بسمه تعالی تا حال چنین عروسی ساده ای ندیده بودم... دور از هرگونه تجمل گرایی و ریخت و پاش... اصلا شبیه عروسی های دیگر نبود... مراسم در خانه عروس پایان یافته و طبق رسم شهر، نوبت آن بود که عروس به همراه چند زن، تا منزل داماد همراهی شود. هرچه نگاه کردم زر و زیور و جواهراتی ندیدم... اما به مناسبت عروسی، عروس فقط یک پیراهن نو پوشیده بود... چادرش همان چادر قبلی و روسریش روسری قدیمی بود... حتی کفش نخریده بود... زیر لب گفتم: خدایا... مبادا عروسی من چنین باشد... بالاخره من هم مثل هر
fijـvdk gfـhs uـv,s
تا حال چنین عروسی ساده ای ندیده بودم... دور از هرگونه تجمل گرایی و ریخت و پاش...
اصلا شبیه عروسی های دیگر نبود...
مراسم در خانه عروس پایان یافته و طبق رسم شهر، نوبت آن بود که عروس به همراه چند زن، تا منزل داماد همراهی شود.
هرچه نگاه کردم زر و زیور و جواهراتی ندیدم...
اما به مناسبت عروسی، عروس فقط یک پیراهن نو پوشیده بود...
چادرش همان چادر قبلی و روسریش روسری قدیمی بود...
حتی کفش نخریده بود...
زیر لب گفتم: خدایا... مبادا عروسی من چنین باشد... بالاخره من هم مثل هر دختری آرزو دارم برایم عروسی مفصلی بگیرند و لباس عروسی بپوشم و خوش باشم...
غرق در این افکار بودم که سر و صدای زنانی که عروس را همراهی می کردند، مرا به خود آورد.
آنان از سادگی بیش از حد عروسی شگفت زده شده بودند.
بعضی می گفتند: دختر پیامبر و چنین مراسمی... خیلی عجیب است...
بعضی دیگر می گفتند: زهرا (علیها السلام) آن همه خواستگار پولدار داشت... پس چرا زن علی(علیه السلام) شد؟...
برخی دیگر در جواب می گفتند: قسمتش این طور بود... چه می شود کرد؟ لابد در پیشانی اش این طور نوشته شده بود...
یکی از زنان حرف خوبی زد: مگر چه شده؟ فاطمه (علیها السلام) با اختیار خودش، از میان خواستگاران، علی (علیه السلام) را انتخاب کرد. حتی پدرش او را مجبور نکرد...
گویی حرفهای زنان تمامی نداشت. میان همهمه زنان، صدای ناله ای کوتاه و ضعیف، توجه فاطمه (علیها السلام) را به خود جلب کرد.
همین تک ناله کوتاه کافی بود تا روی قلب او تأثیر بگذارد. ناگهان ایستاد و لحظه ای به فکر فرو رفت.
شاید با خود می گفت: بیا و امشب برای رضای خدا برهنه ای را بپوشان... برای تو عفت و پاکدامنی بهترین لباس است...
لباسش را به آن زن فقیر بخشید و با لباس قدیمی اش قدم به منزل داماد گذاشت.
از کار او غرق در تعجب شدم. خدایا... او در شب عروسی اش لباسش را بخشید...
زن بیچاره، مثل آنکه دنیا را به او داده باشند، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و مرواریدی از اشک بر گونه اش غلطید.
اشک شوق زن فقیر، برای زهرا (علیها السلام) بهترین هدیه بود.
ویرایش موضوع توسط : سپیده 313
در تاریخ : دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۲۹ قبل از ظهر
تا حال چنین عروسی ساده ای ندیده بودم... دور از هرگونه تجمل گرایی و ریخت و پاش...
اصلا شبیه عروسی های دیگر نبود...
به به عروس خانم گل بعد قرنی پست گذاشتن
ان شالله که هممون الگومون رو حضرت فاطمه س قرار بدیم
شما هم ان شالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشی سپیــــــــده جونم دوست جون جونیه خودم
ان شالله که هممون الگومون رو حضرت فاطمه س قرار بدیم
الهی امین ، درضمن ان شاءلله این ارزو فقط تو حرف نمونه یخورده هم به عملمون بزنه اخه من خودم بشخصه ارزو ها و امال خداپسندی دارم ولی هیچ وقت هیچ عملی در اون راستا ازم سر نمیزنه متشکر خانم سپیده 313 عالی بود
تعداد پسند های ( 1 ) از این کاربر
تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
امضای کاربر : ایلیا110
شهید رسول پور مراد - مدافعین حرم- شهادت1394/7/23
-خدایا ! می دانم که شهادت گنج ارزشمندی است و نعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص وعاشق توست...
می دانم که شهادت هنر مردان خداست، می دانم که شهادت ورود در حرم امن الهی است و...
می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم! اما خدایا! می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست، پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان.