل كلى رشته صبر را از دست مى دهند; يا دست به خودكشى مى زنند و يا مرگ ناگهانى به زندگى آنها پايان مى دهد. اين بيان امام(عليه السلام) در واقع مايه تسلى خاطر براى تمام مصيبت ديدگان است كه وقتى با مصيبت روبرو مى شوند بى تابى نكنند و بدانند خدا صبر لازم را به آن ها مرحمت خواهد كرد. بعضى از مفسران نهج البلاغه تفسيرى براى اين جمله ذكر كرده اند كه به ظاهر مراد امام(عليه السلام) نيست و آن اين كه تلخى صبر هميشه به اندازه تلخى مصيبت است و اين خود واقعيتى است. اما اين كه امام(عليه السلام) مى فرمايد: كسى كه دست خود را به هنگام مصيبت به زانو بزند اجر او ضايع مى گردد به سبب چيزى است كه در روايات اسلامى آمده است كه اگر انسان در مقابل مصيبت صبور و شكور باشد خداوند به او پاداش مى دهد و اگر ناشكرى و بى تابى و جزع كند اجر و پاداشى نخواهد داشت، چنان كه در ضمن حكمت 291 خواهد آمد كه امام(عليه السلام) به هنگام تسليت به «اشعث بن قيس» درباره مرگ فرزندش فرمود: «إنْ صَبَرْتَ جَرى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَأنْتَ مَأْجوُرٌ، وَاِنْ جَزِعْتَ جَرى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَأنْتَ مَأْزورٌ; اگر صبر كنى مقدّرات انجام مى شود و تو اجر و پاداش خواهى داشت و اگر بى تابى كنى باز هم مقدّرات انجام مى شود و تو گناه كار خواهى بود». اين مطلب در بحارالانوار نيز با اندك تفاوتى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده است. البته گريه و عزادارى براى مرگ عزيزان در اسلام ممنوع نيست، زيرا سرچشمه هاى عاطفى دارد و اسلام هرگز با عواطف مردم مبارزه نكرده است. آنچه ممنوع است بى تابى و اظهار ناشكرى و حركات و سخنانى است كه دليل بر شكايت از تقديرات الهى باشد. حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه به هنگام وفات فرزندش ابراهيم در كتب مختلف نقل شده نيز اشاره به همين معناست; هنگامى كه خبر وفات فرزند به او رسيد اشك در چشمان حضرت حلقه زد و سرازير شد. شايد بعضى به آن حضرت ايراد كردند، فرمود: «تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَيَحْزَنُ الْقَلْبُ وَلا نَقُولُ ما يُسْخَطُ الرَّبُ; چشم مى گريد و قلب محزون مى شود اما چيزى كه موجب خشم خدا شود نمى گويم».





  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۴ ۱۰:۰۸ بعد از ظهر نمایش پست [11]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 145 :

  عبادتهاى بى حاصل (اخلاقى،معنوي،عبادى) 

وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ .

درود خدا بر او ، فرمود :

بسا روزه دارى كه بهره اى جز گرسنگى و تشنگى از روزه دارى خود ندارد ، و بسا شب زنده دارى كه از شب زنده دارى چيزى جز رنج و بى خوابى به دست نياورد ! خوشا خواب زيركان، و افطارشان!



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)






 
شرح و تفسير روزه داران بى نصيب و شب زنده داران بى خبر! مى دانيم عبادات نيز مانند انسان، روح و جسمى دارند. امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه اش اشاره به عبادات بى روح و كم نتيجه يا بى نتيجه كرده مى فرمايد: «چه بسيار روزه دارانى كه از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نمى برند و چه بسيار شب زنده دارانى كه از قيام شبانه خود جز بى خوابى و خستگى ثمره اى نمى گيرند. آفرين بر خواب هوشمندان و افطارشان»; (كَمْ مِنْ صَائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلاَّ الْجُوعُ وَالظَّمَأُ، وَكَمْ مِنْ قَائِم لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلاَّ السَّهَرُ وَالْعَنَاءُ، حَبَّذَا نَوْمُ الاَْكْيَاسِ وَإِفْطَارُهُمْ). «سَهَر» (بر وزن سفر) به معناى شب بيدارى و «عَناء» به معناى رنج و تعب است. همان گونه كه در بالا اشاره شد عبادات، ظاهرى دارد و باطنى يا صورتى و سيرتى; صورت عبادات افعالى است كه در ظاهر بايد انجام شود; ولى باطن آنها فلسفه هاى تربيتى است كه نتيجه آن قرب الى الله است. براى رسيدن به اين نتايج قناعت به شكل عبادات كافى نيست بلكه توجه به آداب آن نيز لازم است. مثلاً در نماز اگر حضور قلب نباشد و انسان اذكار و افعال آن را در حالى بجا آورد كه فكر او مشغول برنامه هاى دنياى مادى اوست به يقين از نتايج تربيتى آن كه باز داشتن از گناه (نهى از فحشا و منكر) و قرب الى الله (الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلُّ تَقِىٍّ) و شستشوى دل از زنگار گناه است محروم خواهد ماند. همچنين روزه برنامه هاى ظاهرى مانند خوددارى از خوردنى و نوشيدنى و بعضى ديگر از لذات نفسانى دارد و فلسفه اى كه عبارت از تقويت ايمان و اراده و مبارزه با هواى نفس و شيطان است كه اگر آنها حاصل نشود نتيجه روزه كه تقوا است: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) حاصل نمى گردد و انسان را از عذاب الهى باز نمى دارد و سپرى در برابر آتش نمى شود. به همين دليل در روايات اسلامى تأكيد زيادى بر آداب نماز و روزه و ساير عبادات شده است تا عبادات افزون بر اسقاط تكليف به درجه قبولى در نزد پرورگار برسد. علاوه بر اين، افعال و اعمال زشتى جزء موانع قبولى عبادت است; مانند غيبت كردن، نوشيدن مست كننده ها، استفاده از اموال حرام و امثال آن كه سبب مى شود عبادات تا مدتى مقبول درگاه خدا نگردد. نيز يكى از مهم ترين شرايط قبولى عبادات، پذيرش ولايت اهل بيت است كه اگر نباشد عبادات به كلى بى روح و خالى از محتوا مى شود. كلام حكيمانه فوق ناظر به تمام اين امور نيز هست; كسانى هستند روزه مى گيرند; اما انواع گناهان را در حال روزه انجام مى دهند; ظلم مى كنند، مال مردم مى خورند، آبروى مسلمانان را مى ريزند و با غيبت و تهمت افراد بى گناه را آزار مى دهند به يقين اين گونه اشخاص از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نمى برند، چنان كه شب زنده دارانى هستند مانند خوارج كه خون بى گناهان را مى ريزند، با امام معصوم به مبارزه برمى خيزند و جنايات بى رحمانه اى مى كنند و با اين حال شب تا به صبح نماز و قرآن مى خوانند. اينها هرگز بهره اى از عبادات شبانه نخواهند برد. منظور از «اكياس» (جمع كيّس به معناى انسان با هوش است) تنها پرهيزگاران و افراد با معرفت و هوشمند به همه اسرار عبادات آگاهند و آداب آن را به كار مى بندند. آنها اگر چه روزه مستحبى به جا نياورند و عبادات مستحب شبانه را انجام ندهند خواب و افطارشان از عبادات گروه اول بالاتر است; خواب و افطارى كه به آنها براى اطاعت خالق و خدمت به خلق نيرو مى دهد. نكته: خستگان محروم! كلام حكيمانه فوق كه بخشى از آن از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده و به صورت مبسوط تر از اميرمؤمنان(عليه السلام)، گويا بر گرفته از آيه سوم سوره «غاشيه» است. آنجا كه حال مجرمان را شرح مى دهد و مى فرمايد: «(عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ); پيوسته عمل كرده و خسته شده اند (و نتيجه اى نگرفته اند)» و دليلش آن است كه نه معرفت كافى براى عمل داشتند نه شرايط آن را رعايت كردند و نه موانع آن را برطرف نمودند و حتى گاهى با اعمال ناشايست خود اگر بهره اى هم از اعمال پيشين برده بودند آنها را حبط و باطل نمودند. در كتاب كافى در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه براى ناصبيان و دشمنان اهل بيت تفاوتى نمى كند كه نماز بخوانند يا اعمال ناشايست انجام دهند و اين آيه شريفه: (عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ * تَصْلَى نَاراً حَامِيَةً) درباره (امثال) آنها نازل شده است. در حديث ديگرى آمده است كه براى ناصبين به اهل بيت تفاوت نمى كند كه نماز بخوانند يا دزدى كنند آنها در آتش دوزخند. هنگامى كه انسان حالات خوارج را مطالعه مى كند به عمق اين گفتار حكيمانه امام(عليه السلام) آشناتر مى شود; آنها چگونه افراد بى گناه را سر مى بريدند و حتى شكم زن باردار را پاره مى كردند و او و جنينش را مى كشتند و حتى قتل اميرمؤمنان على(عليه السلام) را واجب مى شمردند; اما با اين حال صداى زمزمه تلاوت قرآن شبانه و نماز شبشان همواره به گوش مى رسيد. شبيه آنها گروهى از وهابيون امروزند كه به آسانى ده ها و صدها نفر از افراد بى گناه، زن و كودك و پير و جوان را به خاك و خون مى كشند سپس در نمازهاى پنج گانه با صفوف منظم و خواندن سوره هاى طولانى به وسيله امام و زمزمه آمين بعد از حمدشان و اهميت فوق العاده دادن به مد (ولا الضالين) حضور پيدا مى كنند به گونه اى كه هر كس اعمال سوء و جنايت هاى فوق العاده آنها را نديده و نشنيده باشد تحت تأثير واقع مى شود و گمان مى كند اينها فرشتگانى هستند در روى زمين در حالى كه شياطينى هستند مستحق جهنم و سجين. اين سخن را با حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خاتمه مى دهيم. آن حضرت شنيد كه زنى در حال روزه دارى كنيز خود را دشنام مى دهد! دستور داد طعامى حاضر كردند و به آن زن فرمود: بخور. عرض كرد: روزه دارم. فرمود چگونه روزه دار هستى در حالى كه كنيز خود را دشنام دادى روزه فقط پرهيز از طعام و شراب نيست.



 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 141 تا 147
یکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۴:۲۶ بعد از ظهر نمایش پست [12]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 147 :

  (عملي، اخلاقى، اعتقادى) 

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ [عليه السلام] لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ [عليه السلام] فَأَخْرَجَنِى إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ :

يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّى مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِى حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِى أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِى قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِى شَيْ‏ءٍ أَقْرَبُ شَيْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَ

جَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِى أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ .

درود خدا بر او ، فرمود :

 (كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پْر دردى كشيد و فرمود )

اى كميل بن زياد ! اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند ، كه بهترين آن ها ، فراگيرترين آن هاست، پس آنچه را مى گويم نگاهدار:

 1ـ اقسام مردم (مردم شناسى)
مردم سه دسته اند ، دانشمند الهى ، و آموزنده اى بر راه رستگارى ، و پشه هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان ، كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند. و با وزش هر بادى حركت مى كنند؛ نه از روشنايى دانش نور گرفتند ، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند .

 2ـ ارزش هاى والاى دانش
اى كميل: دانش بهتر از مال است . زيرا علم ، نگهبان تو است ، ولى تو بايد از مال خويش نگهدارى كني؛ مال با بخشيدن كم مى شود اما علم با بخشش فزونى گيرد ؛ و مقام و شخصيتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال ، نابود مى گردد.
اى كميل بن زياد! شناخت علم راستين ( علم الهى آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند ، و پس از مرگ ، نام نيكو به يادگار گذارد . دانش . فرمانروا؛ و مال، فرمانبر است.

 3ـ ارزش دانشمندان
اى كميل!ثروت اندوزانِ بى تقوا، مرده اى به ظاهر زنده اند ، اما دانشمندان تا دنيا بر قرار است زنده اند ، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان اما ياد آنان در دل ها هميشه زنده است.

 4ـ اقسام دانش پژوهان
بدان كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش فراوانى انباشته اتس، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند ؟ آرى تيزهوشانى مى يابم اما مورد اعتماد نمى باشند . دين را وسيله دنيا قرار داده ، و با نعمت هاى خدا بر بندگان ، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند . يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند اما ژرف انيشيِ لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اولين شبهه اى ، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند؛ پس نه آنها ، و نه اينها ، سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند. يا فرد ديگرى كه سخت در پى لذت بوده ، و اختيار خود را به شهوت داده است، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مى ورزد ، هيچ كدام از آنان نمى توانند از دين پاسدارى كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش با مرگ دارندگان دانش مى ميرد.

 5ـ ويژگى هاى رهبران الهي
آرى ! خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان ، تا حجت خدا باطل نشود ، و نشانه هايش از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند ! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند ، كه خدا به وسيله آنان حجت ها و نشان هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد ، و در دل هاى آن بكارد، آنان كه دانش ، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده ، و روح يقين را در يافته اند ، كه آنچه را خوشگذران ها دشوار مى شمارند ، آسان گرفتند، و آن چه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند . در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است، آنان جانشينان خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم! كميل! هرگاه خواستى بازگرد.



غمها و پيرى زودرس (اخلاقى،بهداشت روانى)





شرح و تفسير برترى علم بر ثروت امام(عليه السلام) در اين كلام بسيار شريف و پربار و پرمعنا نخست براى آماده كردن مخاطب خود كميل او را به مكانى مى برد كه خالى از اغيار و نامحرمان است تا بتواند آزادتر و پربارتر حقايق را براى او بيان كند. كميل بن زياد مى گويد: «اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) دست مرا گرفت و به سوى صحرا (خارج شهر كوفه) برد هنگامى كه به صحرا رسيد آه پردردى كشيد و فرمود»; (قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَاد: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب(عليه السلام)، فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ، فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ، ثُمَّ قَالَ:). «جبّان» به معناى صحراست و گاه به قبرستان «جبان» و «جبانة» اطلاق شده چون معمولاً قبرستان ها در بيرون شهر بود. «صعداء» (بر وزن علماء) به معناى تنفسى است كه كشيده و طولانى و ناشى از درد و رنج باشد. امام(عليه السلام) در آن فضاى آزاد و آرام و خالى از بيگانه و اغيار زبان به سخن گشود و مخاطب با ايمان و با معرفتش را چنين خطاب كرد: «اى كميل بن زياد! دل ها همانند ظرف هاست پس بهترين آنها ظرفى است كه مقدار بيشترى را بتواند نگهدارى كند»; (يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَاد: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا). «اَوْعِيَة» جمع (وِعاء) به معناى ظرف در اصل از ريشه وعى (بر وزن سعى) گرفته شده است كه به گفته «ابن منظور» در لسان العرب و «راغب» در كتاب مفردات در اصل به معناى نگهدارى چيزى در قلب است يعنى به حافظه سپردن و ياد گرفتن. سپس به هر ظرفى «وعاء» گفته شده به گونه اى كه بر معناى اصلى پيشى گرفته و هر زمان «وعاء» گفته مى شود معناى ظرف هاى معمولى به ذهن انسان سبقت مى گيرد. اين ماده به معناى حفظ و نگهدارى نيز آمده است، بنابراين منظور امام(عليه السلام)تأكيد بر اين است كه كميل اين سخنان حكيمانه و گرانقدر را حفظ كند و به ديگران نيز برساند تا نفع آن عام باشد. كميل نيز به اين دستور عمل كرد. به هر حال، تشبيه زيبا و پرمعناى كلام امام(عليه السلام) اشاره به اين است كه در مبدأ فيض الهى هيچ محدوديتى نيست و اگر استفاده انسان ها از آن مبدأ متفاوت است به سبب تفاوت ظرفيت هاى آنهاست; درست به اين مى ماند كه گروهى ظرف هاى مختلفى را با خود بردارند و به سوى چشمه زلال پرآبى حركت كنند. پيداست هر يك به اندازه پيمانه اى كه به همراه دارد از آن چشمه آب بر مى گيرد; يكى به اندازه آشاميدن يك مرتبه انسان و ديگرى به اندازه دفعات زياد. به بيان ديگر، باران فيض الهى بر صحرا و دشت و دره ها و گودال ها مى بارد، هر زمينى وسعت بيشترى داشته باشد بهره اش از آن باران بيشتر است. اين سخن اشاره به آن است كه اى كميل! تا مى توانى ظرفيت خود را گسترش ده. از اين رو امام مى فرمايد: «بنا بر اين، آنچه را به تو مى گويم حفظ كن و در خاطر خود بسپار»; (فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ). آن گاه امام(عليه السلام) جامعه انسانى را به سه گروه تقسيم مى كند كه چهارمى ندارد، مى فرمايد: «مردم سه گروهند: علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند; آنهايى كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند»; (النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاة، وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِق، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْن وَثِيق). منظور از «عالمان ربانى» انسان هايى هستند كه علم و تقوا و معرفت الهى را در بر دارند و آنچه مى گويند از سخنان پروردگار و اوليائش مى گويند و همواره در اين مسير سير مى كنند و كار آنها تربيت شاگردان و پرورش روح و فكر آنهاست. «ربانى» ممكن است از ريشه «رب» به معناى پروردگار باشد كه به هنگام «ياء» نسبت، «الف و نون» براى تأكيد و مبالغه به آن اضافه شده است; مانند «روحانى» و شايد از ماده «تربيت» گرفته شده باشد; يعنى علمايى كه مربى انسان ها هستند و جمع ميان هر دو معنا در واژه «عالم ربانى» بعيد به نظر نمى رسد. اما «مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاة» به كسى گفته مى شود كه رهبر و پيشوا و معلمى از علماى ربانى براى خود بر گزيده، از شيطان و وسوسه هاى او و انسان هاى شيطان صفت دورى گزيده، در طريق نجات گام نهاده و آن مسير را در سايه رهبرى آگاه و با تقوا ادامه مى دهد. در واقع «علماى ربانى» همچون آفتاب عالم تاب و «متعلّمان عَلى سَبيلِ النَّجاة» همچون كره ماه هستند كه گرچه از خود نورى ندارند; ولى نور آفتاب را گرفته و منعكس مى كنند و به همين دليل چراغ شب هاى تار محسوب مى شوند. اين دو گروه خوشبخت و سعادتمند و پيروزند; اما گروه سوم افراد گمراه و منحرفى هستند كه امام براى آنها شش وصف بيان فرموده است: نخست از آنها به «همج» ياد مى كند. «همج» جمع «هَمَجَة» در اصل به معناى مگس كوچك است كه اشاره به حقارت و بى ارزشى آنهاست. سپس از آنها به «رعاع» اسم مى برد كه جمع «رَعاعة» (بر وزن خرابة) به معناى افراد بى سر و پا و اوباش است. در سومين يادكرد آنها را افرادى بى هدف نام مى برد كه دنبال هر صدايى مى روند; امروز پاى پرچم زيد سينه مى زنند فردا پاى پرچم دشمنش. «ناعق» از «نعيق» به معناى صدايى است كه چوپان براى راندن و نهيب زدن گوسفندان سر مى دهد. بعضى گفته اند كه در اصل به معناى صداى كلاغ است، سپس توسعه يافته و به صداى چوپان در برابر گوسفندان نيز اطلاق شده است. در هر حال اين گروه را به گوسفندان بى عقل و شعورى تشبيه مى كند كه دنبال هر صدايى حركت مى كنند. در چهارمين توصيف ايشان را به موجودات سبك و بى ريشه اى مانند برگ هاى خشكيده، پشه ها وامثال آن تشبيه مى كند كه همراه باد به هر سويى مى روند و اين نيز دليل بر بىوزنى و بى هدفى آنهاست كه با هر نسيمى به سويى مى رود. در پنجمين و ششمين توصيف كه در واقع علت اصلى تمام مشكلات و بدبختى هاى آنهاست مى فرمايد: آنها به نور علم روشن نشده اند تا در مسير ثابتى به سوى اهداف والايى حركت كنند و نيز تكيه گاه محكمى ندارند كه به آن چسبيده باشند تا نسيم ها و حتى طوفان ها هم نتوانند آنها را جا به جا كنند. اينها حال كسانى است كه نه عالمند و نه متعلم، نه دانشمند و نه پيرو دانشمندان. در حديث كوتاه و پرمعنايى از امام صادق(عليه السلام)همين تقسيم سه گانه به شكل ديگرى بيان شده است: «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: عَالِمٌ وَمُتَعَلِّمٌ وَغُثَاءٌ; مردم سه دسته اند: يا عالم و يا كسب كننده علم از شخص عالم اند و يا غثاء». (غثاء در اصل به معناى گياهان خشكيده اى است كه به صورت در هم ريخته بر روى سيلاب قرار مى گيرد. همچنين به كف هايى كه روى آب در حال جوشيدن در ديگ پيدا مى شود غثاء گفته شده است). در واقع امام(عليه السلام) روى نقطه اصلى مشكلات جوامع انسانى انگشت گذارده است. قسمت مهمى از مشكلات از ناحيه گروه سوم است; گروهى نادان، بى خبر، بى برنامه كه دنبال هر كسى بدون مطالعه حركت مى كنند. تنها هدفشان منافع مادى آنهاست. نه نور علم و تقوا بر قلوبشان تابيده، نه معرفت درستى نسبت به مبدأ و معاد دارند، نه تكيه گاه مطمئن، نه مشاوران آگاه و دشمنان اسلام بر همين گروه تكيه مى كنند تا جوامع اسلامى را گرفتار نا بسامانى كنند. به بيان ديگر عالمان ربانى همچون كوه هاى استوارند و به مضمون «المُؤمِنُ كَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِف; مؤمن همچون كوه است و تندبادها او را به حركت در نمى آورد»، در برابر تمام طوفان ها ايستادگى مى كنند و «مُتَعَلِّمانِ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ» همچون قطعات سنگى هستند كه به كوه چسبيده اند; آنان نيز از طوفان حوادث در امانند; ولى «هِمَج رَعاء» به منزله گرد و