انجمن یاران منتظر

ختم قرآن



آخرین ارسال ها
پروژه کرونا(COVID 19) ..:||:.. لیست برنامه ختم قرآن یاران منتظر ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین امسال اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. تا حالا به لحظه تحویل سال 1450 فکر کردید!!؟؟ ..:||:.. Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ سفره هفت سین سال 1395 اعضای انجمن یاران منتظر Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ..:||:.. اگر بفهمید بیشتر از یک هفته دیگر زنده نیستید، چی کار می کنید؟! ..:||:.. **متن روز پدر و روز مرد** ..:||:.. الان چتونه؟ ..:||:.. 🔻هدیه‌ تحقیرآمیز کِندی ..:||:.. ღ ღ ღتبریک ازدواج به دوست خوبم هستی2013 جان عزیز ღ ღ ღ ..:||:..

نوار پیام ها
( یسنا : ▪️خــداحافظ مُــــحَرَّم 😭 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... 🖤اما اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... ◾️ بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... ◾️بگو گرچه جوانى مى کرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم که شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... ◼️با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى کرد و سَرَش درد مى کرد براى نوکرى... 🏴 مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى \"صَفر\"ى که دارد از \"سَفَر\" مى رسد... # )     ( سینا : حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): «ما جَعَلَ اللّه ُ بَعدَ غَدیرِخُمٍّ مِن حُجَّةٍ و لاعُذرٍ؛ خداوند پس از غدیرخم برای کسی حجّت و عذری باقی نگذاشت.» «دلائل الإمامَه، ص 122» )     ( فاطمه 1 : ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت زهرایی و خورشید غبار قدمت کی گفته که تو حرم نداری بانو؟ ای وسعت دل‌های شکسته، حَرَمت. (شهادت حضرت زهرا تسلیت باد) )     ( programmer : امام علی (ع):مردم سه گروهند: (1) دانشمندی خدایی، (2) دانش آموزی بر راه رستگاری (3) و پشه های دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که از پی هر جنبنده و هر صدا می روند، و با وزش هر بادی، حرکت می کنند، نه از پرتو دانش، روشنی یافتند، و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند. )     ( programmer : امام علی ع : عاقل ترین مردم کسی است که عواقب کار را بیشتر بنگرد. )     ( programmer : امام علی (ع):دعوت کننده ای که فاقد عمل باشد مانند تیر اندازی است که کمان او زه ندارد. )     ( programmer : امام علی(ع): در فتنه ها همچون بچه شتر باش که نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستانی که از آن شیر بدوشند )     ( سینا : هزارها سال از هبوط آدم بر سیاره‌ی زمین گذشته است و هنوز نبرد فی ما بین حق و باطل بر پهنه‌ی خاك جریان دارد، اگرچه دیگر دیری است كه شب دیجور ظلم از نیمه گذشته است و فجر اول سر رسیده و صبح نزدیك است. )     ( programmer : فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مه‌شکن لازم است که همان بصیرت است....(مقام معظم رهبری) )     ( سینا : یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است . می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند )     ( سینا : برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ**اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه) خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده! )     ( فاطمه 1 : ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن +++ چشمم به راه ماند بیا و شبی از این پس‌کوچه‌های خاکی قلبم عبور کن +++ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن )     ( سینا : دود می خیزد ز خلوتگاه من کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن کی به پایان می رسد افسانه ام ؟ )    
مدیریت پیام ها


اگر این اولین بازدید شما از انجمن یاران منتظراست ، میبایست برای استفاده از کلیه امکانات انجمن عضو شوید و یا اگر عضو انجمن می باشید وارد شوید .


انجمن یاران منتظر » نهج البلاغه » حکمت ها » حکمت 197 تا 203



حکمت 197 تا 203

   حکمت 197 :   روش درمان روح (روانشناسى بالينى) (اخلاقى، علمى) وَ قَالَ ع إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ اَلْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ اَلْحِکْمَةِ درود خدا بر او ، فرمود : اين دلها همانند تن ها خسته مى شوند ، براى نشاط آن به سخنان تازة حكيمانه روى بياوريد.
p;lj 197 jh 203


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »


اطلاعات نویسنده
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۵۴ بعد از ظهر
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من


مدال ها:4
مدال تخصص
مدال تخصص
مدال صندلی داغ
مدال صندلی داغ
مدال 3 سالگی عضویت
مدال 3 سالگی عضویت
کاربران برتر
کاربران برتر

|


 

 حکمت 197 :

  روش درمان روح (روانشناسى بالينى) (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ ع إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ اَلْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ اَلْحِکْمَةِ

درود خدا بر او ، فرمود :

اين دلها همانند تن ها خسته مى شوند ، براى نشاط آن به سخنان تازة حكيمانه روى بياوريد.


















3 تشکر شده از کاربر admin برای ارسال مفید :
بانوی آفتاب , ye adam , ایلیا110 ,



  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۵۵ بعد از ظهر نمایش پست [1]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 198 :

  ضرورت حكومت (اعتقادى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ .

درود خدا بر او ، فرمود :

(وقتى شنيد كه خوارج مى گويند حكومت فقط از آنِ خداست.)  سخن حقّى است كه از آن اراده باطل دارند.





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۵۷ بعد از ظهر نمایش پست [2]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 199 :

  نكوهش اُوباش (انسان هاى شرور)(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى صِفَةِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ قِيلَ بَلْ قَالَ ع هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِيلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

( در تعريف جمع اوباش ، فرمود) آنان چون گرد هم آيند پيورز شوند ، و چون پراكنده شوند شناخته نگردند (34) (و گفته شد كه امام فرمود) آنان چون گرد هم آيند زيان رسانند و جون پراكنده شوند سود دهند، (از امام پرسيدند چون اوباش گرد هم آيند زيان رسانند را دانستيم ، اما چه سودى در پراكندگى آنان است ، فرمود) صاحبان كسب و كار ، و پيشه وران به كارهاى خود باز مى گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند ، بنّا به اسختن ساختمان ، و بافنده به كارگاه بافندگى ، و نانوا به نانوايى روى مى آورد.





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۵۸ بعد از ظهر نمایش پست [3]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 200 :

  نكوهش انسان هاى شرور(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ .

درود خدا بر او ، فرمود :

(جنايتكارى را حضور امام آوردند كه جمعى اوباش هماره او بودند) مباك مباد ، چهره هاى كه جز به هنگام زشتى ها ديده نمى شوند.





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۰۰ بعد از ظهر نمایش پست [4]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 201 :

  امدادهاى الهى و حفظ انسان (اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ .

درود خدا بر او ، فرمود :

با هر انسان دو فرشته است كه او را حفظ مى كنند، و چون تقدير الهى فرا رسد، تنهايش مى گذارند كه همانا زمان عمر انسان ، سپرى گشته است.





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۰۴ بعد از ظهر نمایش پست [5]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 202 :

  واقع نگرى در مسائل سياسى(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ قَالَ لَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ نُبَايِعُكَ عَلَى أَنَّا شُرَكَاؤُكَ فِى هَذَا الْأَمْرِ لَا وَ لَكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِى الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعَانَةِ وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

(طلحه و زبير خدمت امام آمدند و گفتند با تو بيعت كرديم كه ما در حكومت شريك تو باشيم ، فرمود) نه هرگز! بلكه شما در نيرو بخشيدن ، و يارى خواستن شركت داريد، و دو ياوريد به هنگام ناتوانى و درماندگى در سختى ها.





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۰۶ بعد از ظهر نمایش پست [6]
عضو
rating
شماره عضویت : 1
حالت :
ارسال ها : 2117
محل سکونت : : مشهد
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 1242
دعوت شدگان : 13
اعتبار کاربر : 28298
پسند ها : 3479
محل سکونت : mashhad.jpg
حالت من :  Sepasgozar.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (9).jpg
تشکر شده : 4639
وبسایت من : وبسایت من




 

 حکمت 203 :

  ياد مرگ و پرهيز كارى (اخلاقى)

وَ قَالَ [عليه السلام] أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِى إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ .

درود خدا بر او ، فرمود :

اى مردم ! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى گوييد مى شنود ، و اگر پنهان داريد مى داند، و براى مرگى آماده باشيد كه اگر از آن فرار كنيد شما را مى يابد، و اگر بر جاى خود بمانيد شما را مى گيرد ، و اگر فراموشش كنيد شما را از ياد نبرد.





  می پسندم        0 
گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۴۷ قبل از ظهر نمایش پست [7]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 197 :

  روش درمان روح (روانشناسى بالينى) (اخلاقى، علمى)

وَ قَالَ ع إِنَّ هَذِهِ اَلْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ اَلْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ اَلْحِکْمَةِ

درود خدا بر او ، فرمود :

اين دلها همانند تن ها خسته مى شوند ، براى نشاط آن به سخنان تازة حكيمانه روى بياوريد.








 
شرح و تفسير راه تحصيل نشاط همان گونه كه در بيان سند اين كلام حكمت آميز ذكر شد پيش از اين نيز با همين عبارت و تفاوت بسيار مختصرى در كلمات قصار گذشت و نكته هاى فراوانى در آنجا ذكر كرديم و در اينجا مى توان نكات ديگرى بر آن افزود. امام(عليه السلام)در اين گفتار حكيمانه اش راه به دست آوردن نشاط براى انجام كارهاى مهم زندگى را نشان داده مى فرمايد: «اين دل ها همانند تن ها، خسته و افسرده مى شوند. براى رفع ملالت و افسردگى آنها سخنان حكمت آميز و زيبا و ظريف انتخاب كنيد»; (إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الاَْبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ). اين يك واقعيت است كه روح و جسم هر دو بر اثر كارهاى مختلف خسته مى شوند. چرا؟ زيرا توان نيروى انسان محدود است و اين محدوديت سبب خستگى جسم و جان مى گردد. اما خداى متعال كه انسان را براى ادامه زندگى آفريده به وى قدرتى داده كه مى تواند جوششى از درون ايجاد كند و اين جوشش، نيرو و توان جديدى براى كارهاى مجدد به او بدهد. براى اين كه اين جوشش در زمان خستگى و ناتوانى شتاب گيرد بايد از وسايل تفريح استفاده كرد. تفريحات مادى و انواع ورزش ها، جسم را نيرو مى بخشد و تفريحات معنوى، لطيفه ها، مزاح ها، شعرهاى زيبا، داستان ها نشاط آور و لطائف الحكم خستگى روح را مى زدايد و به انسان براى عبادت و اطاعت پروردگار و مديريت كارهاى زندگى و تحقيق و كشف مطالب علمى نيرو مى دهد. از قديم معمول بوده كه در ميان ساعات درس زنگ تفريح مى گذاشتند براى اين كه خستگى و ملالت را از دانش آموز و دانشجو بگيرند. در روايات اسلامى آمده است كه از آداب مستحب سفر، مزاح كردن است; مزاحى دور از افراط و آلودگى به گناه. مرحوم علامه طباطبايى بحر العلوم در اشعار فقهى خود مى گويد. وَأكْثِرِ الْمِزاحَ فِى السَّفَرِ إذا *** لَمْ يَسْخَطِ الرَّبَ وَلَمْ يَجْلِبْ أذَىً در سفرها مزاح زياد كن; مزاحى كه سبب خشم خدا نشود و موجب آزار كسى نگردد. اين شعر برگرفته از حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است كه مى فرمايد: «شش چيز است كه نشانه شخصيت انسان است سه چيز در حضر و سه چيز در سفر و آن سه چيز در سفر را به اين صورت بيان فرمود: فَبَذْلُ الزّادِ وَحُسْنُ الْخُلْقِ وَالْمِزاحُ فِى غَيْرِ الْمَعاصي; بخشيدن بخشى از زاد و توشه به ديگران و حسن خلق و مزاح كردن به صورتى كه موجب عصيانى نشود». اين موضوع در مورد سفر تأكيد شده زيرا سفرها غالباً آميخته با خستگى هاى جسمى و روحى مخصوصاً در ايام گذشته است و اين مزاح ها مى تواند خستگى ملالت جسمى و روحى را برطرف سازد. ناگفته پيداست كه مزاح بايد در حد اعتدال و خالى از افراط و بى بند و بارى و دور از اذيت و آزار ديگران و آنچه موجب خشم خداوند مى شود باشد. «طرائف» همان گونه كه سابقاً هم اشاره كرديم جمع «طريفة» به معناى هر چيز زيبا، دل انگيز و و شگفتى آور است و «حِكَم» جمع «حكمت» به معناى علم و دانش و مطالب آموزنده و به معناى عقل است، بنابراين «طرائف الحكم» به معناى نكته هاى لطيف و زيبا است خواه علمى باشد يا ادبى، در قالب شعر باشد يا به شكل نثر; ولى مى توان آن را به قرينه روايات و به اصطلاح از باب تنقيح مناط به هر گونه مزاح و سخنانى نشاط انگيز هرچند جنبه علمى نداشته باشد تعميم و تسرى داد. در حديثى مى خوانيم: كه گاه يك مرد عرب بيابانى خدمت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)مى رسيد و هديه اى براى آن حضرت مى آورد. سپس عرض مى كرد: «اى رسول خدا؟ أعْطِنا ثَمَنَ هَدِيَّتِنا; قيمت اين هديه را لطف كنيد» پيغمبر با شنيدن اين سخن مى خنديد و گاه هنگامى كه غمگين مى شد مى فرمود: «ما فَعَلَ الاْعْرابِىُ لَيْتَهُ أَتانا; آن مرد اعرابى كجاست اى كاش سراغ ما مى آمد». بار ديگر تأكيد مى كنيم كه نبايد براى رفع خستگى آلوده گناه شد آنگونه كه در دنياى امروز معمول است كه هرگونه سرگرمى سالم و ناسالم را براى رفع خستگى مى پسندند، بلكه بايد تقوا و اعتدال را در آن رعايت كرد. اين سخن را با شعرى كه ابن ابى الحديد در شرح اين كلام حكمت آميز مولا آورده پايان مى دهيم: أفِدْ طَبْعَكَ الْمَكْدُودَ بِالْجِدِّ راحةً *** تَجَمُّ وَعَلِّلْهُ بِشَىء مِنَ الْمَزْحِ وَلكِنْ إذا أعْطَيْتَهُ ذكَ فَلْيَكُنْ *** بِمَقْدارِ ما يُعْطَى الطَّعامُ مِنَ الْمِلْحِ طبع فرسوده و خسته خود را راحتى ببخش تا راحت پذيرد و به وسيله چيزى از مزاح آن را درمان كن. ولى هنگامى كه اين فرصت را به طبع خود دادى بايد به مقدار نمكى باشد كه در طعام مى ريزند. (كه اگر بيش از حد باشد طعام را شور و غير قابل استفاده مى كند).






