آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۷:۵۶ بعد از ظهر
|
|||||
حکمت 162 : ضرورت رازدارى (اخلاقى، سياسى) وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ . درود خدا بر او ، فرمود :
آن كس كه راز خود را پنهان دارد ، اختيار آن در دست اوست .
می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۷:۵۷ بعد از ظهر
[1]
|
||
حکمت 163 : فقر و نابودى (اقتصادى) وَ قَالَ [عليه السلام] الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ . درود خدا بر او ، فرمود :
فقر مرگ بزرگ است .
می پسندم 0 |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۷:۵۹ بعد از ظهر
[2]
|
||
حکمت 164 : روش برخورد با متجاوزان(اخلاقى،سياسى، اجتماعى) وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِى حَقَّهُ فَقَدْ عَبَدَهُ . درود خدا بر او ، فرمود :
رعايت حق كسى كه او حقش را محترم نمى شمارد نوعى بردگى است .
می پسندم 0 |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۰۰ بعد از ظهر
[3]
|
||
حکمت 165 : پرهيز از نافرمانى خدا (اخلاقى، اعتقادى) وَ قَالَ [عليه السلام] لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِى مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ . درود خدا بر او ، فرمود :
هيچ اطاعتى از مخلوق ، در نافرمانى پروردگار نيست .
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۰۱ بعد از ظهر
[4]
|
||
حکمت 166 : پرهيز از تجاوز به حقوق ديگران(اخلاقى، اجتماعى) وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ . درود خدا بر او ، فرمود :
مرد را سرزنش نكنند كه چرا حقّش را با تأخير مى گيرد، بلكه سرزنش در آنجاست كه آنچه حقش نيست بگيرد.
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۰۲ بعد از ظهر
[5]
|
||
حکمت 167 : خودپسندى و محروميت ها (اخلاقى) وَ قَالَ [عليه السلام] الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الِازْدِيَادَ . درود خدا بر او ، فرمود :
خود پسندى مانع فزونى است .
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۰۳ بعد از ظهر
[6]
|
||
حکمت 168 : توجه به فناپذيرى دنيا (اخلاقى) وَ قَالَ [عليه السلام] الْأَمْرُ قَرِيبٌ وَ الِاصْطِحَابُ قَلِيلٌ . درود خدا بر او ، فرمود :
آخرت نزديك ، و زمانِ ماندن در دنيا اندك است .
می پسندم 0 |
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ۰۶:۱۷ بعد از ظهر
[7]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشته شده توسط : admin »
حکمت 162 : ضرورت رازدارى (اخلاقى، سياسى) وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ . درود خدا بر او ، فرمود :
آن كس كه راز خود را پنهان دارد ، اختيار آن در دست اوست .
