آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۱۴ قبل از ظهر
|
|||||
عضو
شماره عضویت :
1950
حالت :
ارسال ها :
101
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
46
اعتبار کاربر :
1955
پسند ها :
39
تشکر شده : 403
|
مشهورخوبان عالمی... گمنام منم که در میان هیاهوی زمینیان گم شده ام نه تو! تویی که تنها اسم گمنام را باخود داری ولی من تمام نشانه های گم شدن را یدک می کشم... چه سری مگویی بین تو وخدایت بود که هیچ نشانی برای اهل زمین بجا نگذاشتی... ای مشهورآسمانیان .. نگاه مهربانت را روانه ی روح خسته ام کن که سخت محتاجم... التماس دعا...
ویرایش موضوع توسط : ஜ۩حسین۩ஜ
در تاریخ : چهارشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۱۵ قبل از ظهر
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||||
|
اطلاعات نویسنده |
و من عاشق تر ازتوسراغ ندارم...
یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶ ۰۷:۵۴ بعد از ظهر
[1]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ،
اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
و من عاشق تر ازتوسراغ ندارم...
دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶ ۰۹:۱۴ بعد از ظهر
[2]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
حسين پرزه اي، اعزامي از اصفهان
روز تاسوعا قرار شده بود پنج شهيد گمنام در شهر دهلران طي مراسمي تشييع شوند. بچه هاي تفحص، پنج شهيد را که مطمئن بودند گمنام هستند انتخاب کردند. ذره ذره پيکر را گشته بودند. هيچ مدرکي بدست نيامده بود. قرار شد در بين شهدا يکي از آنها را که سر به بدن نداشت به نيابت از ارباب بي سر، آقا اباعبدالله الحسين(ع) تشييع و دفن شود. کفن ها آماده شد. شهدا يکي يکي طي مراسمي کفن مي شدند. آخرين شهيد، پيکر بي سر بود. حال عجيبي در بين بچه ها حاکم بود. خدا اين شهيد کيست که توفيق چنين فيضي را يافته تا به نيابت از ارباب در اين تشييع شود؟! ناگهان تکه پارچه اي از جيب لباس شهيد به چشم خورد. روي آن نوشته اي بود که به سختي خوانده مي شد
«حسن پرزه اي، اعزامي از اصفهان» می پسندم 0
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
و من عاشق تر ازتوسراغ ندارم...
دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۶ ۰۹:۱۹ بعد از ظهر
[3]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
499
حالت :
ارسال ها :
4733
محل سکونت : :
حریم قدس
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
1101
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
74582
پسند ها :
4202
تشکر شده : 5426
|
به ياد شهداي گمنام
در طلائيه کار مي کرديم. براي مأموريتي به اهواز رفته بودم. عصر که برگشتم ديدم بچه ها خيلي شادند. اونها سه شهيد پيدا کرده بودند که فقط يکي از آنها گمنام بود. بچه ها خيلي گشتند. چيزي همراهش نبود. گفتم يکبار هم من بگردم. اون شهيد لباس فرم سپاه به تن داشت، چيزي شبيه دکمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب کرد. خوب دقت کردم. ديدم يک تکه عقيق است که انگار جمله اي روي آن حک شده است. خاک و گل ها را کنار زدم. رويش نوشته شده بود: «به ياد شهداي گمنام» ديگر نيازي نبود دنبال پلاکش بگرديم. مي دانستيم اين شهيد بايد گمنام بماند، خودش خواسته!
می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
برچسب ها
|
من ، عاشق ، تر ، ازتوسراغ ، ندارم... ، |
|