  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴ ۰۸:۱۵ قبل از ظهر نمایش پست [8]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 198 :

  ضرورت حكومت (اعتقادى، سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ .

درود خدا بر او ، فرمود :

(وقتى شنيد كه خوارج مى گويند حكومت فقط از آنِ خداست.)  سخن حقّى است كه از آن اراده باطل دارند.





شرح و تفسير باطل در لباس حق امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش هنگامى كه اين سخن خوارج را كه مى گفتند «لا حُكْمَ إلاَّ لِلّهِ» (حكم مخصوص خداست) شنيد فرمود: «سخن حقى است كه معنى باطلى از آن اراده شده است»; (لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ الْخَوَارِجِ لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ). اشاره به اين كه سخن حق است و برگرفته از آيات قرآن مجيد; ولى خوارج معناى آن را تحريف مى كنند به گونه اى كه سر از باطل بيرون مى آورند. پيش از اين كه اين سخن را شرح بدهيم به سراغ روايتى مى رويم كه قاضى نعمان مغربى در كتاب شرح الاخبار آورده است. او مى گويد: على(عليه السلام) از صفين باز گشته بود و در مسجد مشغول بيان خطبه اى بود كه يك نفر از گوشه مسجد شعار «لا حُكْمَ إلاَّ لِلّهِ» را سر داد. امام(عليه السلام)سكوت كرد و پاسخى نداد. مقدارى گذشت نفر دومى همين شعار را از گوشه ديگر سر داد. باز امام(عليه السلام) اعتنايى نكرد. سرانجام جمعى (از خوارج كه در مجلس حضور داشتند) با هم اين شعار را سر دادند. امام(عليه السلام)فرمود: اين سخن حقى است كه اراده باطل از آن شده است. ما سه امتياز به شما (خوارج) مى دهيم: شما را از شركت در مساجد و نماز خواندن (با ما) باز نمى داريم و تا زمانى كه (با ما) هم دست باشيد سهم شما را از بيت المال مى دهيم و اگر آغازگر جنگ نباشيد ما آن را آغاز نخواهيم كرد، سپس فرمود: «وَأشْهَدُ لَقَدْ أخْبَرَنِى النَّبىُّ الصّادِقُ عَنِ الرُّوحِ الاْمينِ عَنْ رَبِّ الْعالَمينَ أنَّهُ لا يَخْرُجُ عَلَيْنا مِنْكُمْ فِئَةٌ قَلَّتْ أوْ كَثُرَتْ إلاّ جَعَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ حَتْفَها عَلى أيْدينا; گواهى مى دهم به خدا سوگند پيامبر راستگو از فرشته وحى روح الامين به من خبر داد كه گروهى از شما چه كم باشد چه زياد بر ما خروج نمى كند مگر اين كه مرگشان به دست ما خواهد بود». توضيح: همان طور كه قبلاً اشاره شد، امام(عليه السلام) اين كلام را بعد از جنگ صفين و پس از داستان حكمين ايراد فرمود. با اين كه داستان حكميت بر امام(عليه السلام)تحميل شد ولى جمعى كه بعداً به عنوان خوارج ناميده شدند بر امام(عليه السلام)خرده گرفتند كه چرا مسئله حكميت را پذيرفته است با اين كه كه قرآن مجيد مى گويد: «حكم مخصوص خداست». اين در حالى است جمله پيش گفته كه در سه جاى از قرآن آمده با قرائنى كه قبل و بعد از آن است هيچ گونه ارتباطى به ادعاى خوارج ندارد. قرآن در سوره «انعام» آيه 57 خطاب به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد: «(قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَة مِنْ رَّبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ); بگو من دليل روشنى از پروردگارم دارم ولى شما آن را تكذيب كرده ايد. آنچه شما (از عذاب الهى) درباره آن شتاب مى كنيد در اختيار من نيست حكم و فرمان تنها از آنِ خداست حق رااز باطل جدا مى كند و او بهترين جداكننده (حق از باطل) است». در آيه 40 از سوره «يوسف» نيز در پاسخ بت پرستان كه اسم هاى بى مسمايى را بر بت ها نهاده بودند مى فرمايد: «(ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطان إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ); آنچه غير از خدا مى پرستيد، جز اسم هايى (بى مسمّا) كه شما و پدرانتان آنها را (خدا) ناميده ايد، نيست; خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده; حكم تنها از آن خداست; فرمان داده كه غير از او را نپرستيد. اين است آيين ثابت و پايدار; ولى بيشتر مردم نمى دانند». روشن است كه حكم در اين آيه اشاره به فرمان الهى در امر توحيد و مبارزه با شرك و مانند آن است. همچنين در آيه 67 سوره «يوسف» از زبان يعقوب پيغمبر مى گويد: «(وَقَالَ يَا بَنِىَّ لاَ تَدْخُلُوا مِنْ بَاب وَاحِد وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَاب مُّتَفَرِّقَة وَمَا أُغْنِى عَنكُمْ مِّنَ اللهِ مِنْ شَىْء إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ للهِِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ); و (به هنگام حركت، يعقوب) گفت: پسران من; همگى از يك در وارد نشويد; بلكه از درهاى مختلف وارد گرديد (تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود); و (من با اين دستور،) نمى توانم تقدير حتمى الهى را از شما دفع كنم! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توكّل كرده ام; و همه متوكّلان بايد بر او توكّل كنند!». حكم در اين آيه نيز اشاره به اين است كه اگر من به سراغ عالم اسباب مى روم و به شما دستوراتى مى دهم تا گرفتار چشم زخم تا توطئه مخالفان نشويد، بايد بدانيد كه مسبب الاسباب حقيقى خداست و بايد به او توكل كنيد. قرآن مجيد در مسئله اختلاف دو همسر با يكديگر دستور مى دهد كه حَكَمى از سوى مرد و حَكَمى از سوى زن انتخاب شود تا بنشينند و تصميم عادلانه اى بگيرند و به اختلاف ميان آنها پايان دهند. اصولاً كار تمام قضات حَكَميت براى رسيدن به دعاوى و فصل خصومت است آيا هيچ عاقلى مى گويد: خداوند بايد در محكمه قضاوت بنشيند و براى فصل خصومت و رسيدن به دعاوى مردم حكم كند؟ و يا اين كه اگر اختلافى بين زن و شوهر پيدا شد، خداوند بيايد و تصميم عادلانه اى درباره آنها بگيرد و يا اين كه امر حكومت بر مسلمانان را خدا بر عهده بگيرد; فرمانده جنگ و صلح او باشد، غنائم را او تقسيم كند؟ آرى بايد اين كارها به دست انسان هاى آگاه و عادلى صورت گيرد كه در تمام موارد بر طبق احكام الهى و فرمان و دستورات او حكم كنند، بنابراين حكم به معناى حَكَميت براى رفع اختلاف كه خوارج مى پنداشتند هرگز در قرآن مجيد به خدا نسبت داده نشده است و اين مطلب به قدرى روشن است كه نياز به توضيح ندارد. احكامى كه در قرآن مجيد آمده به صورت قوانين كلى است كه به دست رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و اولى الامر براى اجرا داده شده است و در اختلافات به دست قضات و مأمورانى كه از طرف آنها براى اجراى احكام برگزيده شده اند. هيچ عاقلى نمى گويد خدا بايد حد سرقت يا حد زنا را بر كسانى كه مستحق اند اجرا كند. هيچ كس نمى گويد كه در اختلاف حقوقى و خانوادگى كه ميان افرادى معين يا بين چند قبيله يا خانواده است، خداوند بيايد و قضاوت و فصل خصومت كند. البته خداوند احكام كلى و قوانين جامعى مقرر فرموده كه مديران جامعه و مجريان احكام و قضات بايد اعمال خود را بر آنها تطبيق دهند. اين چيزى است كه خوارج بر اثر ضعف عقل و حماقت و تعصب شديد نمى توانستند آن را درك كنند. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه 40، از اجراى احكام و مديريت جامعه تعبير به «إمرة» (اميرى و فرمانروايى) مى كند و از اين رو در ادامه همان خطبه مى فرمايد: «مردم نيازمند امير و حاكمى هستند (كه فرمان خدا را در ميان آنها اجرا كند)» اشاره به اين كه مسئله حكميت در اين دايره قرار داشت نه در دايره قانون گذارى الهى. با توجه به اين كه لشكر معاويه قرآن ها را بر سر نيزه كردند و در توطئه اى خطرناك گفتند ما هم مسلمانيم و قرآن در ميان ما حكومت كند كه چه كسى امير در ميان مسلمانان باشد و از آنجا كه قرآن تعيين اميرى به صورت شخصى و معين به اعتقاد آنها نكرده بود گفتند: ما بايد از هر طرف حَكَمى انتخاب كنيم تا در پرتو آيات قرآن بنشينند و يك نفر را به عنوان امير مسلمانان انتخاب كنند و اين امر بر على(عليه السلام) و ياران خاصش تحميل شد. سپس اقليت خوارج با آن مخالفت كردند كه اصلا انتخاب حَكَم كار غلطى است و حَكَم خداست و شعار «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ» با اين مفهوم انحرافى بعد از شكست مسئله حَكَميت بالا گرفت، از اين رو اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى فرمود: شعار «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ» يك واقعيت و سخن حقى است كه آنها معناى باطلى را از آن اراده كرده اند; حق است به اين دليل كه توحيد در قانون گذارى حكم مى گويد: تشريع قوانين و احكام تنها از سوى خداست و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مبلغ و مجرى آن است و اما مفهوم باطلى كه آنها از آن اراده مى كردند اين است كه حكومت و فرماندهى و اجراى احكام و مديريت جامعه بايد به وسيله خداوند صورت گيرد. غافل از اين كه هرگز خدا نمى آيد فرمان جنگ و صلح يا تقسيم غنائم و يا نصب امراى بلاد را صادر كند و اگر منظور آنها اين بوده كه اصلاً نيازى به امير و زمامدار در جامعه نيست و مردم خودشان احكام را بايد عمل كنند همان گونه كه در طول تاريخ گذشته و امروز افرادى طرفدار نفى حكومت بودند، سستى و بى پايگى اين مسئله نه تنها كمتر از اول نيست بلكه بيشتر است، همان طور كه حضرت در خطبه چهلم نيز اشاره اى به آن دارد كه تمام جوامع بشرى در طول تاريخ حاكمى داشته; خواه ظالم خواه عادل و حتى وجود حاكم ظالم از نبودن آن كه باعث حرج و مرج و به هم ريختن شيرازه تمام جامعه مى شود بهتر است; حاكم ظالم براى حفظ خود هم كه باشد ناچار است اجمالاً نظم و امنيتى در جامعه ايجاد كند، قاضى براى حل خصومت ها تعيين كند، زندان و بندى براى سارقان و مجرمان ترتيب دهد و حتى گاه خدمات اقتصادى فراوانى براى جلب توجه مردم و حفظ موقعيت خويش داشته باشد. اگر هيچ حكومتى نباشد جوامع بشرى پس از مدت كوتاهى نابود مى شوند. در جلد دوم همين كتاب ذيل خطبه 40 بحث هاى مشروحى در اين زمينه داشتيم و درباره بلاى تحريف حقايق و آثار زيان بار آن و همچنين ضرورت تشكيل حكومت، مطالب لازم را بيان كرديم.