خاكى هستند كه بر دامان كوه نشسته و به اندك نسيمى جا به جا مى شوند. وظيفه دانشمندان و رهبران فكرى و معنوى جامعه اين است كه تلاش كنند اين گروه را در گروه دوم جاى دهند و آنها را ارتقاء رتبه بخشند و گرنه هميشه جامعه نابسامان خواهد بود. قرآن مجيد نيز درباره اين گروه گاهى چنين تعبيرى از آنها دارد: «آنها دل ها (= عقل ها)يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند،) نمى فهمند، و چشمانى كه با آن نمى بينند; و گوش هايى كه با آن نمى شنوند; آنها همچون چهارپايانند; بلكه گمراه تر! اينان همان غافلانند (چون امكان هدايت دارند و بهره نمى گيرند)»; (لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ). گاه نيز درباره كفار نادان و بى خبر خطاب به پيغمبر مى گويد: «مَثَل (تو در دعوت) كسانى كه كافر شدند، بسان كسى است كه حيوانات را (براى نجات از خطر،) صدا مى زند; ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى شنوند; (كافران) كر و لال و كورند; ازاين رو چيزى نمى فهمند»; (وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ). امام(عليه السلام) سپس در مقايسه اى بسيار جالب برترى علم را بر اموال دنيا از شش جهت، در سه گزاره از كلامش ثابت مى كند: نخست در اولين امتياز علم بر مال مى فرمايد: «اى كميل! علم از مال بهتر است (چرا كه) علم، تو را پاسدارى مى كند ولى تو بايد مال را پاسدارى كنى»; (يَا كُمَيْلُ: الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ). بديهى است كه علم هم ايمان انسان را حفظ مى كند و هم جسم و جان او را، زيرا دفع آفات در جهات مختلف به وسيله علم صورت مى گيرد در حالى كه مال به عكس آن است; صاحب مال بايد پيوسته از اموال خويش مراقبت كند مبادا دزدان آن را بربايند يا آفات و بلاهايى آن را از ميان بردارد. بايد مراقبينى بر آن بگمارد، وسايل اطفاى حريق در كنارش قرار دهد، به موقع به آن سركشى كند مبادا آفتى در آن پيدا شده باشد و اين يك برترى بزرگ براى علم در برابر مال است. در دومين برترى مى فرمايد: «مال با هزينه كردن كاستى مى گيرد در حالى كه علم، با انفاق افزون مى گردد»; (وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الاِْنْفَاقِ). «يَزْكُوا» (از ريشه «زكاء») به معناى نو و رشد است. دليل آن روشن است; هنگامى كه عالم تدريس مى كند و شاگردانى پرورش مى دهد علم و دانش او درون فكرش راسخ تر و قوى تر مى شود و اى بسا شاگردان سؤال و اشكالى كنند و در پرتو آن بر علم او افزوده گردد و ما تجربه كرده ايم براى پرورش علم هيچ چيز بهتر از تدريس نيست. مطالعه، درس خواندن و مباحثه كردن خوب است ولى تدريس اثر قوى ترى دارد. اضافه بر اين علم از طريق شاگردان گسترش پيدا مى كند و اين نيز نوعى ديگر از نمو است. در سومين تفاوت مى فرمايد: «دست پروردگانِ مال، به زوال آن از بين مى روند (ولى دست پروردگان علوم پايدارند)»; (وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ). بسيار ديده ايم ثروتمندانى را كه در زمان ثروت، دوستان بى شمار و مخلصان فراوانى دارند; اما آن روز كه ورشكست گردند و اموال شان از بين برود همه از اطراف آنها پراكنده مى شوند گويى نه مالى بود و نه ثروتى و نه دست پروردگانى; اما عالم اگر روزى بيمار شود و نتواند افاضه علم كند و يا از دنيا برود شاگردانش جاى او را مى گيرند و خلأ ناشى از بيمارى يا فقدانش را پر مى كنند و اين امر همچنان در نسل هاى متعدد ادامه مى يابد. امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به چهارمين امتياز علم بر مال پرداخته، مى فرمايد: «اى كميل بن زياد! آشنايى با علم و دانش آيينى است كه انسان به آن جزا داده مى شود و بايد به آن گردن نهد، به وسيله آن در دوران حيات، كسب طاعت فرمان خدا مى كند و بعد از وفات نام نيك از او مى ماند (در حالى كه مال به تنهايى نه وسيله طاعت است نه سبب نيك نامى بعد از مرگ)»; (يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَاد: مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الاِْنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ، وَجَمِيلَ الاُْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ). «أُحْدُوثه» به معناى چيزى است كه مردم درباره آن سخن مى گويند و در اينجا به معناى نام و نشان و «جَميلَ الاُْحْدُوثَة» به معناى نام نيك است. تعبير به «مَعْرِفَةُ الْعِلْم» به معناى آشنايى با علوم و دانش هاست نه آشنايى به اهميت علم آن گونه كه بعضى از شارحان پنداشته اند، زيرا جمله هاى بعد از آن شاهد بر تفسيرى است كه بيان كرديم. در حديثى كه در كتاب كافى از اميرمؤمنان(عليه السلام)نقل شده است مى خوانيم كه فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَاتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَطَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَذَخِيرَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَجَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ; بدانيد همنشينى عالم و پيروى از دانشمند آيينى است كه خدا با آن پرستش مى شود و پيروى از عالم سبب كسب حسنات و محو سيئات و ذخيره مؤمنان و مايه برترى و افتخار در حياتشان و نام نيك بعد از وفاتشان خواهد بود». در پنجمين مقايسه حضرت مى فرمايد: «علم حاكم است و مال محكوم عليه (علم فرمانده است و مال فرمان بردار)»; (وَالْعِلْمُ حَاكِمٌ، وَالْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ). بديهى است مال و ثروت در سايه علم و دانش پديد مى آيد; مديريت هاى شايسته، آگاهى به فنون زراعت و تجارت و صنعت و به ويژه در عصر ما آگاهى به انواع تكنولوژى ها و فناورى ها سرچشمه پيدايش و گسترش اموال و ثروت هاست و آنچه مايه برترى بخشى از كشورها بر ساير كشورهاى جهان و حاكميت آنها بر مسائل سياسى و فرهنگى جهان شده همان پيشرفت علمى آنهاست كه هم اقتصادشان را شكوفا كرده و هم پايه هاى حاكميت شان را بر مسائل سياسى تقويت نموده است. به گفته مرحوم مغينه در شرح نهج البلاغه خود، مسلمانان روى گنج هاى بزرگى نشسته اند گنج هايى كه غربى ها فاقد آنند; ولى داراى علوم و دانش هايى هستند كه سبب برترى آنها در مسائل سياسى و اقتصادى شده است. ما مالك گنج و ثروتيم و آنها مالك علم و خبرويت و به همين دليل آنها حتى بر گنج ها و ثروت هاى ما حكومت مى كنند آنها به زبان عمل مى گويند: (رَّبِّ زِدْنِي عِلْماً)و ما به زبان كسالت عكس آن را مى گوييم. بحمدالله در اين اواخر بسيارى از مسلمانان بيدار شده و بازگشت به هويت اصلى خود را آغاز كرده اند. دانشمندان ماهرى در ميان آنها پيدا شده كه اگر به نهضت علمى خود شتاب دهند اميد مى رود خود را در تمام جهات از حاكميت غربِ ظالم و ستمگر آزاد سازند. روشن است كه علم در كلام امام(عليه السلام) همه علوم مفيد را شامل مى شود; اعم از علوم الهى و معنوى و علوم مفيد مادى، هرچند بيشتر سخن از علوم الهى است. آن گاه امام(عليه السلام) در ششمين و آخرين برترى علم و دانش بر مال و ثروت چنين مى فرمايد: «اى كميل! ثروت اندوزان هلاك شده اند در حالى كه ظاهراً در صف زندگانند; ولى دانشمندان تا جهان برقرار است زنده اند خود آنها گرچه از ميان مردم بيرون رفته اند; ولى چهره و آثارشان در دل ها ثبت است»; (يَا كُمَيْلُ: هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَهُمْ أَحْيَاءٌ، وَالْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَأَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ). مى دانيم فرق موجود زنده و مرده در تأثيرگذارى آن است، بنابراين ثروت اندوزانى كه نه خود از اموالشان استفاده مى كنند و نه ديگران بهره مند مى شوند در حكم مردگانند، زيرا هيچ اثرى از آنها ديده نمى شود; ولى دانشمندانى كه سال ها و قرن ها چشم از جهان فرو بسته و شاگردان و كتاب ها و آثارشان در همه جا به چشم مى خورد در واقع زنده اند. مگر يك عالم زنده چه مى كند؟ شاگرد پرورش مى دهد، مردم را هدايت و از آيين حق دفاع مى كند. هرگاه پس از وفات آثار علمى آنها همين كارها را انجام دهد گويى آنها زنده اند. آرى، دانشمندانى كه وفات كرده با بدن هاى مادى در ميان ما نيستند; اما به قلب هر كس مراجعه كنيد وجود آنها را با آثارشان حاضر مى بينيد. درست مانند حياتشان پيام مى دهند و تربيت مى كنند. قرآن مجيد نيز درباره افراد فاقد هر گونه اثر به «مردگان» تعبير كرده و مى فرمايد: «(إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ); مسلّماً تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند و دور شوند». اميرمؤمنان على(عليه السلام) از كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر را با قلب و زبان و دست ترك مى كنند به «ميت الاحياء» (مرده زندگان) تعبير كرده و مى فرمايد: «وَمِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاء». در خطبه 87 نيز همين تعبير (ميت الاحياء) درباره كسانى كه نصيحت نمى پذيرند و گوش به اندرزهاى اولياء الله نمى دهند، آمده است. از سويى ديگر در حديثى از همان حضرت كه در غررالحكم آمده مى خوانيم: «العالِمُ حَىٌّ وَإنْ كانَ مَيِّتاً، الْجاهِلُ مَيِّتٌ وَإنْ كانَ حَيّاً; عالم زنده است، هرچند از دنيا رفته باشد و جاهل مرده، هرچند در زمره زندگان باشد». نيز از همان حضرت در همان كتاب نقل شده است كه فرمود: «ما ماتَ مَنْ أحْيى عِلْماً; كسى كه علم و دانشى را زنده كند هرگز نمرده است». خلاصه اين كه امام(عليه السلام) براى اثبات برترى علم و دانش در مقابل مال و ثروت تمام جهات اين دو را در نظر گرفته و حق سخن را ادا فرموده است به گونه اى كه چون انسان آن را مطالعه مى كند هيچ گونه كمبود و كاستى در آن نمى بيند. در ضمن روشن مى شود كه در فرهنگ اسلام علم و عالم و دانشمند حرف اول را مى زنند و ساير مواهب الهى تحت سلطه و سيطره آنهاست. (امام(عليه السلام) فرمود: بدان اى كميل) در اينجا علم فراوانى است ـ و با دست اشاره به سينه مباركش كرد ـ اى كاش افراد لايقى را براى آن مى يافتم (تا به آنها تعليم دهم) آرى كسى را مى يابم كه زود درك مى كند ولى (از نظر تقوا) قابل اطمينان و اعتماد نيست و دين را وسيله دنيا قرار مى دهد و از نعمت خدا بر ضد بندگانش استفاده مى كند و از دلائل الهى بر ضد اوليائش كمك مى گيرد. يا كسى كه مطيع حاملان حق است اما چون بصيرتى به پيچ و خم هاى علم و شبهات ندارد با نخستين شبهه و ايراد، شك در دل او پيدا مى شود. آگاه باش (اى كميل!) نه اين به درد مى خورد و نه آن. يا كسى كه اسير لذت است و در چنگال شهوات گرفتار. (و به همين دليل دين و ايمانش را در پاى لذات و شهواتش قربانى مى كند). يا كسى كه حريص به جمع مال و اندوختن آن است اين دو (اين گروه و گروه پيشين) به هيچ وجه از دين داران نيستند و شبيه ترين موجودات به چهارپايانى هستند كه براى چَرا رها شده اند. (آرى) اين گونه علم با مرگ حاملانش مى ميرد. حاملان علم چند گروهند امام(عليه السلام) در اين بخش از كلام نورانى و پربار و حكمت آميزش بعد از ذكر اهميت علم و علما و برترى علم بر مال و ثروت مى فرمايد: «(بدان اى كميل) در اينجا علم فراوانى است ـ و با دست اشاره به سينه مباركش كرد ـ »; (هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً ـ وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ـ). سپس فرمود: «اى كاش افراد لايقى براى آن مى يافتم (تا به آنها تعليم دهم)»; (لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً). منظور از اين علم چه علمى است؟ به نظر مى رسد علوم مربوط به صفات جمال و جلال خداوند و عرفان ذات مقدسش و اسرار جهان آفرينش و مقامات انبيا و اوليا و حوادث مربوط به آينده باشد كه تحمل اين علوم را همه كس ندارد بلكه جمعى از پاكان و خاصان و اولياء الله و اتقيا مى توانند حامل اين علوم باشند و از آن به طور صحيح استفاده كنند. در حديثى پرمعنا از امام باقر(عليه السلام) در تفسير واژه «صمد» در آيه (اللهُ الصَّمَدُ)مى خوانيم كه: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَ وَالاِْسْلاَمَ وَالاِْيمَانَ وَالدِّينَ وَالشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ وَكَيْفَ لِي بِذَلِكَ وَلَمْ يَجِدْ جَدِّي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ يَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَيَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَإِنَّ بَيْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّي عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلاَ لاَ أَجِدُ مَنْ يَحْمِلُه; هرگاه براى علم و دانشى كه خدا به من داده حاملانى پيدا مى كردم توحيد، اسلام، ايمان، دين و شرايع را از واژه «الصمد» بيرون مى آوردم و آن را نشر مى دادم. چگونه ممكن است من چنين افرادى را بيابم در حالى كه جدم اميرمؤمنان(عليه السلام)نيافت تا آنجا كه آه سوزان و پر درد از دل بر مى كشيد و بر منبر مى فرمود: از من سؤال كنيد پيش از آنكه از دست شما بروم، چرا كه در وجود من علم و دانش فراوانى است. آه آه بدانيد افرادى نمى يابم كه بتوانند آن را حمل و نگهدارى كنند». امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن از چهار گروه نام مى برد كه هيچ كدامشان شايسته حمل اين علوم الهى و اسرارآميز نيستند. در مورد گروه اول مى فرمايد: «آرى كسى را مى يابم كه زود درك مى كند ولى (از نظر تقوا) قابل اطمينان و اعتماد نيست و دين را وسيله دنيا قرار مى دهد و از نعمت خدا بر ضد بندگانش استفاده مى كند و از دلائل الهى بر ضد اوليائش كمك مى گيرد»; (بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُون عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلاً آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَمُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ). «لَقِن» به معناى زيرك و باهوش است. اين گروه همان عالمان بى تقوا هستند كه از نظر علمى ممكن است مراحلى را طى كرده باشند; ولى از نظر تعهد و احساس مسئوليت الهى پايشان لنگ است. اينها همان عالمانى هستند كه در دستگاه خلفاى جور و سلاطين ظالم توجيه گر اعمالشان بوده و دين خود را براى آبادى دنيايشان مى فروختند و تاريخ افرادى از اين قبيل را به خاطر دارد كه حتى گاه براى حفظ موقعيتشان فتوا به ريختن خون بى گناهان مى دادند و اينها خطرناك ترين دشمنان اسلامند. در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام) از حضرت مسيح(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «الدِّينَارُ دَاءُ الدِّينِ وَالْعَالِمُ طَبِيبُ الدِّينِ فَإِذَا رَأَيْتُمُ الطَّبِيبَ يَجُرُّ الدَّاءَ إِلَى نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّهُ غَيْرُ نَاصِح لِغَيْرِهِ; دينار موجب بيمارى دين است و عالِم طبيب دين است. هرگاه ديديد طبيب عوامل بيمارى را به سوى خود مى كشد او را در طبّش متهم سازيد و بدانيد (كسى كه به خودش رحم نمى كند) خيرخواه ديگران نيست». سپس درباره گروه دوم مى فرمايد: «يا كسى كه مطيع حاملان حق است; اما چون بصيرتى به پيچ و خم هاى علم و شبهات ندارد با نخستين شبهه و ايراد، شك در دل او پيدا مى شود. آگاه باش (اى كميل!) نه اين به درد مى خورد و نه آن»; (أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لاَِوَّلِ عَارِض مِنْ شُبْهَة. أَلاَ لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ). «اَحْناء» جمع «حِنْو» در اصل به هرچيزى گفته مى شود كه پيچ و خمى داشته باشد سپس به معناى جوانب نيز آمده است (چرا كه جوانب و اطراف اشيا غالباً انحنايى دارد). اين گروه از يك نظر نقطه مقابل گروه اول اند; افرادى ضعيف الفكر و نادان و مغرور كه در برابر شبهه افكنان كاملا آسيب پذير اند، ميدان را خالى