شرح و تفسير روش حفظ اسرار امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه تأكيد بر حفظ اسرار مى كند و مى فرمايد: «كسى كه راز خود را بپوشاند همواره اختيار آن به دست اوست (و كسى كه نپوشاند از اختيارش بيرون مى رود.)»; (مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ). منظور از سرّ، امورى است مربوط به انسان كه اگر ديگران از آن آگاه شوند ممكن است مشكلات عظيمى براى وى فراهم سازند; مثلاً شخصى كه معتقد به مذهب اهل بيت است و در ميان متعصبان لجوج و نادانى از مخالفان قرار گرفته است، بديهى است اگر سرّ خويش را فاش كند جانش به خطر مى افتد و گاه افشاى اسرار سبب مى شود كه حسودان انسان را از رسيدن به نتيجه كارش باز دارند و به اصطلاح چوب لاى چرخ هايش بگذارند يا رقيبانى باشند كه براى حفظ منافع خود پيش دستى كنند و كارى را كه او ابداع كرده از وى بگيرند و به ثمر برسانند و از فوايد آن بهره گيرند و ابداع كننده اصلى را محروم سازند. بديهى است عقل مى گويد: در چنين مواردى اسرار را بايد مكتوم داشت و حتى براى عزيزترين عزيزان بازگو نكرد، زيرا آن عزيزان هم عزيزانى دارند كه براى آنها بازگو مى كنند و چيزى نمى گذرد كه آن سرّ، همه جا منتشر مى شود و صاحب سرّ در رسيدن به اهدافش ناكام مى ماند. در نامه 31 نهج البلاغه (نامه امام به فرزند دلبندش امام حسن مجتبى(عليهما السلام)) نيز اشاره به كتمان سرّ شده است. همچنين در حكمت 6 و 48 نيز امام(عليه السلام)بر اين معنا تأكيد كرده است. مسئله كتمان اسرار به قدرى اهميت دارد كه در حديثى امام صادق(عليه السلام) آن را همچون خونى مى شمرد كه فقط بايد در درون رگ هاى خود انسان جريان يابد، مى فرمايد: «سِرُّكَ مِنْ دَمِكَ فَلاَ تُجْرِيهِ فِي غَيْرِ أَوْدَاجِكَ». البته مسئله كتمان سرّ در مسائل اجتماعى كه براى يك جامعه سرنوشت ساز است از اهميت بسيار بيشترى برخوردار است و چه بسا افشاى يك سرّ سبب حمله غافل گيرانه دشمن و ريخته شدن خون هاى بى گناهان گردد. در تاريخ زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) موارد زيادى مى بينيم كه از طريق كتمان، پيشگيرى از خسارات مهمى بر جامعه اسلامى كرد و از آن جمله مسئله كتمان اسرار در فتح مكه بود كه با دقت انجام شد و هنگامى كه لشگر اسلام با عِدّه و عُدّه فراوان در كنار مكه فرود آمدند تازه مكيان از جريان باخبر شدند و همين امر سبب شد مقاومتى نشان ندهند و خونى ريخته نشود و فوج فوج اسلام را پذيرا شوند. گاه مى شد رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه به گروهى براى يكى از جنگ هاى اسلام مأموريت مى داد براى اين كه دشمن از هدف آگاه نشود دستور مى داد نامه اى بنويسند و آن را به صورت سربسته به فرمانده لشگر مى داد و مى فرمود: هنگامى كه به فلان نقطه رسيديد نامه را باز كنيد و مطابق دستور عمل نماييد و به اين ترتيب دشمن از نقشه هاى مسلمانان آگاه نمى شد. اين سخن را با حديث پربار ديگرى از اميرمؤمنان(عليه السلام) ادامه مى دهيم كه فرمود: «جُمِعَ خَيْرُ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ فِي كِتْمَانِ السِّرِّ وَمُصَادَقَةِ الاَْخْيَارِ وَجُمِعَ الشَّرُّ فِي الاِْذَاعَةِ وَمُوَاخَاةِ الاَْشْرَارِ; خير دنيا و آخرت در دو چيز جمع شده است: «كتمان سرّ و دوستى با نيكان و تمام شرور در دو چيز جمع شده: فاش كردن اسرار و دوستى با اشرار». البته اين قاعده كلى مانند غالب قواعد كلّى استثناى محدودى نيز دارد و آن در موردى است كه انسان مى خواهد با شخص عاقل و دانايى مشورت كند و با كلى گويى نمى تواند نظر او را جلب نمايد، بلكه بايد جزئيات مطلب را با او در ميان بگذارد تا بتواند از مشورت او بهره گيرد. هرگاه چنين كسى انسان رازدارى باشد مى توان اسرار