آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۲:۲۶ بعد از ظهر
|
|||||||
سلطان ستمگر امّا ترسو
به نام خدا پس من به سوى محلّ سكونت حضرت حركت كردم تا آن كه به خانه اى كه با حصیر و شاخه هاى درخت خرما درست شده بود، رسیدم ؛ غلام سیاهى در آن جا حضور داشت ، گفتم : اجازه ورود بر مولایت را مى خواهم ؟ غلام گفت : مولاى من حاجب و دربان و وزیر ندارد، بیا داخل ، چون وارد منزل شدم ، پس از عرض سلام ، گفتم : هارون الرّشید شما را طلب كرده است . امام كاظم علیه السلام فرمود: مرا با هارون چه كار است ؟! آیا با آن همه نعمت كفایت نمى كند؟ و پس از آن ، با سرعت حركت نمود و اظهار داشت : اگر جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله نفرموده بود: تبعیّت از سلطان در حالت تقیّه واجب است ، هرگز نمى آمدم . عرضه داشتم : یا ابن رسول اللّه ! آماده عقوبت و شكنجه هارون باشید، چون كه بسیار غضبناك بود. حضرت فرمود: همراه من كسى است كه مالك تمام دنیا و آخرت است ، و هارون الرّشید امروز نمى تواند كمترین آسیبى را به من وارد نماید، انشاءاللّه تعالى . و سپس دست مبارك خود را اطراف سر خود سه مرتبه چرخانید و زمزمه اى كرد كه من متوجّه آن نشدم . سپس حركت كردیم و همین كه جلوى دارالا ماره رسیدیم حضرت بیرون ایستاد و من بر هارون الرّشید وارد شدم ، دیدم همانند مادر بچّه مرده ناراحت و سرگردان است ؛ و چون چشمش بر من افتاد گفت : آیا پسر عمویم را آوردى ؟ گفتم : بلى . اظهار داشت : آسیبى كه به او نرسانده اى ؟ گفتم : خیر. گفت : بگو: وارد شود. چون حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام وارد شد، هارون از جاى خود حركت كرد و به استقبال حضرت رفت و او را در آغوش گرفت و با یكدیگر معانقه كردند. سپس هارون الرّشید به حضرت خطاب كرد و گفت : اى پسر عمو! خوش آمدى؛ و آن گاه حضرت را با احترام و تكریم كنار خود نشانید و اظهار داشت : چه شده است كه با ما قطع رابطه كرده اى ؛ و به ملاقات ما نمى آئى ؟ امام علیه السلام فرمود: چون ریاست و نعمت تو فراوان گشته است و علاقه مند به دنیا گشته اى . پس از آن ، هارون دستور داد تا هدایاى متعدّد و ارزشمندى براى حضرتش آماده كنند؛ و سپس آن هدایا را تحویل امام كاظم علیه السلام داد. حضرت فرمود: اگر نمى خواستم به جوانان بنى هاشم در امر ازدواجشان كمك كنم تا نسل آنها افزایش یابد، این هدایا را نمى پذیرفتم ؛ و سپس حركت نمود و رفت . فضل بن ربیع در ادامه این حكایت افزود: چون حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام از دربار خلیفه خارج شد و رفت، به هارون الرّشید گفتم : تو تصمیم تعذیب و جسارت داشتى ، ولى اكنون هدایائى گرانبها تقدیمش كردى ؛ و نیز با عزّت و احترام راهى منزل خویش گردید؟ هارون الرّشید در جواب اظهار داشت : همین كه تو را به دنبال او فرستادم ، چند نفر ناشناس و مسلّح بر من وارد شدند و همگى گفتند: چنانچه آسیبى به موسى بن جعفر علیهما السلام برسانى ، تمام كاخ و اهل آن را نابود مى گردانیم ؛ پس سعى كن با او به نیكى و احسان برخورد نمائى . فضل بن ربیع گوید: پس از گذشت چند صباحى خدمت امام موسى كاظم علیه السلام رفتم و عرضه داشتم : چگونه شرّ هارون الرّشید را از خودت دفع و برطرف نمودى ؛ و به حمد اللّه هیچ آسیبى به شما نرسید؟ امام علیه السلام در جواب فرمود: دعاى جدّم حضرت امیرالمۆمنین ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام را خواندم و خداوند مرا كفایت نمود. بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: عیون اخبارالرّضا علیه السلام، ج 1، صص 76-78، ح 5، جهت اختصار دعا آورده نشد.
می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||||||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|