كرده و گاه به آن ها مى پيوندند. خطر اين گروه براى جهان اسلام و جامعه بشرى نيز كم نيست. نمونه اين گروه جمعيت خوارج بودند; هنگامى كه به توطئه و نيرنگ عمرو عاص قرآن بالاى نيزه ها رفت فورا ميدان را رها كردند و هنگامى كه شبهه افكنى شعار «لا حُكْمَ إلاّ لِلّه» را سر داد در برابر على(عليه السلام) قيام كردند كه چرا مسئله حكميت را پذيرفته اى و العياذ بالله نسبت كفر به آن حضرت دادند و امثال آنها در جامعه امروز ما نيز كم نيست. حضرت درباره گروه سوم مى فرمايد: «يا كسى كه اسير لذت است و در چنگال شهوات گرفتار آمده (و به همين دليل دين و ايمانش را در پاى لذات و شهواتش قربانى مى كند)»; (أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ). «منهوم» به معناى شكم پرست و حريص است. «سَلِسَ الْقِياد» به كسى گفته مى شود كه به آسانى در برابر چيزى تسليم مى شود. آن گاه به چهارمين گروه اشاره كرده مى فرمايد: «يا كسى كه حريص به جمع مال و اندوختن آن است اين دو (اين گروه و گروه قبل) به هيچ وجه از دين داران نيستند و شبيه ترين موجودات به چهارپايانى هستند كه براى چَرا رها شده اند»; (أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الاِدِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْء، أَقْرَبُ شَيْء شَبَهاً بِهِمَا الاَْنْعَامُ السَّائِمَةُ). «مُغْرِم» كسى است كه عاشق و دلباخته چيزى باشد. «سائِمَة» حيوانى است كه در چراگاه رها شود. مى دانيم چهارپايان جز خور و خواب و شهوت چيزى را درك نمى كنند و بيچاره انسان، اشرف مخلوقات، آن قدر تنزل كند كه همسوى با آن ها باشد يا دنبال عيش و نوش و شهوت است و يا مشغول جمع مال و ثروت. امام(عليه السلام) در پايان اين سخن مى فرمايد: «اين گونه علم با مرگ حاملانش مى ميرد»; (كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ). زيرا هيچ يك از اين گروه چهارگانه شايسته آن نيستند كه حامل علوم الهى باشند. به همين دليل عالمان واقعى از قرار دادن علوم در اختيارشان خوددارى مى كنند و ناچار علمشان را با خودشان به گور مى برند و با مرگ آن ها علم هم مى ميرد. عالمانى كه حجت خدا در زمينند امام(عليه السلام) در اين بخش از كلام خود كه در واقع جنبه استثنا از گفتار سابق را دارد مى فرمايد: «(درست است كه عالمان با عمل اندك اند و علم و دانش با مرگ حاملانش مى ميرد) ولى بار خدايا! آرى هرگز روى زمين از كسى كه به حجت الهى قيام كند خالى نمى شود; خواه ظاهر و آشكار باشد و يا ترسان و پنهان»; (اللَّهُمَّ بَلَى! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِم لِلَّهِ بِحُجَّة. إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، وَإِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً). درست همان چيزى كه علماى اماميه و شيعيان به آن ايمان دارند كه زمين هرگز خالى از حجت نمى شود; خواه آشكار باشد يا پنهان و جالب اين كه ابن ابى الحديد تصريح مى كند كه اين جمله امام(عليه السلام) مانند تصريح به عقايد شيعيان است; ولى اصحاب ما آن را حمل بر «ابدال» مى كنند كه در روايات نبوى به آنها اشاره شده و آنان مردانى هستند كه پيوسته در سطح زمين در گردش اند; برخى شناخته مى شوند و بعضى ناشناخته مى مانند. اى كاش ابن ابى الحديد دست از تعصبات طائفى خود بر مى داشت و هنگامى كه به سخنى از مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) برخورد مى كرد كه صريح يا مانند صريح بر اعتقاد اماميه بود آن را مى پذيرفت و رواياتى را كه درباره ابدال نقل شده نيز حمل بر امامان معصوم و ياران خاص آنان مى كرد. (در پايان اين گفتار سخنى درباره روايات ابدال خواهيم داشت). سپس امام(عليه السلام) به نكته مهمى درباره فوايد وجود حجت هاى الهى اعم از غائب و ظاهر پرداخته مى فرمايد: «وجود آنها به اين سبب است كه دلائل الهى و نشانه هاى روشن او هرگز باطل نگردد و از دست نرود»; (لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَبَيِّنَاتُهُ). اين سخن در واقع يكى از پاسخ ها براى سؤال معروفى است كه درباره فلسفه وجود امام غائب(عليه السلام) مى شود و آن اين كه امام غائب(عليه السلام)افزون بر اين كه وجودش سبب آرامش زمين و بركات الهى و تربيت و پرورش دل هاى آماده است، از طريق ولايت تكوينى همچون پرورش گل ها و ميوه ها به وسيله آفتاب پشت ابر، فايده ديگرى نيز دارد و آن اين است كه معارف اسلامى و حجج و بينات الهى و احكام شريعت را دست نخورده نگه مى دارد تا با گذشت زمان گرد و غبار نسيان و بطلان بر آنها ننشيند و آيين حق تحريف نگردد تا زمانى كه ظاهر شود و همه را از اين آب زلال حيات بخش سيراب كند. حضرت در ادامه اين سخن به بيان عدد و صفات آنها مى پردازد و مى فرمايد: «آنها چند نفرند و كجا هستند؟ به خدا سوگند تعدادشان اندك و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار والاست»; (وَكَمْ ذَا وَأَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَاللَّهِ الاَْقَلُّونَ عَدَداً وَالاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً). قرآن مجيد نيز درباره مؤمنان صالح العمل كه در درجات والاى ايمان قرار دارند مى گويد: «(وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ); آنها (كه ايمان دارند و عمل صالح و ظلم و ستمى بر يكدگر نمى كنند) تعدادشان كم است». در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه امام معصوم در هر زمان يكى بيش نيست چرا امام(عليه السلام) در اين عبارت و جمله هايى كه بعد از آن مى آيد از ضمير جمع استفاده مى كند و آنها را به صورت يك جمعيت ذكر مى نمايد؟ پاسخ اين است كه امام(عليه السلام) وجود آنها را در طول زمان در نظر گرفته است. درست است امام معصوم در هر زمان يكى است; ولى هرگاه به مجموعه زمان هاى بعد از امام(عليه السلام) بنگريم امامان معصوم جمعيتى را تشكيل مى دهند. اين احتمال نيز هست كه منظور از به كار بردن ضميرِ جمع، امامان معصوم و اصحاب خاص آنان باشد. آن گاه امام(عليه السلام) به ذكر اوصاف اين اقليت عظيم الشأن و اين بندگان والاى پروردگار پرداخته و شش صفت برايشان ذكر مى كند. نخست مى فرمايد: «خداوند به واسطه آنها حجت ها و دلايلش را حفظ مى كند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلوب افرادى شبيه خود بيفشانند»; (يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ). آرى اينان گنجينه هاى اسرار الهى و حافظان معارف وحى و نبوت و دلايل حقانيت دين مبين اسلام اند و هر كدام از آنها بخواهد از دنيا چشم بپوشد اين علوم و اسرار را به فرد ديگرى همچون خود مى سپارد تا اين ميراث عظيم حفظ شود و خالى از هر گونه پيرايه و آلودگى به آيندگان برسد. تعبير به «يُودِعُوا» اشاره به علوم و اسرار آماده اى است كه همچون امانتى از صندوقى به صندوق ديگر منتقل مى شود و تعبير به «يَزْرَعُوا» اشاره به علومى كه بايد بذر آن افشانده شود و تدريجاً در دل آنها پرورش يابد تا زمانى كه به ثمر نشيند و اين نشان مى دهد كه علوم آنها در واقع دو گونه است. اين موضوع را در مورد على(عليه السلام) در كتب حديث غالباً خوانده ايم كه على(عليه السلام)مى فرمود: «پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هزار باب علم را به من آموخت كه از هر علمى هزار باب ديگر گشوده مى شود» اين علوم در واقع همانند بذر اند كه افشانده مى شوند و از يك دانه هزار دانه مى رويد; ولى بخشى از علوم نيز بوده است كه بدون كم و كاست از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) منتقل شده است. در دومين وصف مى فرمايد: «علم و دانش با حقيقتِ بصيرت به آنها روى آورده است»; (هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ). البته بصيرت و بينش مراتب و مراحلى دارد; ولى اين گروه از اولياء الله به حد والاى آن رسيدند. تعبير به «هجم» ممكن است اشاره به اين باشد كه علوم آنها