را در اختيار او براى رسيدن به اهداف مشورت گذارد. امام صادق(عليه السلام) در حديثى كه درباره شرايط شخص مورد مشورت بيان كرده مى فرمايد: «چهارمين شرط (بعد از عقل و ديانت و صداقت) اين است: «أَنْ تُطْلِعَهُ عَلَى سِرِّكَ فَيَكُونَ عِلْمُهُ بِهِ كَعِلْمِكَ بِنَفْسِكَ ثُمَّ يُسِرَّ ذَلِكَ وَيَكْتُمَهُ فَإِنَّهُ... إِذَا أَطْلَعْتَهُ عَلَى سِرِّكَ فَكَانَ عِلْمُهُ بِهِ كَعِلْمِكَ تَمَّتِ الْمَشُورَةُ وَكَمَلَتِ النَّصِيحَةُ; چهارمين شرط اين است كه او را بر سرّ خود آگاه سازى و همان گونه كه تو درباره موضوع مورد مشورت آگاهى دارى او هم آگاهى داشته باشد سپس سرّ تو را پنهان و مكتوم دارد... هرگاه او را بر سرّت آگاه ساختى و علم او نسبت به آن موضوع مانند علم تو شد مشورت كامل مى شود و خيرخواهى به كمال مى رسد». نكته: حفظ اسرار و اهداف مهم آن گاه سؤال مى شود كه براى چه منظورى ما اسرار را كتمان كنيم و از ديگران پنهان داريم. با كمى دقت معلوم مى شود كه آثار قابل ملاحظه اى مى تواند داشته باشد از جمله: 1. عدم توانايى طرف مقابل بر تحمل آن سرّ; همان گونه كه در مورد ائمه هدى(عليهم السلام) و مطالب مربوط به مقامات آنها يا معارف خاص الهى در احاديث ديده مى شود و همان گونه كه در داستان خضر و موسى در قرآن مجيد آمده كه خضر ـ آن مرد الهى ـ به موسى گفت: «تو توانايى تحمل بعضى از كارهاى مرا ندارى». 2. گاه مكتوم بودن سرّ به نفع مردم است; مثل اين كه شب قدر به صورت سرّى در آمده و سبب مى شود كه مردم در ليالى مختلف به اميد درك شب قدر به در خانه خدا بروند و يا پنهان بودن زمان عصر ظهور تا قيام قيامت كه سبب آمادگى مداوم مردم مى شود و همچنين مكتوم بودن پايان زندگى انسان ها. 3. گاه مى شود افشاى سرّ سبب سوء استفاده دشمن مى گردد و كارى كه ممكن است به سادگى انجام گيرد بسيار پيچيده و پرهزينه مى شود همان گونه كه در مورد مستور ماندن زمان حركت لشگر اسلام براى فتح مكه در تاريخ اسلام ثبت شده است. 4. گاه افشاى سرّ سبب برانگيخته شدن حسادت ها مى گردد و براى پرهيز از آن چاره اى جز پوشانيدن آن نيست. همان طور كه در حديثى از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «اسْتَعِينُوا عَلَى أُمُورِكُمْ بِالْكِتْمَانِ فَإِنَّ كُلَّ ذِي نِعْمَة مَحْسُودٌ». 5. پرهيز از توقعات بيجا; گاه مى شود اگر مردم از امكانات فرد خاصى، با خبر شوند توقعات بيجا و بيش از حد از او داشته باشند و او را در تنگنا قرار دهند به همين دليل سرّ خود را مى پوشانند. 6. پرهيز از كارشكنى ها; گاه مى شود انسان براى كار مثبتى نقشه كشيده و اگر آن را فاش كند گروهى به هر دليل مشغول كارشكنى مى شوند، از اين رو چاره اى جز كتمان آن سرّ نيست تا زمانى كه به ثمر برسد و خود را نشان دهد. 7. پرهيز از آبروريزى افراد; بسيار مى شود اسرارى نزد انسان است كه اگر بازگو كند آبروى افراد آبرومندى كه زمانى گرفتار لغزشى شده اند مى ريزد و يا سبب شماتت دشمن نسبت به خود انسان مى شود، زيرا مصيبتى به انسان رسيده كه اگر آن را مكتوم دارد يك مصيبت است و اگر آشكار كند مصيبت شماتت دشمنان به آن افزوده مى شود، همان گونه كه شاعر مى گويد: مگوى اندوه خويش با دشمنان *** كه لا حول گويند شادى كنان 8 . پرهيز از رياكارى; گاه انسان