 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴ ۰۸:۲۵ قبل از ظهر نمایش پست [9]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 199 :

  نكوهش اُوباش (انسان هاى شرور)(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى صِفَةِ الْغَوْغَاءِ هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا وَ قِيلَ بَلْ قَالَ ع هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا فَقِيلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ فَقَالَ يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

( در تعريف جمع اوباش ، فرمود) آنان چون گرد هم آيند پيورز شوند ، و چون پراكنده شوند شناخته نگردند (34) (و گفته شد كه امام فرمود) آنان چون گرد هم آيند زيان رسانند و جون پراكنده شوند سود دهند، (از امام پرسيدند چون اوباش گرد هم آيند زيان رسانند را دانستيم ، اما چه سودى در پراكندگى آنان است ، فرمود) صاحبان كسب و كار ، و پيشه وران به كارهاى خود باز مى گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند ، بنّا به اسختن ساختمان ، و بافنده به كارگاه بافندگى ، و نانوا به نانوايى روى مى آورد.







 
شرح و تفسير هياهوى اوباش امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمعناى خود از توده هاى بى بند و بارى كه گاه دست به دست هم مى دهند و مفاسدى در جامعه ايجاد مى كنند، سخن مى گويد. حضرت در وصف اين گروه از اوباش مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه هر وقت هماهنگ شوند غالب مى گردند وهنگامى كه پراكنده شوند شناخته نخواهند شد»; (فِي صِفَةِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا). در تعبير ديگرى گفته شده كه امام(عليه السلام) فرمود: «آنها كسانى هستند كه هرگاه متحد شوند زيان مى رسانند و هرگاه متفرق گردند سود به بار مى آورند»; (وَقِيلَ بَلْ قال(عليه السلام): هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا). «كسى سؤال كرد: زيان آنها را به هنگام متحد شدن دانستيم، منفعت آنها به هنگام پراكنده شدن چيست؟»; (فَقِيلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ؟). «امام فرمود: پيشهوران و اهل كسب (از آنها) به كارهاى خود باز مى گردند و مردم از كار آنها بهره مند مى شوند; بنّا به سراغ بنّايى مى رود و بافنده مشغول بافندگى مى شود و نانوا به پخت نان مى پردازد»; (فَقَالَ: يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ). «غوغاء» در لغت چنان كه بسيارى از واژه پژوهان گفته اند داراى دو معناست: نخست معناى وصفى دارد و به كسانى اطلاق مى شود كه جزء قشر منحط اجتماع يا به بيان ديگر از اوباش مردم اند. افرادى هستند كه از عقل و درايت قابل توجهى برخوردار نيستند و غالباً تحت تأثير عوامل عاطفى قرار مى گيرند كه به آسانى ممكن است آنها را تحريك كرد و براى مقاصد سوئى به كار گرفت; كسانى كه مديران فاسد و مفسد جامعه هميشه از آنها بهره مى برند و نمونه هاى روشن آن را در حكومت بنى اميه و بنى عباس مى توان مشاهده كرد. اين واژه مفرد است و مانند ساير اسم جمع ها معناى جمعى دارد. معناى ديگر «غوغاء» همان معناى مصدرى يا اسم مصدرى است كه به ايجاد جار و جنجال اطلاق مى شود، اين معنا در فارسى امروز ما رايج است ولى معناى اول رايج نيست. توضيح اين كه جوامع انسانى از گروه هاى مختلفى تشكيل مى شود كه سه گروه از آن را مى توان در اينجا نام برد: نخست افراد فهميده و باسواد و عاقل كه آلت دست اين و آن نمى شوند. دوم توده هاى كم اطلاع و پايبند به اصول اخلاق و ايمان كه آنها نيز برپايه ايمان و اخلاقشان در گروه هاى شرور شركت نمى كنند، هرچند ممكن است گاهى با نقشه هايى آنها را اغفال كرد. اين گروه همان ها هستند كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) از آنها در عهدنامه مالك اشتر تعبير بليغى كرده و به عنوان «عامه مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالك» توصيه مى كند مصالح آنها را در نظر بگيرد و مصالح خواص پرادعا و زياده طلب را فداى مصالحشان كند. «وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَالْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَمَيْلُكَ مَعَهُمْ». سوم گروهى كه سطح پايينى از فكر و اخلاق دارند و به اصطلاح بى بند و بار و فاقد تربيت لازم اسلامى هستند و در ميان آنها گاه افراد شرور و موذى نيز يافت مى شود. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديث معروف كميل كه در كلام حكمت آميز 147 گذشت درباره آنها مى فرمايد: «وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِق، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْن وَثِيق; و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند; آنهايى كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند». اين گروه اند كه چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زيان مى گردند. به كمترين چيزى تحريك مى شوند و بيشترين خسارات را مى رسانند; ولى اگر با برنامه ريزى صحيح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر كدام به دنبال كار خود باشند و به شغلى كه دارند بپردازند، به جامعه منفعت مى رسانند، زيرا بسيارى از كارهاى سنگين اجتماعى معمولا بر دوش اين گروه است. زمامداران و مديران جوامع اسلامى بايد مراقب باشند دشمنان اسلام يا افراد شرور جامعه از وجود اين گروه استفاده نكنند و آنها را در مسير اهداف شوم خود به كار نگيرند.






  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۵ قبل از ظهر نمایش پست [10]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 200 :

  نكوهش انسان هاى شرور(اخلاقى، اجتماعى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ .

درود خدا بر او ، فرمود :

(جنايتكارى را حضور امام آوردند كه جمعى اوباش هماره او بودند) مباك مباد ، چهره هاى كه جز به هنگام زشتى ها ديده نمى شوند.