اكتسابى نيست بلكه الهامى است از سوى پروردگار كه از آنها به هجوم تعبير شده است. مرحوم علامه مجلسى در تفسير اين جمله مى نويسد: تعبير به هجوم در اينجا اشاره به اين است كه خداوند «علم لدنّى» را نسبت به حقائق اشيا دفعتاً به آنها تعليم داده و حجاب ها و پرده ها را كنار زده و حقايق را بر آنها مكشوف ساخته است. در سومين وصف مى فرمايد: «آنها روح يقين را لمس كرده اند»; (وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ). مى دانيم يقين مراتبى دارد: علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين. علم اليقين آن است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد; مانند كسى كه با مشاهده دود از فاصله دور، به وجود آتش ايمان پيدا كند. عين اليقين در جايى است كه انسان به مرحله شهود برسد و با چشم خود مثلا آتش را از نزديك مشاهده كند. حق اليقين مرتبه فراتر از آن و به اين معناست كه مثلاً انسان، آتش را با دست خود لمس كند و يا موجودى همچون آهن كه وارد آتش مى شود و صفات آن را به خود مى گيرد و به صورت بخشى از آن در مى آيد كه اين بالاترين مرحله يقين است. اولياى الهى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين گفتار نورانى اش مى فرمايد: «آنها روح اليقين را لمس كرده اند» داراى همين مرحله از يقين هستند. حضرت در چهارمين وصف مى فرمايد: «آنان آنچه را دنياپرستانِ هوس باز مشكل مى شمردند آسان يافته اند»; (وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ). «اسْتَلانُوا» (از ريشه «لين») به معناى نرمى و «اسْتَوْعَرَ» (از ريشه «وَعْر») به معناى سختى و «مترفون» (از ريشه «تَرَف») به معناى در ناز ونعمت زيستن است. دنياپرستان، پرهيز از زر و زيور دنيا و ساده زيستن و دل از لذات نامشروع كندن را كار مشكلى مى پندارند; ولى اين گروه از اولياء الله به آسانى از همه اينها مى گذرند و به زندگى ساده زاهدانه پاك از هر گونه آلودگى قناعت مى كنند. امام(عليه السلام) در وصف پنجم مى فرمايد: «آنها به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند»; (وَأَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ). جاهلان پيوسته از اين وحشت دارند كه اموالشان به خطر بيفتد، جاه و مقامشان از ميان برود و آينده زندگى مادى آنها دگرگون شود، از اين در هراس اند كه اگر از حرام الهى چشم بپوشند، به حلال نرسند و از اين مى ترسند كه اگر از حق طرفدارى كنند گروهى از دوستان خود را از دست خواهند داد; ولى اين گروه از اولياء الله نه تنها از اين امور بيمناك نيستند بلكه به آن انس گرفته اند. در خطبه 128 نيز در كلام امام(عليه السلام) خوانديم كه به «ابوذر» ـ آن مرد مبارزِ مجاهد فى سبيل الله كه به سبب حمايت هايش از حق تبيعد شد و در تبعيدگاه مظلومانه و در نهايت عسرت جان سپرد ـ به هنگامى كه در زمان عثمان مى خواستند او را به تبعيدگاه بفرستند خطاب كرد و فرمود: «يا أباذَرَ ... لايُؤْنِسَنَّكَ إلاّ الْحَقُّ، وَلا يُوحِشَنَّكَ إلاَّ الْباطِلُ; اى اباذر... مبادا با چيزى جز حق مأنوس شوى و مبادا چيزى جز باطل تو را به وحشت بيفكند». آن گاه حضرت در ششمين و آخرين وصف مى فرمايد: «آنها در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند كه ارواحشان به عالم بالا تعلق دارد!»; (وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلَى). اشاره به اين كه گرچه آن ها از نظر جسمى در اين دنيا و در ميان انسان هاى ديگر هستند; ولى روحشان همنشين با ارواح اوليا و انبياى پيشين و فرشتگان مقرب است. به همين دليل دنيا در نظرشان بى ارزش و بالاترين ارزش براى آنها جلب رضاى پروردگارشان است. اگر آنها اسير زر و زيور دنيا و مال و ثروت و خور و خواب و شهوت نمى شوند به همين دليل است كه ظاهرا در اين دنيا هستند; ولى در باطن در جهان روحانيان زندگى مى كنند. سرانجام امام(عليه السلام) بعد از ذكر اين اوصاف كه حتى ذكر آنها روح پرور و نشاط آور است، مى فرمايد: «آنان خلفاى الهى در زمين اند و دعوت كنندگان به سوى آئينش. آه آه چقدر اشتياق ديدارشان را دارم»; (أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ!). آرى آنان نمايندگان خدا بر روى زمين و مصداق اتم آيه شريفه (إِنِّى جَاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَلِيفَةً) و پرتوى از آيه شريفه (وَدَاعِياً إِلَى اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً) محسوب مى شوند و به همين دليل امام(عليه السلام) كه خود مصداق اعلاى اين اولياى الهى است مشتاق ديدارشان است. هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و امام(عليه السلام) پيمانه وجود «كميل» را از اين كلمات نورانى و مفاهيم روحانى و عرفانى پر كرد به «كميل» دستور بازگشت داد و فرمود: «اى كميل! (همين قدر كافى است) هر زمان كه بخواهى باز گرد»; (انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ). اين تعبير نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) همراه «كميل» باز نگشت و همچنان در آن بيابان خاموش و خالى مدتى ماند. شايد مى خواست با خداى خود مناجات كند يا سخنان بيشترى بگويد كه پيمانه وجود «كميل» با آن همه عظمت، گنجايش آن را نداشت. تنها خدا مى داند و آن امام بزرگوار كه در آن لحظات بر مولا چه گذشت. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود در پايان اين سخن مى گويد: اين كلام امام(عليه السلام) كه به «كميل» مى گويد: «هر زمان كه مى خواهى باز گرد» از لطيف ترين كلمات و بهترين آداب است، زيرا آمرانه نمى فرمايد برگرد، بلكه مى گويد: هرگاه بخواهى. تا بدين وسيله «كميل» را از ذلت تحت فرمان بودن به عزت اراده و اختيار برساند. به راستى مجموعه اين كلام امام(عليه السلام) دست هر خواننده و شنونده اى را مى گيرد و به سوى عالمى مملو از معنويت و نور مى برد. صفات اولياى خدا و پيشگامانِ راه تقرب به پروردگار را در عباراتى كوتاه و بسيار پرمعنا شرح مى دهد و چيزى را در اين زمينه فروگذار نمى كند تا كسانى كه آماده پيمودن راهند، در اين مسير قدم بگذارند و با هدايت هاى الهى كه بر زبان اين بنده خاص پروردگار جارى شده به سوى مقصد يعنى قرب الى الله پيش روند. جاذبه اين سخن به قدرى زياد است كه در كلمات علماى شيعه و اهل سنت، محدث و مورخ و مفسر بازتاب گسترده اى پيدا كرده و در بسيارى از كتاب ها با عظمت از آن ياد كرده اند. مرحوم علامه مجلسى در پايان اين سخن مى گويد: سزاوار است كه آگاهان، هر روز در اين كلام با نظر موشكافانه بنگرند (و از فوايد آن بهره گيرند). نكته ها: 1. نظر امام(عليه السلام) در اين كلمات به كيست؟ همان گونه كه قبلاً اشاره كرديم، اوصافى را كه امام(عليه السلام) در ذيل اين كلام نورانى بيان كرده ناظر به امامان معصوم(عليهم السلام) است كه وقتى در طول زمان آنها را در نظر بگيريم مجموعه اى تشكيل مى دهند كه با تعبيرات امام(عليه السلام) كه به صيغه جمع از آنها ياد كرده كاملاً سازگار است. آنها كه زمين از وجودشان خالى نيست، و گاه ظاهر و مشهور و زمانى خائف و مغمورند، آنان كه اصالت معارف اسلامى و حجت هاى الهى و نشانه هاى روشن او را حفظ مى كنند و نسل به نسل به آيندگان منتقل مى سازند. آرى آنها هستند كه علم را به حقيقت بصيرت دريافته و به حق اليقين رسيده اند، دنيا در نظرشان كوچك و روحشان به عالم اعلا مرتبط است و خلفاى الهى در زمين و داعيان به دين او هستند و عظمت مقامشان در حدى است كه امام(عليه السلام) اشتياق ديدارشان را دارد. اين احتمال نيز هست كه منظور امامان معصوم و اصحاب سر و خواص نزديك آنها باشند; كسانى مانند: «سلمان»، «مقداد»، «ابوذر»، «مالك»، «عمار» و «جابر» كه وجودشان در كنار امام معصوم و از پرتو آن روشن و نورافشان شده و آنان نيز به سهم خود گروه هايى را به دين خدا فرا مى خواندند و نمايندگان خدا در زمين بودند و «كميل» خود، يكى از ايشان بود كه شايسته شنيدن اين كلمات و مخاطب به اين خطاب نورانى شد و توانست آن را در دل تاريخ جاودانه سازد تا امروز در اختيار ما قرار گيرد. 2. ابدال كيانند؟ چنان كه قبلاً اشاره شد ابن ابى الحديد در شرح اين كلام نورانى تصريح مى كند كه اين كلام كاملاً بر عقيده شيعه اماميه منطبق است كه آن را اشاره به امامان معصوم مى دانند. سپس مى افزايد: اما اصحاب ما آن را به ابدال تفسير مى كنند كه در روايات نبوى به آن اشاره شده است. به همين مناسبت لازم مى دانيم درباره عقيده ابدال كه در كتب روايى اهل سنت و همچنين بعضى كتب شيعه آمده توضيحى داشته باشيم. اساس اعتقاد اهل سنت درباره ابدال بعضى از احاديث است كه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت داده اند از جمله احمد حنبل در مسند خود از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود: «الأبْدالُ في هذِهِ الاُْمَّةِ ثَلاثُونَ مِثلُ إبْراهيمِ خَليلِ الرَّحْمانِ عَزَّوَجَلَّ كُلُّ ما ماتَ رَجُلٌ أبْدَلَ اللهُ تَعالى مَكانَهُ رِجالاً; ابدال در امت من سى نفرند كه هر كدام همچون ابراهيم خليل اند و هر زمان يكى از آنها از دنيا برود خدا فرد ديگرى را بدل او قرار مى دهد. (از اينجا وجه نام گذارى ابدال به اين نام روشن مى شود)». در مجمع الزوائد در حديث ديگرى از آن حضرت نقل مى كند آنها چهل نفرند كه خدا به بركت آنها بركات زمين و آسمان را نصيب انسان ها مى كند. سپس مى بينيم اين روايت به دست «معاويه» مى افتد و او چنان آن را تحريف مى كند كه هر خواننده اى گرفتار وحشت مى شود. ابن ابى الحديد تحت عنوان «احاديث مجعوله كه در مذمت على(عليه السلام) ساخته اند» از معاويه چنين نقل مى كند كه: «واقدى» مى نويسد: هنگامى كه «معاويه» از عراق بعد از صلح با امام حسن(عليه السلام)به شام بازگشت خطبه اى خواند و گفت: اى مردم! رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) به من چنين فرمود: «إنَّكَ سَتَلِى الْخِلافَةَ مِنْ بَعْدي فَاخْتَرِ الاْرْضَ الْمُقَدَّسَةَ فَإنَّ فيهَا الاْبْدالُ وَقَدِ اخْتَرْتُكُمْ فَالْعَنُوا أبا تُراب; به زودى تو خلافت را پس از من عهده دار مى شوى. سرزمين مقدس (شامات) را انتخاب كن چرا كه ابدال در آنجا هستند و من شما را برگزيدم، بنابراين شما ابوتراب (نعوذ بالله على(عليه السلام)) را لعن كنيد». اين حديث به دست صوفيه افتاده و آنها گفته اند: دنيا هرگز خالى از ابدال نمى شود و آنها چهل نفرند و خالى از اوتاد نمى گردد و آنها هفت نفرند و از قطب تهى نمى ماند و او يك نفر است. هنگامى كه قطب بميرد يكى از آن هفت نفر به جاى او مى نشينند و يكى از چهل نفر از ابدال در سلك اوتاد قرار مى گيرند. ابن ابى الحديد پس از نقل اين سخن مى افزايد: اصحاب ما معتقدند كه ابدال جماعتى از علما و مؤمنين آگاه به مسائل اسلامى اند و اگر اجماع امت حجت است به موجب سخن آنهاست و چون نمى توان آنان را شناخت اجماع همه علما معيار قرار داده شده در حالى كه اصل، قول همان گروه است. جالب اين كه در كتب اهل سنت آمده است كه ابدال هرگز فرزندى از خود نمى آورند، هرچند هفتاد همسر انتخاب كنند و لذا بعضى از افراد را كه فرزندى نداشتند جز ابدال شمردند ; ولى اين ويژگى چه سرى دارد بر هيچ كس روشن نيست. در روايات شيعه اماميه نيز به ابدال اشاره شده است; از جمله مرحوم علامه مجلسى در جلد 27 بحارالانوار در حديثى از امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) چنين نقل مى كند كه راوى از آن حضرت پرسيد: مردم (اشاره به جماعتى از اهل سنت است) چنين گمان مى كنند كه در زمين ابدالى وجود دارد. اين ابدال كيستند؟ امام(عليه السلام)فرمود: راست گفتند. ابدال همان اوصيا (و امامان معصوم) هستند كه خداوند عزوجل آنها را بدل انبيا قرار داده است، هنگامى كه انبيا را از اين جهان برد و خاتم آنها را محمد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) قرار داد. مرحوم علامه مجلسى بعد از ذكر اين حديث مى گويد: ظاهر دعايى كه جزء دعاى «ام داود» است و از امام صادق(عليه السلام) در نيمه رجب نقل شده كه مى گويد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد... اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْوْصِيَاءِ وَالسُّعَدَاءِ وَالشُّهَدَاءِ وَأَئِمَّةِ الْهُدَى اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الاَْبْدَالِ وَالاَْوْتَاد...» اين است كه ابدال غير از امامان اهل بيت اند (زيرا نخست درود به آل محمد و ائمه هدى فرستاده شده و سپس درود به ابدال و اوتاد). ولى صريح نيست و ممكن است آن را حمل بر تأكيد كرد. سپس مى افزايد: ممكن است مراد از اين دعا اصحاب خاص ائمه باشند و به هر حال ظاهر خبر اين است كه آنچه را صوفيه اهل سنت افترا بسته اند (كه آن را اشاره به اقطاب و سران صوفيه مى دانند) نفى مى كند. در حديثى كه در كتاب مستدرك از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده نيز مى خوانيم: «هر كس در روز بيست و پنج بار به همه مردان و زنان مؤمن دعا كند خداوند كينه را از سينه او بيرون مى برد و او را جزء ابدال محسوب مى دارد». از مجموع آنچه در بالا ذكر شد استفاده مى شود كه اصل وجود ابدال در كلام رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و به دنبال آن در بعضى از كلمات ائمه اهل بيت(عليهم السلام)بوده است و اشاره به افراد با ايمان والا مقامى است كه خداوند آنها را براى هدايت بندگانش در زمين قرار داده كه در رأس همه آنها امام معصوم(عليه السلام) است. همان گونه كه در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «إنَّ أبْدالَ أُمَّتي لَنْ يَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِالاْعْمالِ وَإنَّما دَخَلُوها بِرَحْمَةِ اللهِ وَسِخاوَةِ الاَْنْفُسِ وَسَلامَةِ الصَّدْرِ وَرَحْمَة لِجَميعِ الْمُسْلِمينَ; ابدال امتم (تنها) با اعمالشان وارد بهشت نمى شوند، بلكه به رحمت خداوند و سخاوت نفس و سلامت دل و مهربانى و محبت به جميع مسلمانان وارد بهشت مى شوند». ولى بعداً هر گروهى اين واژه را به نفع خود و بر طبق اميال و هوس هاى خويش تفسير كرده; صوفيان به نفع خود، معاويه نيز به سود خويش آن را بر آنچه مايل بوده اند تطبيق داده اند. 3. كميل بن زياد كيست؟ نام «كميل» در نزد همه شيعيان مشهور است و همگى او را از خواص و اصحاب سرّ اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى دانند و حديث بالا نيز دليل روشنى براى همين معناست كه امام(عليه السلام) اين كلمات نورانى را در فضايى خالى از اغيار در اختيار او گذارد و دستور داد آن را نگهدارى كند (تا به ديگران برساند). اين كلام دستور العملى است براى همه پويندگان راه حق و سالكان الى الله و نمونه روشنى است از تعلميات عالى اسلام. دعاى معروف «كميل» نيز از پربارترين دعاهاست كه عاشقان پروردگار پيوسته از آن بهره مند مى شوند. جالب اين كه بسيارى از بزرگان اهل سنت نيز وى را ستوده و اوصاف برجسته اى براى او ذكر كرده اند; ابن كثير كه از متعصبان اهل سنت است درباره او مى نويسد كميل از اصحاب اميرمؤمنان، در صفين حاضر شد و مردى شجاع، زاهد و عابد بود كه در سن صد سالگى به دست حجاج در سال هشتاد و دو به شهادت رسيد. از تعيين زمان وفات كميل استفاده مى شود كه وى مدتى از عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)را نيز درك كرده بود; ولى بعضى او را به هنگام شهادت هفتاد ساله ذكر كرده اند، از اين رو او را از تابعين شمرده اند نه از صحابه. خداوند كميل را با اوليائش محشور و غريق رحمت خاصش كند. شرح بيشترى در باره حالات كميل در ذيل نامه 61 از نامه هاى اميرمؤمنان(عليه السلام)آورديم.


 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد


برچسب ها
حکمت ، تا ،

« حکمت 134 تا 140 | حکمت 148 تا 154 »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 11:50 پیش از ظهر