خدماتى به افرادى كرده كه اگر آن را افشا كند بيم رياكارى دارد. در اين صورت، سرّ را مكتوم مى دارد كه به اخلاص خويش كمك كند. 9. پرهيز از كارهاى عجولانه; گاه انسان سرّى دارد كه اگر عجله در افشاى آن كند ممكن است به نتيجه نرسد ولى هر گاه براى مطالعه و تحقيق بيشتر آن را مكتوم دارد و در فضاى آرامى به نتيجه برساند به نفع اوست. 10. پرهيز از وحشت افراد كم ظرفيت; بسا حوادث تلخى ممكن است براى جامعه اى در پيش باشد كه اگر مسئولين آن را فاش كنند، بسيارى از افراد وحشت زده مى شوند از اين رو آن را مكتوم مى دارند تا آرامشى در كار باشد و يا شخصى مبتلا به بيمارى خطرناكى شده، طبيب آن را به او نمى گويد تا آرامش خود را از دست ندهد. از اينجا روشن مى شود اين كه امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه مى فرمايد: «هر كس سرّ خود را بپوشاند اختيارش به دست اوست» تا چه اندازه داراى فلسفه هاى گوناگون و مثبت است. می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
سه شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴ ۱۰:۳۴ قبل از ظهر
[8]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشته شده توسط : admin »
حکمت 163 : فقر و نابودى (اقتصادى) وَ قَالَ [عليه السلام] الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ . درود خدا بر او ، فرمود :
فقر مرگ بزرگ است .
شرح و تفسير بلاى فقر! امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه و حكيمانه به آثار زيانبار فقر و تهى دسته اشاره كرده مى فرمايد: «فقر مرگ بزرگ تر است»; (الْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ). در مورد نكوهش فقر در همين كلمات قصار تعبيرات متعددى ديده مى شود; از جمله در حكمت 3 آمده بود: «وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِينَ عَنْ حُجَّتِهِ; فقر، انسان هوشمند را از بيان دليل و حجت خود گنگ مى سازد». و در حكمت 56 آمده بود: «وَالْفَقْرُ فِى الْوَطَنِ غُرْبَةٌ; فقير حتى در وطنش غريب است». و در حكمت 319 مى خوانيم: «فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّينِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ; فقر سبب نقصان دين و مشوش شدن عقل و جلب كينه مى گردد». و در حكمت 372 آمده است: «إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ; هرگاه اغنيا از كمك به ديگران بخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنيايشان مى فروشند». از مجموع اين كلمات حكيمانه با ساير رواياتى كه از رسول خدا و ائمه هدى(عليهم السلام)به ما رسيده به خوبى استفاده مى شود كه اسلام براى مسئله فقرزدايى اهميت بسيار قائل است. در حديث معروف رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه در كتاب كافى آمده است مى خوانيم: «كادَ الْفَقْرُ أنْ يَكُونَ كُفْراً; نزديك است كه فقر انسان را به مرحله كفر برساند». دليل همه اين است كه فقر زمينه انواع انحرافات عقيدتى و اخلاقى را به ويژه در وجود افراد كم ظرفيت فراهم مى سازد. بسيار ديده شده است كه افراد فقير كلمات كفرآميز بر زبان جارى مى كنند و هنگامى كه زن و فرزند خود را گرسنه مى بينند دست به هر كارى مى زنند، قوانين اجتماعى را مى شكنند، آداب و اخلاق انسانى را به فراموشى مى سپارند و براى رفع فقر خود هر كارى را مجاز مى شمارند و اگر شخص فقير كم ظرفيت واقعا كافر نشود، به مرز كفر نزديك مى گردد و حداقل رضايت به قضاى الهى را از دست مى دهد. اين احتمال نيز مى رود كه مراد از كفر، كفر عملى باشد كه همان آلوده شدن به انواع معصيت هاست. تعبير به «الْمَوْتُ الاَْكْبَرُ; مرگ بزرگ تر» اشاره به اين است كه انسان به هنگام مرگ حداقل از مشكلات اين جهان آسوده مى شود در حالى كه فقيرى كه با فقر دست و پنجه نرم مى كند گويى پيوسته در حال جان دادن است. بنابراين همان گونه كه ما به هنگام بيمارى و تهديد به مرگِ جسمانى به دنبال طبيب و درمان به هر سو مى رويم، به هنگامى كه فقر دامان فرد يا جامعه را مى گيرد نيز بايد براى نجات از آن تلاش و كوشش كنيم. نكته ها: 1. فقرزدايى در تعليمات اسلام اسلام تنها ناظر به زندگى جاويدان آخرت نيست بلكه به زندگى آبرومند اين دنيا نيز كه مقدمه اى براى آن است اهتمام فوق العاده اى دارد، مسئله فقرزدايى را يكى از مهم ترين دستورات خود قرار داده و راه كارهاى آن را نشان داده است. از يك طرف همه را به سعى و كوشش و كسب و كار دستور مى دهد و جوان بى كار را بى منزلت مى شمرد و اداى حق كارگران و كارمندان را از مهم ترين واجبات مى داند، بلكه كار را از مهم ترين عبادات قلمداد مى كند، كارگر خسته در حال خواب را در حال عبادت مى داند تا آنجا كه توجه به معيشت و زندگى مادى را كفاره مهم ترين گناهان ذكر مى كند، چنان كه در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «إنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لا يُكَفِّرُها صَلاةٌ وَلا صَدَقَةٌ قيلَ يا رَسُولُ اللهِ فَما يُكَفِّرُها قالَ الْهُمُومُ في طَلَبِ الْمَعيشَةِ; بعضى از گناهان است كه نماز و صدقه و زكات هم نمى تواند آن را جبران كند. عرض داشتند اى رسول خدا! پس چه چيز آن را جبران مى كند؟ فرمود: به فكر معيشت و زندگى بودن و براى آن تلاش كردن». از طرف ديگر نيز به اين نكته اشاره مى كند كه خداوند امكانات كافى در روى زمين براى حل مشكل فقر آفريده است حداقل اين است كه انسان آب و زمينى در اختيار داشته باشد. اگر براى عمران و آبادى و بهره گيرى از آن تلاش كند مى تواند فقر را از خود دور سازد، چنان كه در حديث معروفى مى خوانيم: «مَنْ وَجَدَ ماء وَتُراباً ثُمّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللهُ; دور باد از رحمت خدا كسى كه آب و زمينى به دست آورد و باز هم فقير باشد». از سويى ديگر به حكومت اسلامى توصيه مى كند كه مسئله فقرزدايى را در رأس كارهاى خود قرار دهد و با استفاده از زكات و خمس و انفال و مال الخراج و مبارزه با احتكار و تعيين قيمت در صورت لزوم و دعوت به ساده زيستن با فقر مبارزه كند. امروز نيز اگر جوامع اسلامى بخواهند عزت و احترام و سربلندى و استقلال خويش را باز يابند بايد از طريق همكارى با يكديگر به استفاده از تمام منابعى كه خدا به صورت فراوان در اختيار آنان گذاشته است با فقر مبارزه كنند. 2. پاسخ به يك سؤال بعضى مى گويند همان گونه كه در روايات بالا و امثال آن به شدت از فقر مذمت شده و حتى فقر مايه روسياهى در دو جهان شمرده شده است: «اَلْفَقْرُ سَوادُ الْوَجْهِ فِى الدّارَيْنِ» در پاره اى از روايات