 
شرح و تفسير غوغاطلبان اين كلام حكيمانه تكميلى است براى كلام گذشته و ماجرا از اين قرار است كه جنايتكارى را خدمت آن حضرت آوردند و عده اى از اوباش همراه او بودند (گويا مى خواستند مجازات او را تماشا كنند) امام(عليه السلام) فرمود: «خوش آمد مباد بر چهره هايى كه جز به هنگام حوادث بد ديده نمى شوند»; (وَأُتِيَ بِجَان وَمَعَهُ غَوْغَاءُ، فَقَالَ لاَ مَرْحَباً بِوُجُوه لاَ تُرَى إِلاَّ عِنْدَ كُلِّ سَوْأَة). «مرحبا» از ماده «رحب» به معناى وسعت مكان است و معمولا هنگامى كه ميهمانى وارد مى شود، عرب به او مرحبا مى گويد; يعنى بفرماييد كه در محل وسيع و مناسبى وارد شده ايد. معادل آن در فارسى «خوش آمديد» است و ضد آن «لا مَرْحَباً» به معناى «خوش نيامديد» و يا «خوش آمد بر شما مباد». آرى همواره گروهى در جوامع بشرى در پى جنجال آفرينى يا حضور در حوادث جنجالى هستند; به محض اين كه نگاه كنند دو نفر با هم در گوشه خيابان دعوا مى كنند از اطراف جمع مى شوند; نه براى ميانجيگرى، بلكه براى اين كه آن صحنه زشت را بنگرند و يا هنگامى كه بشنوند بنا هست فلان كس را در ملأ عام مجازات كنند، دوان دوان به سوى آن صحنه مى روند. از بعضى روايات كه در باب حدود آمده به خوبى استفاده مى شود كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) از اين گروه متنفر بود. در كتاب وسائل الشيعه در كتاب الحدود حديثى به اين مضمون در باب كراهت اجتماع مردم براى نگاه كردن به شخصى كه حرام مى خورد آمده است هنگامى كه اميرمؤمنان(عليه السلام) در بصره بودند مردى را خدمتش آوردند كه بنا بود حد بر او اجرا شود، ناگهان گروهى از مردم براى تماشاى آن منظره اجتماع كردند، اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: اى قنبر نگاه كن اين گروه كيانند و براى چه آمدند عرض كرد مردى هست كه مى خواهند حد بر او اقامه كنند (و اينها تماشاگرند)، هنگامى كه نزديك شدند امام نگاه در چهره آنها كرد و فرمود: «لا مَرْحباً بِوُجُوه لا تُرى إلاّ في كُلِّ سُوء هؤُلاءِ فُضُولُ الرِّجالِ أمِطْهُمْ عَنّى يا قَنْبَرُ; خوش آمد مباد بر چهره هايى كه جز در صحنه هاى بد ديده نمى شود آنها افراد بيهوده جامعه هستند اى قنبر آنها را از من دور ساز». درست كه در قرآن مجيد و روايات دستور داده شده است اجراى حد در حضور جمعى باشد تا مايه عبرت مردم گردد; اما اين گروه از افراد هرگز براى عبرت گرفتن نمى آمدند، بلكه هر جا جنجالى برپا شود در آنجا حضور مى يابند و در صورتى كه فرصت پيدا كنند خودشان نيز وارد صحنه مى شوند. ولى جالب توجه اين كه زمامداران ظالم و ستمگر در دنياى ديروز و امروز از وجود اين گروه براى پيش بردن مقاصد نامشروع خود بهره فراوان مى گيرند و براى درهم شكستن مخالفان خود و آمران به معروف و ناهيان از منكر اين گروه را تحريك كرده و به مصاف آنها مى فرستند. ابن ابى الحديد از «احنف» چنين نقل مى كند كه مى گفت: سفيهان جامعه را گرامى داريد، زيرا آنها شما را از اين و آن حفظ مى كنند. (منظورش اين بود كه مى توانند دشمنان شما را دفع كنند) سپس شعرى از شاعرى نقل كرده كه مضمونش اين است: من اين افراد بدرفتار را براى خودم حفظ مى كنم تا در مقابل مخالفان از آنها استفاده كنم، اگر سگ هايى كه نزد من اند حضور نداشته باشند از سگ هاى مخالفين در هراسم.





 


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۴۱ بعد از ظهر نمایش پست [11]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 201 :

  امدادهاى الهى و حفظ انسان (اعتقادى، معنوى)

وَ قَالَ [عليه السلام] إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ .

درود خدا بر او ، فرمود :

با هر انسان دو فرشته است كه او را حفظ مى كنند، و چون تقدير الهى فرا رسد، تنهايش مى گذارند كه همانا زمان عمر انسان ، سپرى گشته است.







