آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۱ بعد از ظهر
[13]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟ سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟ حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو علی انسانی می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۱ بعد از ظهر
[14]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
کنار سفره که بودیم حرف مشهد شـد
وزید بوی خراسان و ناگـهان رد شد دوباره یـاد غریب آشـنا و شـوق حرم و سیل اشک که پشت پلکها سد شد و دخترم که به دل حسرت زیارت داشت درست هم نظر مرتضـی و احمـد شد دو سـال هست که تو قـول داده ای بابا بـرای مـا که نـرفتیم واقعـآ بـد شد تمام بودنـم آوار شـد و یـک لحظــه زمان برای عبور از خـودش مردد شد دو روز بـعد بلیـط و شـروع یک پروار کبوترانـه دلـم بـی قـرار گنبـد شد قطار تهران،مشهد درست ساعت هشت و ایستگاه که سرشار بـوق ممتد شد و چند ساعت دیـگر به صحـن آزادی نگاه منتظرم گـرم رفـت و آمـد شد سکات قزوینی می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۳ بعد از ظهر
[15]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
كوچههای خراسان تورا میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند پرسش تشنگی را تو آبی٬ جوابی ریگهای بیابان تو را میشناسند نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را میشناسند هم تو گلهای این باغ را میشناسی هم تمام شهیدان تورا میشناسند از نیشابور با موجی از ''لا'' گذشتی ای كه امواج طوفان تورا میشناسند بوی توحید مشروط بر بودن توست ای كه آیات قرآن تو را میشناسند گر چه روی از همه خلق پوشیده داری آی پیدای نهان٬ تو را میشناسند اینك ای خوب فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را میشناسند كاش من هم عبور تو را دیده بودم كوچههای خراسان تو را میشناسند قیصر امین پور می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۴ بعد از ظهر
[16]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
شبی به طوف ضریحت طواف خواهم كرد
به فقر ذاتی خویش اعتراف خواهم كرد بسان سنگ كف چشمه سینه خودرا به آب دیده چو آیینه صاف خواهم كرد شبیه مر مر زاهد به انكسار خشوع به گوشه حرمت اعتكاف خواهم كرد كبوتر صلواتم اگر به اوج رود رموز عشق را انكشاف خواهم كرد غبار پنجره ات را به چشم می مالم وآب چشمه دل را مضاف خواهم كرد رضا جعفری می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۴ بعد از ظهر
[17]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
آقا شکسته بال خیالم کجا روم
بی اشک و چشم و مال و منالم کجا روم رویم خجل نه کاسه گندم نه آبرو دل در خیال راه وصالم کجا روم ای آسمان هشتم چشمان بی ریا عمری فقیر اشک زلالم کجا روم دعبل صفت ز گوشه چشمم ستاره ها قد می کشد به آخر فالم کجا روم من بی حضور چشم تو غم را خریده ام از نسل رود های زوالم کجا روم من در خیال چشم تو آقا شناورم در پیچ و تاب کسب کمالم کجا روم باشد همین نذر نگاهم طبیب دل کی می دهی جواب سوالم کجا روم می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۵ بعد از ظهر
[18]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
رسید تا فلکه آب و روبروی حرم
گذاشت دست به سینه : سلام سوی حرم لب زمین دو چشمش دوباره باران خورد در آستانه دریا گرفت بوی حرم گذاشت صورت خود را به صورت یک در نفس کشید و نفس شد به رنگ و روی حرم تمام حس عطش را به کاسه ها نوشید و پر شد از تب و تاب لب سبوی حرم در آن طرف پدری که خمیده با گریه گره زده پسرش را به آبروی حرم چقدر قطره به دریا رسیدنش زیباست چقدر زمزمه جاری شده به جوی حرم در ازدحام توسل ز چشم من گم شد ضریح بود و هزاران دعای توی حرم شکست بین نماز زیارت آقا شکست و ریخت قنوتش به گفتگوی حرم *** شفا گرفته مریضی .....زدند نقاره صدای معجزه پیدا شد از گلوی حرم *** گذاشت دست به سینه .عقب عقب برگشت رسید تا فلکه آب و روبروی حرم علیرضالک می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۵ بعد از ظهر
[19]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
قلبی شكست و دور و برش را خــدا گرفت
نقـاره می زنند ....... مریضی شفــا گرفت دیدی كـــــه سنـــگ در دل آئینـــه آب شد دیدی كـــــه آب حــاجـــت آئینــــه را گرفت خورشیدی آمـد و به ضریح تو سجـــده کرد اینجـــا برای صبــــح خـودش روشنــا گرفت پیغـمبـری رسیـــد در ایــن صحــــن پـر زنور در هــــر رواق . خلــوت غـــار حـــــرا گرفت از آن طرف فرشتــــه ای از آسمــــان رسید پـروانـــه وار گشـت و ســــلام مـــرا گرفت زیر پـرش نهــــاد و به سـمــت خـــدا پــرید تقــدیم حــق نمـــود و سپـس ارتقــا گرفت چشمی کنار این همــه باور نشسـت و بعـد عکسی به یادگـار از این صحنه هــــا گرفت دارم قـدم قـدم بــه تـو نـزدیـک می شــوم شعــــرم تمــــام فاصـلـــه هــا را فرا گرفت دارم به سمــت پنجـــــره فـــولاد مــی روم جایی که دل شکست و مریضی شفا گرفت نوازنی می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۶ بعد از ظهر
[20]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم شروع وعده های اوست پایانی که من دارم علی ذوالقدر می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۵۷ بعد از ظهر
[21]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است یک روز به دست تو نگاهش را دوخت زیبایی چشم آهو، از آن روز است محمد جواد غفور زاده می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
صحن گوهرشاد
سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵ ۰۲:۰۳ بعد از ظهر
[22]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
2750
حالت :
ارسال ها :
123
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
92
اعتبار کاربر :
1537
پسند ها :
32
تشکر شده : 254
وبسایت من :
وبسایت من
|
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس آنجا که خادمینش از روی زائرینش گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس خورشید آسمان ها در پیش گنبد او رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس رویای ناتمامم ساعات در حرم بود باقی عمر اما افسوس بود و کابوس وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس... سید حمید رضا برقعی می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
صحن ، گوهرشاد ، |
|