نيز از فقر مدح بليغى شده; از جمله پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «الْفَقْرُ فَخْري وَبِهِ أفْتَخِرُ» و حتى قرآن مجيد همه افراد را مخاطب ساخته مى گويد: «(يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ); اى مردم شما همگى نيازمند به خداييد». ولى جواب آن روشن است، زيرا آنچه مايه افتخار انسان است فقر الى الله است نه فقر در برابر انسان ها و به بيان ديگر: فخر و افتخار اين است كه انسان خداوند را منبع تمام خيرات بداند و خود را در همه چيزها نيازمند او بشمارد و با امكاناتى كه خدا به او داده است از مواهب الهى بهره گيرد. اين احتمال نيز هست كه منظور از فقر همان زندگى ساده و زاهدانه است كه بعضى آن را فقر مى پندارند ولى انبيا و اوليا به چنين زندگى افتخار مى كردند همان گونه كه مولاى ما على(عليه السلام)به لباس و غذاى بسيار ساده افتخار مى كرد. شرح مبسوطى را درباره فقر مذموم و ممدوح در جلد هشتم همين كتاب در شرح خطبه 225 صفحه 429 به بعد آورده ايم می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ ۰۹:۴۷ قبل از ظهر
[9]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشته شده توسط : admin »
حکمت 164 : روش برخورد با متجاوزان(اخلاقى،سياسى، اجتماعى) وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِى حَقَّهُ فَقَدْ عَبَدَهُ . درود خدا بر او ، فرمود :
رعايت حق كسى كه او حقش را محترم نمى شمارد نوعى بردگى است .
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ ۱۰:۰۳ قبل از ظهر
[10]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشته شده توسط : admin »
حکمت 165 : پرهيز از نافرمانى خدا (اخلاقى، اعتقادى) وَ قَالَ [عليه السلام] لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِى مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ . درود خدا بر او ، فرمود :
هيچ اطاعتى از مخلوق ، در نافرمانى پروردگار نيست .
شرح و تفسير اطاعت مخلوق محدود به عدم معصيت خالق است امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميز به حقيقت روشنى اشاره مى كند كه بسيارى به هنگام عمل آن را فراموش مى كنند، مى فرمايد: «اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست»; (لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ). اشاره به اين كه ما هرچه داريم از ذات پاك پروردگار است و در هر كار و قبل از هر چيز بايد مطيع فرمان او باشيم، بهشت و دوزخ در دست اوست ثواب و جزا به حكم او، عزت و ذلت در اين دنيا نيز از ناحيه اوست و در واقع «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلاَّ اللهُ» با اين حال چگونه ممكن است ما به اطاعت مخلوقى درآييم كه او فرمان معصيت خالق را صادر كرده است. اين نهايت بى خبرى و ضعف ايمان و نادانى و ناسپاسى است. به همين دليل فقهاى ما مى گويند اطاعت والدين و اطاعت زن از شوهر و مانند آن تنها در صورتى مجاز يا لازم است كه بر خلاف فرمان خدا نباشد و ازاين رو براى انجام حج واجب، نهى آنها هيچ اثرى ندارد و همچنين در انجام دادن واجبات ديگر و ترك محرمات، و آن كس كه اطاعت مخلوق را بر اطاعت خالق مقدم سازد در واقع مشرك است; يعنى گرفتار شرك عملى شده است; از اين رو قرآن