شرح و تفسير اجل همچون سپرى محافظ است امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به حقيقتى اشاره مى كند كه بسيارى از آن غافلند، مى فرمايد: «همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را (از خطرات) محافظت مى كنند، اما هنگامى كه روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراين) اجل و سرآمد زندگى (كه از سوى خداوند تعيين شده) سپرى است محافظ و نگهدار»; (اِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَان مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ، وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ). از مجموع آيات قرآن و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است: يكى اجل معلق يا مشروط كه اگر در برابر آن دقت شود مى توان از آن پرهيز كرد، مانند انواع بيمارى هاى قابل علاج، خطرات رانندگى كه بر اثر بى احتياطى پيش مى آيد، خطرات زلزله ها و طوفان ها كه بر اثر سستى ساختمان خانه ها دامن انسان را مى گيرد تمام اينها از امورى است كه ممكن است به زندگى انسان پايان دهد ولى در عين حال قابل اجتناب است. در حديث معروفى از اميرمؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم كه در زير ديوار كجى نشسته بود. هنگامى كه چشمش به وضع ديوار افتاد از زير آن ديوار بلند شد و در جاى امنى نشست. كسى عرض كرد: «يا أميرَالْمُؤمِنِينَ تَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ؟; از قضاى الهى فرار مى كنى؟» امام(عليه السلام) فرمود: «أفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ إلى قَدَرِ اللهِ; من از قضاى الهى به قدر الهى فرار مى كنم». اشاره به اين كه قضاى الهى در اينجا مشروط به اين است كه من در زير اين ديوار بمانم ولى قدر و اندازه گيرى ها به من مى گويد: نمان. در واقع اين يك قضاى مشروط بود كه امام(عليه السلام) با تقدير دادن شرط آن قضا را منتفى كرد. ولى اجل حتمى سرآمدى است كه قابل اجتناب نيست و خواه ناخواه دامن انسان را مى گيرد; مثلاً مى دانيم قلب و عروق و مغز يك انسان توان محدودى دارند، هرچند تمام دستورات حفظ الصحة را رعايت كند زمانى كه به آخر برسد اين چراغ خاموش مى شود و زندگى پايان مى گيرد و يا اين كه خداوند مقرر كرده است فلان قوم و جمعيت بر اثر كارهايشان به فلان بلا مبتلا شوند در اينجا به مصداق (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ) مرگشان حتمى است. در داستان قوم لوط مى خوانيم كه ابراهيم(عليه السلام)درباره آنها شفاعت كرد. از سوى خدا به او خطاب شد: «(يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُود); (گفتيم) اى ابراهيم! از اين (درخواست) صرف نظر كن، كه فرمان پروردگارت فرا رسيده; و به يقين عذاب بدون بازگشت (الهى) به سراغ آنها مى آيد». از آيات قرآن نيز استفاده مى شود فرشتگانى هستند كه به فرمان خداوند خطرات را از انسان دفع مى كنند (لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ) و به راستى اگر آنها نباشند انسان از زمان كودكى آماج انواع بلاها و خطرات است ولى عنايت پروردگار او را حفظ مى كند; ولى هنگامى كه اجل حتمى انسان فرا رسد اين فرشتگان او را رها مى سازند و كلام امام(عليه السلام) در واقع از اين آيه برگرفته شده است. در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود: «يُحْفَظُ بِأمْرِ اللهِ في أنْ يَقَعَ في رَكْى أوْ يَقَعُ عَلَيْهِ حائِطٌ أوْ يُصيبُهُ شَيءٌ حَتّى إذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ يَدْفَعُونَهُ إلَى الْمقاديرِ وَهُما مَلَكانِ يَحْفَظانِهِ بِاللَّيْلِ وَمَلَكانِ بِالنَّهارِ يَتَعاقِبانَهُ; آنها به فرمان خداوند انسان را حفظ مى كنند از اين كه در چاهى سقوط كند يا ديوارى بر او بيفتد يا حادثه ديگرى برايش رخ دهد تا زمانى كه مقدرات حتمى فرا رسد در آن هنگام آنها كنار مى روند و او را تسليم حوادث مى كنند. دو فرشته اند كه انسان را در شب حفظ مى كنند و دو فرشته كه در روز به طور متناوب اين وظيفه را انجام مى دهند». اين سخن را با آيه ديگرى از قرآن مجيد ادامه مى دهيم: «(وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ); و اوست كه بر بندگان خود تسلط كامل دارد و مراقبانى بر شما مى گمارد تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد; (در اين هنگام،) فرستادگان ما جان او را مى گيرند; و آنها (در نگهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) كوتاهى نمى كنند». البته هيچ كدام از اين آيات و روايات مفهومش اين نيست كه انسان، بر اثر بى احتياطى ها خود را در كام مرگ فرو برد و در پرتگاه ها بدون رعايت احتياط گام بگذارد، چرا كه همه اينها از قبيل اجل معلق يا مشروط است كه اگر انسان رعايت موازين كند خطر از او فاصله مى گيرد و اگر رعايت نكند گرفتار مى شود. آنچه امام بيان فرموده درباره اجل حتمى است كه «جُنَّةٌ حَصينَةٌ» و «سپر محافظ» است. اين سخن را با حديث ديگرى از اميرمؤمنان كه مرحوم كلينى در كافى آورده است پايان مى دهيم: امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّ أميرَالْمُؤمِنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ جَلَسَ إلى حائِط مائِل يَقْضى بَيْنَ النّاسِ فَقالَ بَعْضُهُمْ: لا تَقْعُدْ تَحْتَ هذَا الْحائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ; اميرمؤمنان(عليه السلام)زير ديوار كجى نشسته بود و در ميان مردم قضاوت مى كرد. بعضى عرض كردند: زير اين ديوار منشين كه معيوب است». امام(عليه السلام)فرمود: «حَرَسَ امْرَأً أجَلُهُ فَلَمّا قامَ سَقَطَ الْحائِطُ; اجل (حتمى) از هر كسى پاسدارى مى كند (امام(عليه السلام)اين سخن را گفت و از زير ديوار برخاست) هنگامى كه برخاست ديوار سقوط كرد». كوتاه سخن اين كه گرچه ما بايد از مظان خطر بپرهيزيم و فقها فتوا داده اند كه به هنگام خطر و طوفان سوار كشتى شدن حرام است و اگر كسى از جاده خطرناكى برود نماز او تمام خواهد بود، زيرا سفر، سفر معصيت است; ولى با اين حال اقدام ما براى پرهيز از خطر تنها اجل معلق را از ما دور مى سازد و اگر اجل حتمى فرا رسيده باشد هيچ راه فرارى ندارد تا آن اجل فرا نرسيده انسان محفوظ است و هنگامى كه آن فرا رسيد دفاع از آن امكان پذير نيست. قرآن مجيد در آيه 154 سوره آل عمران درباره كسانى كه (بعد از حادثه احد) گمان هاى نادرستى به خدا مى بردند و مى گفتند: اگر بنا بود ما پيروز شويم در اينجا كشته نمى شديم مى فرمايد: اى پيغمبر! به آنها بگو «(لَّوْ كُنْتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمْ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ); اگر شما در خانه هايتان هم بوديد آنهايى كه مقرر بود كشته شوند قطعاً به سوى قتلگاه خود بيرون مى آمدند ـ و به قتل مى رسيدند». بنابراين توجه به تقسيم اجل به حتمى و غير حتمى پاسخى است براى سؤالاتى كه پيرامون اين كلام حكمت آميز و روايات مشابه آن عنوان مى شود.









  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !

اطلاعات نویسنده
حکمت 197 تا 203
جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ بعد از ظهر نمایش پست [12]
عضو
rating
شماره عضویت : 2179
حالت :
ارسال ها : 1483
محل سکونت : : هر جا خدا بگه اونجام....بچشم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان : 379
اعتبار کاربر : 14272
پسند ها : 1053
حالت من :  Shad.gif
تصویر مورد علاقه من : images/mms/yaran (14).jpg
تشکر شده : 1280



نوشته شده توسط : admin »


 

 حکمت 202 :

  واقع نگرى در مسائل سياسى(سياسى)

وَ قَالَ [عليه السلام] وَ قَدْ قَالَ لَهُ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ نُبَايِعُكَ عَلَى أَنَّا شُرَكَاؤُكَ فِى هَذَا الْأَمْرِ لَا وَ لَكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِى الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعَانَةِ وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ .

درود خدا بر او ، فرمود :

(طلحه و زبير خدمت امام آمدند و گفتند با تو بيعت كرديم كه ما در حكومت شريك تو باشيم ، فرمود) نه هرگز! بلكه شما در نيرو بخشيدن ، و يارى خواستن شركت داريد، و دو ياوريد به هنگام ناتوانى و درماندگى در سختى ها.