مجيد در مورد والدين مى فرمايد «(وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا); و اگر آن دو (مشرك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه از آن آگاهى ندارى، از آنها پيروى مكن». همچنين اگر حكومتى به هر نام تشكيل شود و قانونى بر خلاف قانون خداوند وضع كند هيچ مسلمانى حق پيروى از آن را ندارد، چون اطاعت مخلوق و معصيت خالق است جز اين كه او را مجبور كنند. بعضى از شارحان نهج البلاغه براى اين جمله معناى ديگرى ذكر كرده و گفته اند منظور اين است كه هيچ كس حق ندارد از طريق معصيت راه اطاعت خدا را بپيمايد; مثلاً در خانه غصبى نماز گزارد يا با آب غصبى وضو يا غسل كند يا با مال حرام فى سبيل الله انفاق نمايد. ولى معناى اول صحيح تر به نظر مى رسد، از اين رو كسانى كه به اين جمله استناد جسته اند نيز در موارد مصداق معناى اول بوده است از جمله قصه «معاويه» و «شداد بن اوس» است كه ابن ابى الحديد نقل مى كند: او (كه از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود) در مجلس معاويه حضور داشت. معاويه به او گفت: برخيز و يادى از على كن و عيب هايى براى او بشمار. او برخاست و خطبه اى خواند و نه تنها عيبى بر آن حضرت نگرفت بلكه تلويحاً مدح امام را كرد و در لابه لاى خطبه اش اين جمله را نيز بيان كرد: «إنَّهُ لا طاعَةَ لِمَخْلُوق فى مَعْصِيَةِ الْخالِقِ» و در پايان رو به معاويه كرد و گفت: اى معاويه كسى كه با ذكر حق تو را به خشم بياورد خيرخواه توست و كسى كه با سخن باطل تو را راضى كند خيانت به تو كرده است. معاويه سخن او را قطع كرد و دستور داد او را از محل خطابه پايين آورند. سپس به او محبت كرد و مالى به او بخشيد و به او گفت: تو مدح سخاوتمندان كردى آيا من از سخاوتمندان هستم يا نه؟ «شداد» گفت: اگر مال حلالى غير از اموال بيت المال مسلمانان داشته باشى و انفاق كنى تو از سخاوتمندانى و اما اگر مال مسلمانان باشد و آن را در اختيار گرفته باشى و از طريق اسراف آن را خرج كنى مشمول آيه: (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ) خواهى بود. مرحوم مغنيه نيز در شرح نهج البلاغه خود ضمن تفسير كلام امام(عليه السلام) به همين معنا، مى گويد: كسى كه معصيت پروردگار كند حجت الهى بر ضد او تمام است، هرچند از همه خلايق اطاعت كند و هر كس اطاعت خداوند نمايد حجت الهى به نفع او تمام است حتى اگر جميع خلايق را معصيت كند، بلكه در چنين موردى كه مردم مخالف اطاعت خدا هستند ولى او خدا را اطاعت مى كند، اطاعتى برتر و داراى ثوابى بيشتر است. قرآن مجيد مى فرمايد: «(أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ); آيا از آنها مى ترسيد؟ با اين كه اگر ايمان داريد خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد». می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴ ۱۲:۰۵ بعد از ظهر
[11]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشته شده توسط : admin »
حکمت 166 : پرهيز از تجاوز به حقوق ديگران(اخلاقى، اجتماعى) وَ قَالَ [عليه السلام] لَا يُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ . درود خدا بر او ، فرمود :
مرد را سرزنش نكنند كه چرا حقّش را با تأخير مى گيرد، بلكه سرزنش در آنجاست كه آنچه حقش نيست بگيرد.
شرح و تفسير عيب واقعى اين است! همان گونه كه قبلاً اشاره شد ـ و در بعضى از روايات آمده است ـ امام(عليه السلام)اين سخن حكمت آميز را در پاسخ كسى مى گويد كه از آن حضرت پرسيد چرا شما در گرفتن حق خود در امر امامت شتاب نكرديد. امام(عليه السلام) در پاسخ مى فرمايد: «براى انسان عيب نيست كه حقش به تأخير افتد. عيب آن است كه چيزى را كه حقش نيست بگيرد»; (لاَ يُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ). البته شك نيست كه تأخير امام(عليه السلام) در مسئله امامت ـ كه از يك سو نص رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) بر خلافت آن حضرت در داستان غدير و غير آن بود و از سوى ديگر افضليت آن حضرت نسبت به تمام صحابه كه جاى انكار براى هيچ فرد منصفى نيست ايجاب مى كرد كه آن حضرت خليفه بلا فصل پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد ـ بدين رو بود كه آن حضرت حق خود را در مسئله امامت كه در واقع حق مسلمانان است مطالبه كرد; اما مخالفان دست به دست هم دادند و او را از رسيدن به آن حق محروم نمودند، بنابراين ايراد كسانى كه مى گويند: «امامت حق شخصى نبود كه حضرت از آن چشم بپوشد، بلكه حق مردم بود و تأخير در مطالبه چنين حقى روا نيست» پاسخش روشن است و آن اين كه تأخير مزبور در واقع از ناحيه امام(عليه السلام)نبود، بلكه از ناحيه كسانى بود كه سال ها براى رسيدن به آن نقشه ها كشيده بودند و حتى زمانى كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خواست در آستانه وداع با دار دنيا نامه اى بنگارد و اين حق را تثبيت كند آنها مانع شده و نسبت هاى بسيار ناروايى به ساحت قدس پيامبر(صلى الله عليه وآله)دادند كه داستان اسف انگيزش در تمام كتاب هاى اهل سنت و شيعه آمده است. مقايسه اين دو با يكديگر (تأخير حق و گرفتن ناحق) و ترجيح اول بر دومى كاملاً روشن است، زيرا گرفتن ناحق گناه قطعى است در حالى كه تأخير حق چه شخصى باشد و از ناحيه خود انسان تأخير بيفتد و چه حق مردم باشد و از ناحيه دشمنان به تأخير افتد، چيزى نيست كه بر انسان عيب به شمار آيد. در نامه 28 از نامه هاى امام(عليه السلام) نيز جمله اى شبيه اين جمله حكيمانه گذشت، حضرت در پاسخ معاويه كه گفت: تو را همچون شترى كه افسار زده بودند و مى كشيدند براى بيعت بردند، فرمود: «به خدا سوگند تو مى خواستى با اين گفتارت مرا نكوهش كنى; اما ناخودآگاه مدح كردى و ثنا گفتى. مى خواستى رسوا كنى و خودت رسوا شدى «وَما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَة في أنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شاكّاً في دينِهِ، وَلا مُرْتاباً بِيَقِينِهِ; براى يك مسلمان عيب نيست كه مظلوم واقع شود مادام كه در دين خود ترديد نداشته باشد و يقينش آميخته با شك نگردد». سيد بن طاووس(رحمه الله) در كتاب كشف المحجة از رسائل مرحوم كلينى نقل مى كند كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) به درخواست جمعى از مردم نامه اى درباره مسائل مربوط به خلافت پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مرقوم داشت; نامه اى بسيار طولانى و پرمعنا و روشن و شفاف و دستور داد براى رفع هرگونه ابهام در اين مسئله، آن را در هر روز جمعه در برابر مردم بخوانند و ده نفر از ياران سرشناس و معروف و باشخصيت بر آن گواهى دهند، در ضمن آن نامه همين جمله مورد بحث آمده است. سزاوار است كسانى كه مى خواهند به اعماق مسئله خلافت برسند و پى به كارهاى ناروايى ببرند كه در اين زمينه پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله)انجام شد و مظلوميت على(عليه السلام) را دريابند اين نامه را به دقت بخوانند تا بدانند چگونه گروهى هماهنگ حق را از مسيرش منحرف ساختند و مسلمانان را به چه شكلى گرفتار كردند. می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
حکمت 162 تا 168
جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴ ۰۱:۳۵ بعد از ظهر
[12]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2179
حالت :
ارسال ها :
1483
محل سکونت : :
هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
379
اعتبار کاربر :
14272
پسند ها :
1053
تشکر شده : 1280
|
نوشته شده توسط : admin »
حکمت 167 : خودپسندى و محروميت ها (اخلاقى) وَ قَالَ [عليه السلام] الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الِازْدِيَادَ . درود خدا بر او ، فرمود :
خود پسندى مانع فزونى است .
می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
حکمت ، تا ، |
|