 
شرح و تفسير بيعت مشروط! «اين كلام حكيمانه را امام(عليه السلام) در پاسخ طلحه و زبير فرمودند آنجا كه به امام پيشنهاد خلافت شورايى كردند و گفتند با تو بيعت مى كنيم به اين شرط كه در حكومت شريك باشيم. امام در پاسخ آنها فرمود: نمى شود (شركت در خلافت معنا ندارد) شما شريك در تقويت و كمك و يار و ياور به هنگام ناتوانى و سختى و مشكلات باشيد»; (وَقالَ(عليه السلام) وَقَدْ قالَ لَهُ طَلْحَةُ وَالزُّبِيرُ: نُبايِعُكَ عَلى أَنّا شُرَكاؤُكَ في هذَا الاَْمْر: لاَ، وَلكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُوَّةِ وَالاِْسْتِعَانَةِ، وَعَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَالاَْوَدِ). آيا منظور طلحه و زبير اين بود كه واقعاً خلافت شورايى باشد و آنها با على(عليه السلام)شريك در تصميم گيرى شوند. يا مقصود اين بود كه بخشى از قلمرو حكومت اسلامى را امام به آنها بسپارد آن گونه كه از بعضى روايات استفاده مى شود؟ در بعضى از منابع معروف آمده است آن روز كه زبير با امام(عليه السلام) بيعت كرد امام به او فرمود: من از اين مى ترسم كه تو پيمان خود را بشكنى، عرض كرد: هرگز بيم نداشته باش تا ابد چنين كارى را نخواهم كرد. امام فرمود: آيا خداوند شاهد و گواه بر اين موضوع باشد، عرض كرد: آرى. چيزى نگذشت كه آن دو به اميرمؤمنان(عليه السلام) عرض كردند: مى دانى در زمان عثمان چه اندازه به ما جفا شد و او همواره طرفدار بنى اميه بود; اما اكنون كه خداوند خلافت را به تو سپرده بعضى از اين فرماندارى ها را در اختيار ما بگذار امام فرمود: به قسمت الهى راضى باشيد تا در اين باره فكر كنم. سپس افزود: آگاه باشيد من كسى را در اين امانت شريك مى كنم كه از دين و امانت او راضى و مطمئن باشم. از سويى ديگر هنگامى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) به معاويه نامه نوشت كه مردم با من بيعت كردند تو هم از اهل شام براى من بيعت بگير و بزرگان اهل شام را نزد من بفرست و معاويه (سخت دست پاچه شد) و نامه اى براى زبير نوشت و او را به عنوان اميرالمؤمنين خطاب كرد و گفت: از تمام مردم شام براى تو بيعت گرفتم با سرعت به سوى كوفه و بصره برو و اين دو شهر را تسخير كن كه اگر آن دو را تسخير كنى ديگر هيچ مشكلى نخواهى نداشت. از اينجا روشن مى شود اين كه طلحه و زبير به هنگام بيعت و طبق بعضى از روايات مدتى بعد از بيعت خدمت امام(عليه السلام) آمدند و گفتند: ما بيعت كرده ايم كه با تو شريك باشيم منظورشان اين بود كه حكومت بصره و كوفه را امام به آنها بسپارد و به اين ترتيب بر تمام عراق مسلط شوند و دست به دست معاويه بدهند شام را هم در اختيار بگيرند تا قسمت عمده كشور اسلام تحت سيطره آنها واقع شود. با اين توضيح مى فهميم چرا امام(عليه السلام) دست رد بر سينه آنها گذاشت و اين جواب حكيمانه پرمعنا را به آنها داد. در كتاب خلفاى ابن قتيبه كه از علماى مشهور اهل سنت است و در قرن سوم مى زيسته تحت عنوان رفت و آمد طلحه و زبير نزد على(عليه السلام)چنين آمده است: بعد از تمام شدن بيعت، طلحه و زبير نزد آن حضرت آمده عرض كردند: مى دانى براى چه با تو بيعت كرده ايم؟ فرمود: آرى براى اين كه گوش به فرمان من باشيد و اطاعت كنيد; همان بيعتى كه با ابوبكر و عمر و عثمان كرديد. آنها (با صراحت) گفتند: نه ما با تو بيعت كرديم كه شريك تو در امر خلافت باشيم. امام(عليه السلام) فرمود: چنين نيست. بلكه شما شريك در همكارى و كمك در برابر مشكلات و رنج ها هستيد. اين در حالى بود كه «زبير» شك نداشت كه على(عليه السلام)حكومت عراق را به او مى سپارد و حكومت يمن را به «طلحه». هنگامى كه براى آنها روشن شد كه على(عليه السلام)حكومتى را به آنها نمى سپارد شكايت خود را از آن حضرت آشكار ساختند «زبير» در ميان جمعيتى از قريش گفت: «هذا جَزائُنا مِنْ عَلِىّ قُمْنا لَهُ في أمْرِ عُثْمانَ حَتّى أثْبَتْنا عَلَيْهِ الذَّنْبُ وَسَبَبْنا لَهُ الْقَتْلُ وَهُوَ جالِسٌ في بَيْتِهِ وَكَفَى الاْمْرُ فَلَمّا نالَ بِنا ما أرادَ جَعَلَ دُونَنا غَيْرَنا; اين پاداش ماست از سوى على! ما در كار عثمان به نفع او قيام كرديم و گناهكارى او را ثابت نموديم و عوامل قتل او را فراهم ساختيم در حالى كه على در خانه خود نشسته بود و ما مشكل را حل كرديم; اما هنگامى كه به وسيله ما به مقصودش رسيد (و حكومت را در اختيار گرفت) ديگران را بر ما مقدم داشت. از اين عبارت به خوبى روشن مى شود كه آنها واقعاً اهل توطئه و سياست هاى مكارانه و دور از تقوا و پرهيزگارى بودند و اين كه بعضى گمان مى كنند خوب بود على(عليه السلام) مقامى به آنها مى داد تا ساكت شوند اشتباه بزرگى است; آنها نه صلاحيت و شايستگى و تقوا براى فرماندارى و استاندارى كشور اسلام داشتند و نه به آن قانع بودند. دست در دست معاويه داشتند و مى خواستند حكومت بر مسلمانان را به زور و از طريق دغل كارى به چنگ آورند و تقواى اميرمؤمنان على(عليه السلام) هرگز پذيراى چنين مطلبى نبود. در ذيل روايت بالا نيز آمده است كه على(عليه السلام)هنگامى كه از سمپاشى هاى طلحه و زبير آگاه شد به ابن عباس فرمود: تو چه پيشنهاد مى كنى؟ ابن عباس گفت: من چنين فكر مى كنم كه آنها عاشق حكومت اند; بصره را به زبير بسپار و كوفه را به طلحه. امام عليه السلام خنديد فرمود: واى بر تو! در كوفه و بصره مردان باشخصيت و اموال فراوانى وجود دارد كه اگر آن دو به حكومت آن برسند بر گردن مردم سوار مى شوند، سفيهان را از طريق طمع و ضعيفان را با فشار و قدرتمندان را با زور تحت سيطره خود مى گيرند (و مردم را بدبخت مى كنند و چهره حكومت اسلامى را به كلى تغيير مى دهند).


  می پسندم        0 
















امضای کاربر : ye adam

خداروشکر



Thank GOD





 

گزارش پست !


امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد
صفحه 1 از 2 < 1 2 > آخرین »



برچسب ها
حکمت ، تا ،

« حکمت 190 تا 196 | حکمت 204 تا 210 »

 











انجمن یاران منتظر

چت روم یاران منتظر

چت روم و انجمن مذهبی امام زمان



هم اکنون 09:57 پیش از ظهر